يك روزنامه لبناني در مقالهاي به قلم "فهمي هويدي " انديشمند مشهور مصري به بررسي فروپاشي نقش عربي در سياستگذاريهاي كلان در منطقه و علل اين فرايند پرداخته است.
به گزارش فارس، روزنامه لبناني السفير اخيرا در مقالهاي به قلم "فهمي الهويدي " انديشمند معروف مصري اوضاع واگرايي ميان كشورهاي عربي منطقه را مورد بررسي قرار داد.
وي مقاله خود را با اين نكته آغاز ميكند كه غرب در شور و هيجان سال نو به سر ميبرد و اين در حالي است كه ما در جهان عرب دليلي براي خوش بودن نداريم، چرا كه آينده در برابر ما تاريك و پر از خطر است، پيشبينيها در پايتختهاي غربي حكايت از امكان گذار از بحران اقتصادي دارند و "باراك اوباما " رئيس جمهور آمريكا انتظار دارد كه سال جديد سال سرنوشت و مطالبه حق در افغانستان، عراق و خاورميانه باشد. در هر صورت، چه اين پيشبينيها تحقق پيدا كند و يا شكست بخورد، قدر مسلم آنست كه پيشبيني آنان كه چنين ادعايي دارند متكي به شاخصهايي است كه بارقه اميد را در سال نو برايشان پديدار نموده داست.
وي ميافزايد: مشكل ما در جهان عرب آنست كه شاخصهايي را كه با چشمان خود ميبينيم، بيش از آنكه ما را نسبت به آينده مطمئن سازد، اسباب نگرانيمان ميشود و به جاي آنكه عزم و اميد را در بين ما افزايش دهد، منجر به ايجاد شكست و نااميدي در ميان ما ميگردد.
شايد مبالغه نباشد اگر بگوييم امت اسلامي در آغاز قرن بيستم با ابطال خلافت و سقوط ايده جامعه اسلامي اتحاد خود را از دست داد؛ بدنبال آن طرح "كميته عربي " و دعوت به قوميت و نژاد عربي مطرح شد. قرن بيستم هنوز به پايان نرسيده بود كه نقش كميته عربي نيز از هم گسيخت و همزمان با ورود ما به قرن 21 آن كميته هم منحل و طرح تشكيل كميته عرب از هم فروپاشيد و همراه با آن روياي وحدت اعراب نيز ناپديد شد و از بين رفت.
السفير مينويسد: در دهه نخست قرن جديد خود را اسير و گرفتار ايدهاي افراطي و يكجانيه يافتيم كه شعار اولويت دادن به خود را در اكثر پايتختهاي عربي سر داده بود. اينبار لغزش و افول ما به درجهاي رسيد كه تنها براي حفظ وحدت سرزمين خود تلاش ميكرديم، سرزمينهايي كه ماهيت و موجوديت آنها همانطور كه اشاره خواهيم كرد در معرض خطر قرار گرفت.
هويدي ادامه داد: نكته جالب اينجاست كه ما در حال گذار از مرحله پس از فروپاشي و انحلال كميته عربي قرار داريم (دقت بفرماييد كه منظور من كميته عربي است نه اتحاديه عرب به عنوان سازمان موجود در كشور مصر). ما به مرور جنبههاي بعد از فروپاشي اتحاديه اسلامي ميپردازيم، هرچند ميان اين دو حالت اختلافاتي در شكل و تفاصيل وجود دارد. زمانيكه خلافت و حكومت اسلامي كه رمزي براي جامعه آن زمان بود در سال 1924 با تصميمي از جانب حكومت تركيه باطل و ملغي اعلام شد، طومار جامعه اسلامي نيز از ناحيه سياسي در هم پيچيده شد.
در حال حاضر جامعه عرب همچنان پابرجاست، ولي از قالب يك اتحاديه كه ملتها را دور هم جمع ميكرد به سازماني تبديل شده كه تنها حامل يك نام است و عملا وظيفه و مسوليتش ملغاست.
بنابراين گزارش بعد از الغاي خلافت اسلامي، "شريف حسين " پادشاه عربستان خود را خليفه مسلمانان معرفي كرد، اردن، عراق، فلسطين و سوريه هم او را تاييد كردند در حاليكه مصر با وي مخالفت كرد چرا كه معتقد بود در اتخاذ اين تصميم، كشورهاي اسلامي طرف مشورت قرار نگرفتهاند. بعد از آنكه الازهر، "ملك فواد " را به عنوان خليفه مسلمانان پيشنهاد كرد، عملا وارد ميدان شد و كنفرانسي با حضور 30 نماينده از كشورهاي اسلامي ترتيب داد، اما اين كنفرانس به تفاهمي پيرامون مسئله مورد بحث دست نيافت و پيشنهاد شد كنفرانس بزرگتري پيرامون اين مسئله برگزار شود؛ اما اين پيشنهاد اجرايي نشد تا جائيكه حتي به پايان اين ايده و بسته شدن پرونده منجر گرديد.
به نوشته السفير اين پس زمينه ما را به ياد دو قطبي شدن كنوني در جهان عرب مياندازد، از زماني كه مصر به تنهايي در سال 1979 در "كمپ ديويد " با رژيم صهيونيستي پيمان صلح بست، پيمان اتحاد اعراب شكست خورد و اجلاس سران عرب تعطيل شد و مصر عملا از موضع و جايگاه رهبري در جهان عرب كناره گرفت.
با گذشت زمان اعراب نه تنها به وحدت نرسيدند، بلكه تبديل به ملتهايي مختلف و پراكنده شدند به گونهاي كه در شرق شاهد سازش و صلح گروهي با آمريكا و رژيم صهيونيستي هستيم كه در صدر آنها مصر قرار دارد و نيز مخالفان اين كشورها كه در صدر آنها سوريه قرار دارد. يك طرف اشغالشدگان در عراق و فلسطين هستند، يك طرف كشورهايي مثل مراكش و تونس كه گوشه عزلت را برگزيدند، برخي نيز مثل ليبي به همان قالب آفريقايي گريختند. نتيجه آن شد كه ما در ظاهر، قالب امتي را پذيرفتيم كه آنرا منحصر كرديم در مقر اتحاديه عرب در قاهره و به آن اجازه ورود به عرصه جامعه را نداديم، جامعهاي كه ايده خودبينانه آن را به گونهاي تكه تكه كرده بود كه برخي از اعضاي اين جامعه با هم مخالف و برخي ديگر درگير بودند.
با آغاز قرن 21 اصطلاح "عمل مشترك " از فرهنگ خطابه سياسي اعراب پاك شد و تمامي اشكال آن از بازار عربي مشترك گرفته تا دفاع مشترك تبديل به روياهايي غير قابل تحقق شدند.
اين تحليلگر جهان عرب ميافزايد: لازم است در اينجا يك بخش را مستثني كنم و آن زمينه امنيتي است كه همكاري اعراب در اين زمينه از ضروريات تامين امنيت رژيمهاي عربي به شمار ميآيد، بدين معني كه دولتهاي عربي در حاليكه گزينه ديگري پيش رو ندارند ناگزير به هم سويي و همگرايي در اين مسئله هستند.
فهمي هويدي ميافزايد: من احساس ننگ ميكنم وقتي كه ميبينم برخي دولتهاي عربي با نام ضروريات و بايستههاي امنيتي پلهايي را جهت هماهنگي با رژيم صهيونيستي و آمريكا در اين زمينه ساختهاند.
بعد از آنكه طرح اشتراك اعراب از ميان رفت، عقبنشيني و شكست به موضع اصلي و رسمي مرحله بعد از جدايي تبديل شد، اين موضوع منجر به ضعيف شدن همه اعضاي جامعه عربي گرديد. پس از آن به دليل تجزيه و جدايي در هر گوشه و كنار شاهد فجايعي هستيم كه دامنه آن نيز گسترش يافته است.
بعد از فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد توازن بينالمللي تغيير كرد تا جايي كه ايالات متحده آمريكا امكان تقويت قوا و بسط سلطه خود بويژه بر جهان ضعيفتر را پيدا كرد، لذا امروز شاهديم كه حرف آخر و برتر از آن آمريكا و رژيم صهيونيستي است.
به نوشته السفير عامل ديگر كه كماهميت هم نيست باز ميگردد به اينكه ما نيز به نوبه خود تغيير كرديم و فرصت سلطه را به قدرتهاي سلطهگر داديم. عجيب آن است كه اين قبيل مسائل با رشد توان اقتصادي در جهان عرب همزمان شده است، مسئلهاي كه هر چند نميتواند براي رهبرانش قدرت دستيابي به حقوقشان را فراهم سازد، لااقل قادرست باعث ثبات و پايداري آنان در برابر تندبادهاي جدايي و نابودي گردد.