هنوز تاریخ دقیق ورود دین مبین اسلام و تعالیم انسانی آن به قاره آفریقا، مشخص نیست و درباره آن فرضیههای متعددی وجود دارد. آنچه پژوهشگران تاریخ آفریقا بدان اعتراف دارند، این است که آیین اسلام با فطرت و سرشت انسان آفریقایی تناسب داشته و هیچگاه این دین نیاز به بومی شدن و آفریقایی شدن نداشته، چنانچه مسیحیت در چند مرحله تاریخی به رنگ و لعاب آفریقایی درآمده است.
حوزههای دینی الازهر (در مصر)، زیتونه (در تونس) و قرویین (در مراکش) نقشي تاریخی در نشر و ترویج اسلام و تعالیم آن داشته و طریقتهای صوفیه عامل مهمی در تثبیت تعالیم این دین الهی در وجدان و زندگی انسان آفریقایی بودهاند. مسلمانان این قاره در 14 قرن اخیر با مذاهب اهل سنت آشنا شده و در برخی از مراحل تاریخی با تشیع و مذهب اهلبیت نیز آشنا شدهاند ولی تا نیمه دوم قرن نوزدهم با گفتمان سلفیه آشنا نبوده و از مفردات آن آگاهی نداشتهاند. برخی از سلاطین مراکش جهت مقابله با قدرتطلبی مشایخ و اقطاب طریقتهای صوفیه از علمای هوادار تعالیم سلفی و فقهای مالکی استفاده کردند. رویکرد سلاطین مراکش بیشتر بعد سیاسی و تدافعی داشته و هرگز به صورت یک رویکرد عمومی و فراگیر درنیامد. سلفیگری مراکش در اواخر قرن نوزدهم و رویکرد سلفی اصلاحطلبان نهضت بیداری اسلامی به رهبری شاگردان سیدجمالالدین اسدآبادی در مصر هرگز با گفتمان و افکار محمدبن عبدالوهاب و اندیشههای ابن تیمیه و ابن قیم الجوزی مطابقت و سنخیت نداشته است، زیرا نحله سلفی وهابی از لحاظ تاریخی، فرهنگی و اجتماعی خاستگاه منحصر به فردی داشته و کویرهای نجد و جامعه بدوی و عشیرهای آن تنها قلمروی رشد آن بوده است. شرایط و اوضاع منطقه نجد (بخش کویری عربستان سعودی) و اتحاد سیاسی محمدبن عبدالوهاب با خواستههای سیاسی و بلندپروازیهای خاندان آل سعود، باعث رشد و تثبیت این نحله مذهبی در منطقه نجد عربستان شد. رشد اندیشههای سلفی وهابی در کشورهای اسلامی آفریقایی به دوران حاکمیت ملک فیصل (سومین پادشاه دولت سوم آل سعود) بازمیگردد.
مراحل گسترش وهابیت در قاره آفریقا
رواج اندیشه سلفی و وهابی در منطقه آفریقا پس از تاسیس نظام پادشاهی سعودی در سال 1932، زمینهها و محیط مساعدی یافت، نقش دلارهای نفتی در این راستا برجسته بوده است.
1- مرحله تاسیس: دولت نوپای ملک عبدالعزیز (موسس سومین دولت سعودی در 1932) جهت رقابت با ملک فاروق، پادشاه مصر (1952- 1936) برای پرکردن خلأ انحلال خلافت اسلامی عثمانی توسط کمال آتاتورک و همچنین برای نهادینه کردن نظام بدوی و نجدی پادشاهی خود نیاز مبرمی به نخبگان عرب بویژه روحانیون الازهر داشت. ملک عبدالعزیز برای سازماندهی و سامان دادن به نهادهای آموزش مذهبی و تبلیغاتی وهابی از روحانیون جوان مصری که شاگردان شیخ محمد رشید رضا و محبالدین الخطیب (شاگردان شیخ محمد عبده و مروجان سلفیگری در اوایل قرن بیستم در مصر بودند) استفاده کرد. در مرحله پادشاهی ملک عبدالعزیز (1953-1932) و ملک سعود بن عبدالعزیز (1962-1953) گستره تبلیغات سلفیگری با رویکرد وهابی تنها در مصر و سودان بوده، آن همه به صورت خیلی محدود بوده است، زیرا پادشاهان مصر از نسل خدیوی محمدعلی پاشا با خاندان سعودی و آیین وهابیت در تضاد بودند (ارتش مصر در دوران حاکمیت محمدعلی پاشا (1848-1805) نقش مهمی در سقوط دولت اول و دوم آل سعود داشته است).
2- مرحله نهادینه شدن ترویج وهابیت: دهه 70 با تلاشهای ملک فیصل و استفاده از روحانیون و کادر فکری اخوانالمسلمین که از سرکوب جمال عبدالناصر، رهبر مصر فرار کرد دهه نهادینه شدن تبلیغ و ترویج وهابیت در آفریقا و آسیا بود و میتوان گفت این دهه تاسیس نهضت سلفی در کشورهای آفریقای سیاه همچون سومالی و نیجریه بوده است. شیخ ابوبکر قومی که جایگاه علمی در جامعه اسلامی نیجریه داشت با گرویدن به نحله وهابیت، نقش موثری در ترویج سلفیگری وهابی در نیجریه و غرب آفریقا داشت. وی با پایهگذاری جمعیت ازالهًْ البدعهًْ و اقامهًْ السنهًْ در 1978 وهابیت را در نیجریه نهادینه ساخت. در سومالی نیز برخی از شیوخ و روحانیون تحصیلکرده مصر و عربستان سعودی پایههای سلفیگری در این سامان را استوار ساختند.
3- مرحله عصر عربستان سعودی: دهه 80 با تحمیل یک جنگ 8 ساله علیه جمهوری اسلامی ایران و افزایش تولید نفتی عربستان سعودی به مرز 11 میلیون بشکه در روز به عصر طلایی عربستان معروف است، زیرا عربستان سعودی با حمایت از صدامحسین در حمله به ایران 2 کشور قدرتمند خلیج فارس یعنی ایران و عراق را از میدان بازیگری خارج و خود به قویترین بازیگر عرصه خلیج فارس و خاورمیانه مبدل شد. ریاض با دلارهای نفتی و مدارس مذهبی به کمک آمریکا در جنگ علیه ارتش سرخ در افغانستان شتافت. سیا و دستگاه اطلاعاتی عربستان سعودی به مدیریت ترکی بن فیصل آل سعود، جوانان عرب بویژه حوزه شبهجزیره عرب را جهت مبارزه و جهاد علیه شوروی در افغانستان بسیج کرد و نطفه القاعده به عنوان یک پروژه سیاسی، امنیتی و ایدئولوژیکی آمریکا- عربستان سعودی در همین مرحله بسته شد. خروج ارتش سرخ از افغانستان و پایان جهاد زمینهها را برای بازگشت افاغنه عرب به کشورشان فراهم ساخت و در این مرحله سلفیه جهادیه متولد شد. جهاد اعراب در افغانستان در حقیقت کارگاه تولید یک نهضت سلفی با رویکرد و دیدگاه وهابی و مقابله با انقلاب اسلامی ایران و اندیشههای انقلابی آن، هدف اصلی این حرکت بوده است. اندیشههای سلفیه جهادی که بر افکار ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب استوار است و در حقیقت با اسلام تمدنی و نهادینه (دین و سیاست و پاسخگویی به تمام مسائل معاصر جهان) در تضاد همهجانبه بوده است. افاغنه عرب در بازگشت به کشورهای خود با پدیدهها، عوامل و شرایط موجود زیر درگیر شدند:
الف- مقابله با نظام سیاسی موجود آن کشور
ب- مقابله با اسلام سنتی موجود و هرآنچه آنها بدعت، خرافه و کفر میدانند.
ج- درگیری و مقابله با رشد اسلام انقلابی و اندیشههای الهام گرفته از نهضت اسلامی ایران و افکار امام خمینی رضوانالله علیه و متفکران انقلابی شیعی همچون شهید مطهری و صدر
د- مقابله با جریانات اسلام سیاسی و تشکلات آن همچون اخوان المسلمین مصر. تفکر و اندیشه سلفی با تمام طیف و جریانات آن با اندیشههای تشکیل دولت معاصر و حکومتداری در جهان امروزی همواره در تعارض بوده و بر اصل جهاد مستمر بدون ارائه نظریه دولت و نهادهای آن تاکید دارد. این وضع مشکلات عدیدهای برای جامعه اسلامی پدید آورده است. در عصر سعودی و جهاد اسلامی در افغانستان سلفیگری در آفریقا به سطح منطقهای ارتقا پیدا کرده و مشکلات امنیتی و نظامی برای کشورهای اسلامی به وجود آورد.
4- مرحله بعد از حادثه 11 سپتامبر و دوران القاعده: در این مرحله جریانات سلفی بویژه سلفیه جهادیه به تهدیدی برای امنیت جهانی تبدیل شده و استکبار جهانی و صهیونیسم بینالمللی، بیشترین سود را در تحرکات این جریان بردند. تحرکات ماشین جنگی و سیاست نظامی کاخ سفید و نهادهای سیا و پنتاگون در مناطق حساس جهان اسلام در سایه فعالیت و تهدید گروههای سلفی، شدت گرفته و برای اقدامات و عملیات نظامی و امنیتی خود در عراق، افغانستان، یمن و کشورهای آفریقایی همچون سومالی، نیجریه و مالی توجیه و بهانه داشته است. تحرکات گروههای سلفی در سومالی بویژه حزب اسلامی به رهبری شیخ اویس و جماعت جوانان مجاهدین سومالی نقش مهمی در افزایش گسترده مانور امنیتی و نظامی آمریکا در حوزه شاخ آفریقا داشته است.
افزایش گستره فعالیت گروه سلفی «الدعوه والجهاد» در الجزایر در جنوب الجزایر و منطقه ساحل و صحرا (کشورهای چاد، نیجر، مالی، سنگال، موریتانی، شمال نیجریه، تونس، مراکش و الجزایر در این حوزه هستند). تشکیل سازمان «القاعده فیالمغرب الاسلامی» و اقدامات ایزایی و تروریستی این گروه بویژه در نیجر، مالی و موریتانی و کشتن گروگانهای اروپایی، زمینه و فضای سیاسی و امنیتی را برای تشکیل یک نیروی نظامی و امنیتی از کشورهای منطقه فراهم ساخت. فرانسه و آمریکا جهت حمایت از این تشکل اقدامات حمایتی و لجستیکی انجام داده و دگربار فعل و اقدام سلفیهای جهادی زمینه را برای بازگشت استعمار اروپایی و آمریکا به کشورهای اسلامی آفریقا فراهم ساخت. در ارزیابی از کارنامه حضور و فعالیت جریانات سلفی در کشورهای اسلامی آفریقا میتوان به نتایج زیر رسید:
1- تحرک این جریان در کشورهای اسلامی مشکلات عدیده برای جامعه مذهبی و اسلامی این کشورها به وجود آورده و اندیشهها و تبلیغات این گروهها باعث گسستن صفوف مسلمانان این سرزمینها شده و زمینهها را برای اشاعه فتنههای مذهبی فراهم ساختند.
2- درگیری میان جریان سلفی با دولتها منجر ميشود به افزایش هزینههای امنیتی و نظامی این رژیمها، تشدید وابستگی این رژیمها به استکبار جهانی و افزایش فشارهای امنیتی و سیاسی این رژیمها بر جامعه مذهبی و تمام طیفهای اسلامی موجود در کشور.
3- فعالیت و تحرک این گروهها در جوامع اسلامی آفریقایی جاده صاف تحرک نظامی و امنیتی آمریکا شده است. تحرکات گروههای سلفی در آفریقا باعث ایجاد کانونهای بحرانی در منطقه شاخ آفریقا، شمال آفریقا و منطقه ساحل و صحرا شده که مردمان آن اغلب مسلمانان هستند. بحرانهای امنیتی و نظامی در این مناطق باعث یک جنگ روانی و رسانهای علیه جوامع اسلامی شده و رسانههای صهیونیستی اسلام و تعالیم آن را، به عنوان اندیشه تهدیدزا برای امنیت جامعه جهانی القا میکنند و امواجی از اسلام هراسی در جهان به وجود آوردهاند.
عربستان سعودی با ترویج اسلام وهابی در سراسر جهان بویژه در قاره آفریقا از سلفیه و اندیشههای آن به عنوان یک ابزار ایدئولوژیکی در خدمت سیاست خارجی خود و طرحهای شیطانی کاخ سفید، کامل بهره برداری کرد. ریاض در راه تبلیغ اندیشههای ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب بودجههای کلانی اختصاص داده و هزینههای هنگفتی متحمل شده است. تهدیدات تحرکات جریانات سلفی در کشورهای اسلامی قاره آفریقا را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد:
1- ترویج وهابیت به عنوان ایدئولوژی ترور و خشونت در قاره سیاه ضربات مهلکی بر چهره تمدنی و انسانی تابناک اسلام وارد میسازد. استعمار و ابزارهای مذهبی و فرهنگی آن با یک قرن تلاش و تجربه نتوانست به اسلام و تعالیم آن ضربه بزند. مردم آفریقا به اسلام و آیین انسانی آن همواره به عنوان یک دین بومی و آفریقایی نگریسته و هیچگاه آن را به عنوان یک دین خارجی و متضاد با انسان آفریقایی قلمداد نکرده است. اقدام خشونتبار و ضدعرفی و انسانی گروههای سلفی، تبلیغات بوقهای واتیکان و مراکز کلیسایی مسیحیت صهیونیستی را تسهیل و روان میسازد.
2- اقدامات تکفیری و تخریبی جریانات سلفی اساس معتقدات اسلامی را با تمام طیفهای آن نزد مردم آفریقا زیر سوال میبرد.
3- ترور علما، روحانیون، تکفیر جامعه اسلامی ، انهدام آثار اسلامی همچون مزارها و مقابر اولیا، صالحین و اقطابصوفیه، بخشی از اقدامات خشن گروههای سلفی در جامعه اسلامی آفریقاست. جوانان سلفی سومالیایی آموزش دیده و پرورش یافته مراکز وهابی عربستان سعودی به محض تسلط بر شهرهای سومالیایی به انهدام اماکن مقدس طریقتهای صوفیه و ترور علما و اقطاب صوفیه آن سامان اقدام کردند.
4- گروههای سلفی با حمایتهای دلارهای نفتی سلفیهای عربستان سعودی و اعراب خلیج فارس، دامنه تبلیغات و اقدامات فرهنگی جهت تثبیت فرهنگ اسلام وهابی در جوامع اسلامی آفریقایی را توسعه داده و زمینهها را برای رشد و تشدید فتنهها و جنگ داخلی میان برادران مسلمان این جوامع به وجود آوردند.
5- اقدامات خشن و تروریستی علیه اقلیتهای مذهبی توسط جریانات سلفی در جوامع اسلامی آفریقایی، زمینهها را جهت جدایی مسیحیان و دیگر پیروان ادیان آفریقایی از جامعه تسهیل ساخته و محیط روانی جهت یک جنگ مذهبی مقدس میان مسلمانان و مسیحیان فراهم ساختند؛ چیزی که هماکنون در نیجریه شاهد آن هستیم. تحرکات سلفیها باعث سیاسی شدن کلیسای آفریقایی شده و بهانهای برای مداخله حمایتگرایانه مسیحیان جهان به وجود آورده است.
6- عملکرد خشن جریانات سلفی محیط مناسبی را جهت نظامی- امنیتی شدن مناسبات این کشورها با قدرتهای استکباری فراهم ساخته و ورود این کشورها را به اتحادیهها و ائتلافهای نظامی - امنیتی منطقهای تحت اشراف آمریکا و ناتو، موجه ساخته است.
کارکرد جریانات سلفی مورد حمایت مادی و مالی عربستان سعودی در منطقه قاره آفریقا نهتنها امنیت ملی کشورها و جوامع اسلامی آفریقایی را تهدید کرده بلکه این عملکرد آینده اسلام را در قاره آفریقا تهدید میکند و جهت رشد مسیحیت و فرهنگ آمریکایی در این جوامع به عنوان یک فرصت طلایی و تاریخی مطرح است.