انديشمند سرشناس مصري با انتشار مقالهاي نوشت: بسياري از مصريها از اين جهت البرادعي را بر مبارك ترجيح دادهاند كه ملاحظه ميكنند مسئله رياست جمهوري در اين كشور در حال تبديل شدن به امري موروثي است.
به گزارش فارس،پايگاه اطلاع رساني الجزيره در مقالهاي به قلم "فهمي هويدي " انديشمند مشهور مصري به بررسي كانديداتوري دكتر محمد البرادعي مديركل سابق آژانس بين المللي انرژي اتمي و حمايت گسترده مصريها از جمله انديشمندان و صاحبنظران اين كشور از وي پرداخت.
نويسنده كه خود از جمله چهرههاي بارز مصر تلقي ميشود ضمن بررسي شرايط حاكم بر مصر كه رهآورد حاكميت سه دههاي مبارك بر آن اين كشور است، مينويسد: اگر بخواهيم عرصهي سياسي مصر را به طور خلاصه تشريح نماييم بايد آن را در دو جمله خلاصه كنيم ،
- 1): بسياري از نخبگان و نسل جديد مصر از امكان ايجاد هرگونه اصلاحات با توجه به وضع موجود نااميد هستند
- 2): اين كه همين اقشار بيصبرانه در انتظار "منجي "اي هستند تا اميد و اعتماد به آينده را به آنها بازگرداند.
و در اين زمينه هويدي به شور و شوقي اشاره ميكند كه سراسر رسانههاي مصر چه نوشتاري و چه ديداري آن را فراگرفته و ادامه ميدهد: اين شور و شوق را ميتوان از مطالب منتشره در اكثر مطبوعات و كانالهاي خصوصي كه به ورود محمد البرداعي بازتاب گستردهاي داده بودند، ملاحظه كرد، به نحوي كه اين ورود و استقبال ما را به ياد ورود "سعد زغلول " رهبر پيشين مصر هنگام مراجعت از پاريس در سال 1921 انداخت و استاد محمد حسين هيكل انديشمند برجسته مصري را واداشت تا درباره اين استقبال بگويد: " آيارهبراني چون اسكندر يا تيمور لنگ يا خالد بن وليد يا ناپلئون چنين استقبالي را به خود ديدهاند؟ " و اين نكتهاي است كه ديگر نويسندگان مصري مانند شفيق پاشا هم بر آن اشاره و تاكيد داشتند.
هويدي معتقد است با اين كه رسانههاي مصر اين روزها صرفا به ورود البرادعي پرداخته و به آن بازتاب گستردهاي بخشيدهاند، با اين حال اين پردازش به آن حد و اندازه نيست كه آن را امري خارقالعاده برشمرد و آن را با ورود سعد زغلول مقايسه كرد، چون وي معتقد است ميان البرادعي و زغلول تفاوتهاي بسياري وجود دارد از جمله اين كه سعد پاشا رهبر واقعي مردم بود كه ملت مصر او را انتخاب كرده بود و در اين زمينه در مورد وي اتفاق نظر داشتند و او را نماينده واقعي ملت مصر در مبارزه عليه استعمارگران انگليسي و مذاكره با آنها ميدانستند و او نيز اميد ملت را برباد نداد و تا لحظه آخر با استعمارگران انگليسي مبارزه كرد كه مبارزات وي انقلاب 1919 را به دنبال داشت، با اين كه موجب دستگيري وي و تعدادي از دوستانش و تبعيد آنها به جزيره مالت شد.
اين بدين معناست كه سعد زغلول راه مبارزه با استعمارگران را خود انتخاب كرده و تا آخرين لحظه در راه خود ثابت قدم بود و بهاي اين ثبات و پايمردي را هم پرداخت، به همين دليل تمام نيروهاي سياسي آن دوره مصر از هر جناح و جرياني به وي ايمان داشتند، اما اين امر در مورد البرادعي صدق نميكند، او كانديداي فرضي اكثر نخبگان مليگراي مصر است كه به هيچيك از احزاب مصري نپيوسته و از دست فشارهاي دولت به سطوح آمده و اميدي به احزاب كنوني جهت تغيير اوضاع ندارند.
به نظر هويدي، دكتر البرادعي به اين جهت كه از پيشينه مليگرايانهي روشن و درخشاني برخوردار است، موجب شده تا اكثر صاحبنظران سياسي مصر آينده سياسي درخشاني را در اين كشور براي وي پيشبيني كنند، برخلاف زغلول كه در دل سياست بود و جايگاه خود را به لطف مبارزات سياسياش بدست آورده بود.
با اينكه اين انديشمند مصري نتيجه ميگيرد كه هيچگاه نميتوان شرايط حاكم بر دوره زغلول را بر حال حاضر تطابق داد، اما معتقد است ميان اين دو دوره يك وجه مشترك هم وجود دارد كه در عدم پذيرش استعمار انگليس آن دوره و عدم پذيرش حكومت نظامي و حالتهاي فوقالعادهي اعلام شده توسط دولت كنوني مصر نمود پيدا ميكند.
سپس هويدي سوالي را مطرح ميكند و از صاحبنظران و كارشناسان امر ميخواهد در آن تامل كنند اين كه چرا چنين استقبالي از كانديداتوري مردي چون البرادعي ميشود در حاليكه وي در امر رهبري كشور تجربهاي عملي نداشته و در اين باره صرفا بر كاركردهاي بينالمللي وي و نه پيشينهي مبارزاتيش تكيه شده است؟
وي در ادامه با تاكيد بر اين نكته اين سوال را نه از اين جهت مطرح كرده كه به شخصيت البرادعي مشكل دارد يا به توانمنديهاي فردي چون وي اعتقاد ندارد، توضيح ميدهد با طرح اين سوال ميخواهد به اين نكته اشاره كند كه اين اواخر جامعه مصر به البرادعي به عنوان يك منجي مينگرد، در حاليكه واقعيت امر اين است كه وي سياستمداري بسان ساير سياستمداران مصري است و در واقعيت امر اين است كه نبايد بيش از حد به او اميد واهي داشت.
هويدي معتقد است بسياري از مصريها نه از اين جهت كه شناخت كاملي از البرادعي دارند به او راي ميدهند، بلكه به اين جهت او را انتخاب ميكنند كه او "مبارك " پدر يا پسر نيست، بسان بسياري از آمريكاييها كه به باراك اوباما فقط از اين جهت راي دادند كه وي جورج بوش پدر يا پسر نبود به عبارت ديگر همانگونه كه آن انتخاب از روي شناخت و آگاهي نبود، اين انتخاب نيز از روي شناخت و آگاهي نيست.
از جهت ديگر وي توجه ما را به اين نكته جلب ميكند كه برخي از حاميان البرادعي را افرادي تشكيل ميدهند كه نتوانستهاند به خواستههاي خود در نظام كنوني دست يابند و اين نظام آنها را از رسيدن به مقاصدشان نااميد كرده است، به همين منظور روي به البرادعي آوردهاند تا شايد پس از 30 سال بتوانند توسط وي به خواستههاي خود دستيابند.
هويدي همچنين شك ندارد كه بسياري از مصريها از اين جهت البرادعي را بر مبارك ترجيح دادهاند كه ملاحظه ميكنند مسئله رياست جمهوري در اين كشور در حال تبديل شدن به امري موروثي است به همين منظور دل به البرادعي بستهاند تا تغيير دهندهي شرايط كنوني باشد.
باز از جمله ديگر دلايل روي آوردن ملت مصر به البرادعي به نظر اين انديشمند مصري ادعاهاي نظام كنوني است از جمله اين كه رژيم مبارك مدعي شده در صورت كنار رفتن نظام كنوني مصريها بايد در انتظار روي كار آمدن اخوان المسلمين باشند و اين امر كه به مذاق بسياري از مليگرايان خوش نميآيد باعث شده تا اميد خود را به البرادعي ببندند، او كه نه از اخوان المسلمين است و نه از طرفداران حزب حاكم.
همچنين از ديگر دلايل استقبال از كانديداتوري البرادعي به اعتقاد هويدي شكاف سياسي بوجود آمده در مصر است، چرا كه نظام مبارك تلاش دارد تمام جايگزينهاي سياسي را از عرصه رقابت خارج كند تا خود و حزب ملي و نامزدش يكهتاز عرصه سياسي مصر و تنها انتخاب باشد. در چنين شرايطي كه امكان هرگونه فعاليت سياسي سلب گشته است، برخي از مصريها تنها راه خروج از اين بحران را در البرادعي ميبينند كه علاوه بر داشتن وجههي سياسي در مصر و در عرصه بين المللي از تاثير و نفوذ رژيم حاكم نيز به دور بوده است و او را از اين حيث فرصت بسيار مناسبي ميدانند تا كشتي به گل نشسته مصر را از گرداب نجات دهد، در حالي كه برخي از انديشمندان و صاحبنظران مصري هم بر اين باورند كه اقامت چندين ساله البرادعي در غرب بر ديدگاهها و انديشههايش تاثير گذاشته و از اين حيث در وي به جستجوي آزاديي ميگردند كه سالها آن را از دست دادهاند و شايد همين ديدگاههاي آزاد و ليبراليستي البرادعي باشد كه كانديداتوري او را در نظر كشورهاي غربي توجيه كرده باشد و از اين حيث وي در كنار حمايت داخلي از همراهي خارجي نيز برخوردار است.
هويدي ضمن بررسي شرايط هريك از دو طرف حاضر در عرصهي سياسي و تاكيد بر اين كه كفهي ترازو به سود البرادعي سنگيني مي كند، با اين حال نگاهها به واقعيتهاي حاكم بر جامعه مصر هم جلب ميكند و مينويسد، با اين كه براي البرادعي احترام بسياري قائل است و از پيوستن وي به صف اول اصلاح طلبان حمايت ميكند با اين حال در توان تغيير جامعه توسط وي ترديد دارد به ويژه آنكه وي مدعي اصلاح قانون اساسي مصر شده كه با توجه به شرايط حاكم بر كشور امري غيرممكن به نظر ميرسد.
و سرانجام اين كه هويدي تاكيد ميكند، حمايت گسترده از كانديداتوري دكتر البرادعي چيزي جز برملأ شدن شكاف سياسي كه جامعه مصر را درگير خود ساخته و بحراني كه رژيم حاكم بر آن را فراگرفته است، نيست و دليل اين مدعي اين است كه با وجود گذشت سي سال از حاكميت مبارك و با وجود فعاليت 24 حزب قانوني و دهها سازمان و گروه و فعال سياسي حامي دموكراسي و آزادي و حقوق بشر و با وجود ملتي 83 ميليون نفري با اين حال كسي در داخل يافت نميشود تا رهبري مصر را بدست گيرد و همه بر اين اعتقادند كه بايد در ميان مصري خارج از جمله البرادعي به دنبال منجي گشت.
اين انديشمند مصري در پايان تاكيد ميكند از آنچه گذشت ميتوان نتيجه گرفت كه آوردن شخصيت معروف و محترمي چون البرادعي به بطن گرداب سياسي مصر نميتواند تضمين كننده خروج اين كشور از بحران سياسي گرفتار آمده در آن باشد، با اين كه در ميان گزينههاي موجود بهترين به نظر ميرسد به همين دليل تنها راه حمايت دست اندركاران امر از وي و هموار ساختن راه براي او و اقداماتش است و به نظر ميرسد، اولين اقدام در اين زمينه تشكيل هيئتي متشكل از مليگرايان مخلص و وفادار است تا اوضاع موجود را بر اساس واقعيتهاي موجود بررسي كنند و اولين گام بايد آزاديهاي عمومي به مردم بازگردانده و حالت فوق العاده لغو شود تا زمينه اصلاح قانون اساسي نيز فراهم گردد، اگرچه اجراي اين امور به زبان ساده مينمايد، چون كساني كه سي سال بر عرصه سياسي مصر حاكم بودهاند و منافع بسياري در اين راه كسب كردهاند، موانع بسياري در راه اجراي هريك از اقدامات ايجاد خواهند كرد به همين دليل ملت مصر بايد هميشه هوشيار و آگاه باشد.