ديروز روز آفريقا بود، قاره اي که سرشار از منابع زير زميني و رو زميني همچون، طلا، الماس، پلاتين، نفت و گاز، جاذبه هاي گردشگري، منابع طبيعي و انساني است.
اما خود آفريقايي ها تا سه دهه قبل مالک بخش اعظمي از اين منابع نبودند و شايد هنوز هم نيستند زيرا معمولا کشورهاي استعماري آنها را به تارج مي بردند و مي برند.
مدت ها بود که استعمار در آفريقا چنان ريشه دوانده بود تا جائيکه قدرت استعماري براي استثمار بيشتر آفريقا حتي نام کشورخود را نيز بر بخشي از آفريقا مي نهادند.
مثلا دولت پاريس در 1895 به حدي در سياست هاي استعماري خود در آفريقا پيش رفته بود که حتي کشورهاي تحت استعمار خود در غرب آفريقا را با عنوان "فرانسه غرب آفريقا" نامگذاري و به ديگران معرفي مي کرد به گونه اي که اين کشورها جزو لاينفک اتحاديه فرانسه به شمار مي رفتند و در پارلمان آن کشور نيز نماينده داشتند.
نيم قرن قبل يعني در دهه 1950 ميلادي بود که انديشمندان، رهبران بزرگ و دور انديش آفريقا از قبيل فرانتس فانون، قوام نکرومه، احمد سکوتوره و ديگران به اين فکر افتادند تا چاره اي انديشيده و قاره را از بند تثليث استعمار، استحمار، استثمار رهايي بخشند.
آنها با اعتماد به نفسي که بنا به دلايل مختلف به آن دست يافته بودند که پرداختن به علت آن در اين گزارش نمي گنجد، به تدريج و با تلاش بسيار يکي پس از ديگري فعاليت هاي استقلال طلبانه خود را آغاز کردند و در نتيجه همين تلاش ها بود که کشور غنا در سال 1957 به عنوان نخستين کشور آفريقاي از کشورهاي استعماري کسب استقلال کرد.
اين جشن پيروزي براي استقلال غنا به رهبري قوام نکرومه در آن سال و پس از آن در کام آفريقايي ها شيرين آمد و لذا رهبران آفريقايي به اين فکر افتادند که همت بيشتري به خرج دهند تا يک قاره ي رها از بند استعمار و بي عدالتي و نابرابري و فقر و جهل و داشته باشند .
روشنفکري چون "فرانتس فانون" براحتي مي دانست که آفريقا براي برخورداري از حيا ت و حياتي آزاد و آباد و رها از بند استعمار و استثمار و کسب حق برابري با آنهايي که همنوعان سياه آنها در مرکز و جنوب اين قاره و هم قاره اي هاي سفيد و عرب در شمال را به بردگي کشانده بودند، چاره اي جز يکپارچه شدن و همبستگي براي نيل به وحدت در ميان خود ندارند.
از اينرو آنها باز هم به رهبري نکرومه در 25 ماه مه 1963 (1342) سازمان وحدت آفريقا را با هدف يکپارچه سازي کشورهاي آفريقايي راه اندازي کردند که همين روز نيز در تاريخ سياسي جهان به روز آفريقا نام گذاري شد.
پس از اين بود که نهضت هاي رهايي بخش و جريان هاي استقلال طلبانه در اکثر کشورهاي آفريقايي نضج گرفت و با تلاش هاي جمعي آفريقايي ها، بسياري از کشورهاي اين قاره يکي پس از ديگري استقلال يافتند به گونه اي که نيمه دوم دهه 50 و سراسر دهه 60 ميلادي به عنوان دهه هاي موج نخست استقلال آفريقا نام گرفتند.
در هر حال دهه 60، دهه سختي هم براي آفريقايي ها و هم براي کشورهاي استعماري بود، زيرا کشورهاي استعماري بازنده منافع خود در آفريقاي سياه بودند ولي اين سختي ها خوشبختانه براي خود آفريقايي ها حداقل استقلال را به ارمغان آورده بود.
کشورهاي استعماري که اغلب اروپايي بودند با اين شکست سياسي و اقتصادي ظاهري، طرفند هاي استعماري را به تدريج عوض کردند و در نتيجه پس از تشکيل وحدت آفريقا با وجود دستاورهاي بسيار در آفريقا، اين قاره در دوره جنگ سرد پس از مدتي فقير و فقير تر شد.
اما با پايان يافتن جنگ سرد که به عصر دوم استقلال آفريقا معروف است، کشورهاي استعماري به اهميت ژئوپليتيک قاره آفريقا بيشتر پي بردند و سعي کردند به نوعي ديگر روي اين قاره حساب باز کنند لذا اين کشور از جمله آنها اروپايي ها طرح کوتونو، آمريکايي ها طرح اگوا و ژاپني ها طرخ تيکاد را به اصطلاح خودشان براي توسعه آفريقا و در واقع براي بهر برداري بيشتر از منابع آفريقا ارايه کردند.
نبايد فراموش کرد که تعداد کشورهاي داراي چشم داشت به آفريقا تنها به اين سه مورد محدود نمي شود، زيرا چين، روسيه، انگليس، کانادا، هند و به ويژه رژيم صهيونيستي نيز هر يک برنامه هايي را براي نفوذ در اين قاره طراحي کرده و مدت ها است که آنها را اجرايي نيز کرده اند.
در هر حال صرف نظر از بررسي در زماني و مطالعه همزماني آفريقا، يافته ها و واقعيت ها نشان مي دهد که اين قاره پس از پشت سر نهادن يک تاريخ پر فراز و نشيب سياسي و اقتصادي و در نهايت تشکيل اتحاديه آفريقا در 1999 (1378)، هنوز راه زيادي براي توسعه و رهايي کامل از بندهايي که از قديم الايام بر دست وپاي آن بسته شده است، در پيش دارد.
اما در خصوص موضوع اين گزارش که "روز و جشن آفريقا" است بايد گفت که وحدت آفريقا ديروز و تشکيل اتحاديه آفريقا در عصر حاضر مقتضيات و اهدافي داشته و دارد و آن رهايي و استقلال آفريقا از بندها و حرکت کل 53 کشور آن در يک قالب متحد به سوي توسعه همه جانبه بوده و هست.
لذا جشن گرفتن براي اين روز نيز فلسفه اي دارد و آن اينکه بايد ديد آيا جا دارد تا آفريقايي زجر ديده در طول تاريخ حيات اين قاره، هنوز اين روز را جشن بگيرد؟
و آيا پس از تسکين موقت درد گذشته که از تشکيل "سازمان وحدت آفريقا" و يا "اتحاديه آفريقا" حاصل شد، ديگر نيازي به تلاش براي عملي کردن ايده اسلاف در اين عصر پسا استعمار نيست و آن آفريقايي گرايي قديم نيز ديگر کارکرد عصر استعمار و فرا استعماري خود را از دست داده است يا خير؟
در هر حال دادن پاسخ به هر يک از اين سوالات را بايد در نوع تغيير رويکرد و در ميزان همت آفريقايي ها براي رهايي کامل از همه آن کسان و آنچه که آنها را به اين روز کشانده است بايد جستجو کرد که در اين مختصر مجال پرداختن به آن نيست.