88.03.11
مجله اكونوميست در شماره اخير خود به معرفي شكل جديدي از سرمايه گذاري خارجي در زمينه كشاورزي پرداخته است. دولتهاي ملي ثروتمندي كه فاقد منابع كشاورزي و زمين كافي هستند، مدتي است به سرمايه گذاري در كشورهاي خارجي روي آوردهاند، اما اين سرمايه گذاري فقط با هدف توليد محصولات كشاورزي مورد نياز در كشورهاي ديگر صورت ميگيرد.
در گزارش اخير اكونوميست گفته شده بود كه عربستان سعودي اولين بخش از برنج وارداتي كه حاصل سرمايه گذاري اخير اين كشور در بخش كشاورزي اتيوپي بوده را دريافت كرده است. كره جنوبي، امارات و مصر نيز سرمايه گذاريهاي مشابهي را در سودان كه وسيعترين كشور آفريقايي است، انجام دادهاند. چين با سرمايه گذاري در بخش كشاورزي كنگو به اين جرگه پيوسته و كويت نيز در زامبيا و كامبوج همين شكل از سرمايه گذاري را انجام داده است.
اگرچه ممكن است جزييات مربوط به سرمايه گذاري كشورهاي ياد شده در بخش كشاورزي كشورهاي خارجي با هم فرق داشته باشد، اما ويژگي اصلي همه آنها اين است كه دولتهاي ملي بسياري از كشورهاي غني و ثروتمند به رايزني با كشورهاي فقير در حال توسعه مشغولند تا در ازاي بهره برداري از اراضي وسيع كشاورزي آنها، نوعي امتياز يا بخشي از منابع آنها را تأمين كنند.
اين تعاملات به صورت جريان و حركت سرمايه از كشورهاي ثروتمند به كشورهاي فقير و با هدف توليد غذا و بهبود فناوري كشاورزي و بذر و نهال انجام ميشود. هدف نهايي اين اقدام، پيشرفت و بهبود محصولات در نقاط و اراضي كشورهاي منتخب در مقايسه با ميانگين توليد محصولات زراعي در آفريقا است. به تعبير ديگر، انجام اين تعامل نوعي صادرات سرمايه و واردات غذا بين دو طبقه از كشورها است كه يكي با برخورداري از سرمايه لازم ميكوشد محصولات زراعي مورد نياز را در خارج توليد و برداشت كند و ديگري، كشورهايي كه اراضي وسيعي دارند كه ميتوانند بخشي از آن را ناديده بگيرند و براي تأمين سرمايه مورد نياز آن را واگذار نمايند.
اين روش تعامل بسيار بحث برانگيز و جنجالي است. حاميان اين روش تعاملي معتقدند با اين نوع تعامل، كشورهاي فقير ميتوانند از بذر جديد، فناوري پيشرفته و منابع مالي لازم براي كشاورزي برخوردار شوند. مخالفان و منتقدان اين نوع تعامل، آن را نوعي تصاحب زمين ميدانند، زيرا با اين اقدام اراضي كشاورزي كشور ميزبان عملا از كنترل و تصاحب آن خارج ميشود و بسياري از كشاورزان فقيري كه نسلهاي متمادي در زمين كشت مي كردهاند، اراضي خود را از دست ميدهند.
اين پديده رو به رشد باعث طرح موضوعات مهمي در خصوص ارتباط آينده كشورهاي فقير و ثروتمند با يكديگر شده است. اگرچه سرمايه گذاري خارجي در بخش كشاورزي پديده جديدي نيست و در گذشته روش مشابهي در زمينه سرمايه گذاريهاي خارجي متداول بوده است، اما در شكل جديد به سطح دولتهاي ملي ارتقا پيدا كرده و ابعاد سياسي جديدي به خود گرفته است. جديت و اهميت امنيت غذايي موجب ميشود اين اقدام باعث بروز يا تشديد بيثباتي سياسي در كشورهاي فقير و ميزبان اين قبيل طرحها بشود. در واقع، چنين اقداماتي بيش از آن كه جنبه تجاري داشته باشد، داراي منافع سياسي است. از اين رو عجيب نيست كشورهايي نظير زامبيا كه از اين طرحها استقبال كردهاند، غالبا دچار بيثباتي سياسي باشند. چنين طرحهايي به مثابه بمبهاي ساعتي در حال انفجاري هستند كه كشورهايي نظير سودان، اتيوپي و كنگو را به شدت تهديد ميكنند.
فرآيند تجارت بينالمللي در عرصه غذا امروز دچار گرفتاريهاي خاصي شده و به همين دليل چنين اقدامي را ميتوان نوعي استعمارگري جديد دانست، زيرا اغلب كشورهاي ميزبان اين طرح به اندازهاي فقير هستند كه تحت پوشش برنامه غذايي جهان قرار دارند. اين كشورها در واقع غذاي كافي در اختيار ندارند، زيرا سرمايه كافي براي بهبود بخشيدن به توليد محصولات غذايي در آنها وجود ندارد. اين برنامهها را تنها در صورتي ميتوان قابل قبول دانست كه كشور ميزبان و كشور سرمايه گذار در استفاده از محصول برداشتي از اراضي وگذار شده سهيم باشند.
مسأله امنيت غذايي، يك موضوع سياسي است و بايد در زمره اهداف درجه يك سياسي به آن پرداخت. كشورهايي كه زمين كافي ندارند، براي تضمين امنيت غذايي خود بايد سرمايهاي كه در اختيار دارند را به كار بگيرند، حتي اگر اين اقدام شكل جديدي از استعمارگري نوين باشد!!!
شايد بتوان اين اقدام را واكنشي در قبال مسائل فراگيري نظير كمبود جهاني غذا در سالهاي 98-1997 دانست كه باعث افزايش شديد قيمت غذا شد. در نهايت اينكه اين مسأله نشان ميدهد كه رنجيره ارزش كشاورزي تجاري بهترين گزينهاي است كه كشورهاي آفريقايي با بهره گيري از آن ميتوانند وضعيت كشاورزي و توليد زراعي خود را ارتقا بدهند. كشورهاي ثروتمند به خوبي ميدانند كه عدم امنيت غذايي به مفهوم بازگشت فقر است. آري، عدم امنيت غذايي همان فقر است.