جناب آقاي محسن پاك آيين ، به منظور برقراري ارتباط مخاطب با اين گفتگو، لطفا خلاصه اي از سابقه خود در آفريقا بفرماييد؟
در شهريور ماه سال 1360 هجري شمسي وارد وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران شدم. 4 سال اول، معاون اداره هفتم سياسي بودم. اين اداره آسياي جنوب شرقي و استراليا را پوشش مي داد. بعد از آن 3 سال در حوزه آمريكا و قاره آمريكا حضور داشتم و سپس ابلاغ فعاليت در آفريقا براي بنده صادر گرديد.
سفر بنده و همكارانم به قاره آفريقا و زامبيا همزمان با شرايط خاصي بود كه زامبيا در آن منطقه داشت. و آن حمايتي بود كه زامبيا از "صدام"، در زمان جنگ تحميلي عراق، مي كرد. درواقع دوستي زامبيا و صدام حسين دوستي ديرينه بود و هر دو از طرفداران شوروي سابق و بلوك شرق بودند.
يكي از سياست هاي صدام براي جلب رضايت و همراه نمودن كشور هاي آفريقايي ، اين بود كه به كشور هاي آفريقايي نفت مي داد و بعد پول آن را قسطی می گرفت. به همین دلیل آفريقاييان با دريافت نفت از صدام، كه ارزش چنداني هم نداشت، خود را مرهون صدام مي دانستند. زامبيا هم يك محموله نفتي 100 تني از صدام گرفته بود، لذا از عراق در برابر جنگ تحميلي عليه ايران حمايت مي كرد.
در آن زمان زامبيا خط مقدم جبهه مبارزه عليه آپارتايد بود و شخص رئيس جمهور اين كشور، "كنت كائوندا"، علاوه بر اينكه رئيس سازمان وحدت آفريقا بود روابط نزديكي با ديگر كشور هاي آفريقايي داشت. آقاي كائوندا نقش موثري در آزادسازي كشور هايي نظير آنگولا، زيمبابوه، اوگاندا، كنيا و تانزانيا ایفا کرده بود.
همه اين موارد از دلايل اصلي اعزام بنده به زامبيا برای تاسیس سفارت بود. در واقع اين سفر در راستاي "ديپلماسي دفاع مقدس" تلقي مي شد و ماموريت اصلی من هم اين بود كه حقايق تجاوز صدام به ايران را براي زامبيا آشكار و از وقايع پشت پرده آگاه سازم. من اين سفر را حضور در جبهه سياسي جنگ تحمیلی می دانستم.
درواقع من به زامبيا رفتم تا سفارت جمهوري اسلامي ايران در لوزاكا را باز كرده و به دست سفير بسپارم. اما بعد از اينكه ارتباط خوبي با آقاي كائوندا پيدا كرديم و توانستيم در افكار عمومي مردم زامبيا تاثير گذار باشيم، در آنجا سفیر شدم و حدود 5 سال در لوزاكا ماندم.
به نظر مي رسد ايجاد جايگاه خاص در ميان افكار عمومي مردم زامبيا و داشتن مطالعات ميداني از كشور هاي جنوب آفريقا، بويژه زامبيا، باعث شد كه شما در سفارتخانه ايران در لوزاكا موفقيت هاي ارزشمندي را كسب نماييد- مانند دعوت از ماندلا براي حضور در ايران. نظر شما در اين باره چيست؟
نخستين آشنايي من با زامبيا، در نشست کشور گويان بود. نشست وزراي خارجه كشور هاي عضو عدم تعهد در كشور گويان در آمريكاي لاتين برگزار شده بود و من به همراه قائم مقام وزارت خارجه ايران، آقاي "بشارتي"، و مشاور اقتصادي، مرحوم آقاي "ارسطو"، به اين ماموريت اعزام شدم. با توجه به حضور وزير امور خارجه زامبيا در آن نشست، آقاي بشارتي خواستار ملاقات با ايشان شد. تا آن زمان من حتي اسم زامبيا را هم نشنيده بودم ولي در ديدار آقاي بشارتي و وزير امور خارجه زامبيا حضور داشتم. در آن ديدار آقاي "مونانچيكو" وزیر امور خارجه زامبیا خيلي سرد برخورد كرد و در برابر استدلال هاي ما هيچ عكس العملي نشان نداد. گويي روابط گرم ميان كائوندا و صدام تاثير بسزايي در آن برخورد منفی داشت. همان زمان با خود گفتم باید به زامبيا رفت و اين آدم مغرور را روشن نمود.
4 ماه پس از اين ملاقات بنده به ماموريت زامبيا اعزام شدم. پس از مدتي كه در زامبيا مستقر شدم، سرانجام فرصتي دست داد تا با وزير امور خارجه زامبيا ملاقات كنم. در آن روز من خاطره برخورد سرد آقاي مونانچيكو را يادآور شدم. البته ايشان بعدا با واقعيت های جنگ تحمیلی و ايران بيشتر آشنا شد. وي چند سال قبل درگذشت.
در مجموع اطلاع رساني خوبي در زامبيا انجام شد. تا پيش از تاسیس سفارت، تبلیغات منفی بر علیه ايران در زامبيا از طريق سفارتخانه عراق در لوزاكا انجام مي شد. صدام توانسته بود جايگاه خاصي براي خود در زامبيا ايجاد كند، تا جايي كه بزرگترين خيابان لوزاكا به نام "صدام" نامگذاري شده بود.
وقتي براي اولين بار به زامبيا رفتم سفراي ديگر كشور ها، موافقت کائوندا با حضور ايران در زامبيا را خيلي غريب مي دانستند. البته اين نگرش با اطلاع رساني و كارهاي رسانه اي مطلوب كاملا تغيير نمود. اين اقدامات تا جايي در افكار عمومي تاثيرگذار بود كه شخص رئيس جمهور كائوندا، دو بار و در دو اجلاس نسبت به حمايت از صدام اظهار تاسف نمود. وي كه بعد ها مكررا اظهار مي كرد كه ايران را نمي شناخته، نگرش خود را درباره جنگ تحميلي عراق به ايران تغيير داده بود.
ماموريت جنابعالي در زامبيا چقدر طول كشيد؟
ماموريت ابتدايي من در زامبيا 5 ماه، و با هدف تاسيس سفارتخانه در لوزاكا بود. اما وقتي كه بنده در سال 1988 ميلادي وارد زامبيا شدم، 5 سال در آنجا ماندم و پس از تاسيس سفارتخانه، در جايگاه سفير جمهوري اسلامي ايران در لوزاكا، تا سال 1992 ميلادي همانجا مستقر بودم.
خاطره خوش شما در طول مدت ماموريت در زامبيا چه بود؟ چنانچه مايل هستيد يك خاطره ناگوار هم بفرماييد؟
در این دوره، ارتحال حضرت امام خميني (ره) ناگوارترين رويداد بود. وقتي خبر ارتحال حضرت امام را شنيدم سخت تحت تاثير قرار گرفتم. تحمل اين فقدان عظيم براي من سخت دردناك بود. در آن زمان رئيس جمهور زامبيا ايران را شناخته و مواضع خود را نسبت به حمايت از صدام تغيير داده بود. كائوندا براي ابراز همدردي شخصا به سفارت جمهوري اسلامي ايران در لوزاكا آمد. از آن پس مردم زامبيا هم امام خميني (ره) را بيشتر شناختند. مدت ها روزنامه هاي زامبيا تصوير امام را به همراه يكي از عبارت هاي معروف ايشان در بالای صفحه اول چاپ مي كردند.
بهترين خاطره هم تغيير موضع "كنت كائوندا" نسبت به عراق و شناخت ايران بود. تا جاييكه كه ايشان نخست وزير خود را به ايران فرستاد و بنده به همراه آقاي "ماليمبا ماشاكه"، كه هنوز هم در قيد حيات هست، به ايران آمديم و بوسيله يك هلي كوپتر، براي بازديد از مواضع جنگي ايران، به اهواز رفتيم. اين اقدام كائوندا و ماشاكه نشان از موفقيت آميز بودن ماموريت من و همكارانم در زامبيا بود و ما از این که در جبهه سياسي سربلند باشيم بسيار خوشحال بوديم.
لغو آپارتايد و آزادي "نلسون ماندلا" از زندان جزيره روبن از ديگر رويداد هاي شيرين حضور من در زامبيا بود. ماندلا پس آزادي از زندان به لوزاكا، بعنوان جبهه اول مبارزه و استقلال طلبي، آمد و با كائوندا كه خيلي در اين زمينه ها كمك مي كرد ديدار نمود. بنده به همراه ديگر سفراي كشور ها براي استقبال از ماندلا به فرودگاه رفتيم. من در همانجا از ماندلا بصورت رسمي دعوت كردم كه به ايران بيايد و ايشان اين دعوت را پذيرفت و بعدا سفر انجام شد.
آزادي ناميبيا نيز از اتفاق هاي خوش حضور من در زامبيا بود. من و آقاي "شيخ الاسلام" كه در آن زمان معاون آفريقايي و عربي وزارت خارجه بودند، در جشن استقلال ناميبيا حاضر شديم. زماني كه "سام انجوما" در حال خواندن سرود ملي ناميبيا بود و پرچم آفريقاي جنوبي پايين كشيده مي شد و پرچم ناميبيا به اهتزاز درمي آمد، بنده و آقاي شيخ الاسلام در جايگاه ويژه و در كنار مقامات ديگر كشور ها ايستاده بوديم. "حسني مبارك" و "ياسر عرفات" در كنار ما ايستاده بودند. در آن مراسم با شكوه رئيس جمهور وقت آمريكا و چند تن از روساي جمهور كشور هاي اروپايي و اكثر سران كشور هاي آفريقايي حضور داشتند. اين حوادث زمانی روي داد كه جمهوري اسلامي ايران در جناح اصلي مبارزه با آپارتايد آفريقاي جنوبي و هم در زامبيا بود.
جالب است كه رئيس دفتر حزب استقلال طلب ناميبيا بنام "سواپو" (SWAPO) در لوزاكا پس از استقلال ناميبيا، نخست وزير اين كشور شد. آقای "انزو" رئيس دفتر حزب استقلال طلب آفريقاي جنوبي بنام"كنگره ملي آفريقا" (ANC) در لوزاكا نیز پس از استقلال به سمت وزير امورخارجه اين كشور نائل آمد. اين نشان دهنده اهميت زامبيا است، كه روساي دفاتر فعال در لوزاكا به جايگاه بلند پايه اي در داخل كشور هاي خود، پس از استقلال، رسيده بودند. البته من در دوران مبارزه با آپارتاید با دفاتر سواپو و كنگره ملي آفريقا در لوزاكا ارتباط تنگاتنگي داشتم.
بنا به اظهارات جنابعالي، به نظر مي رسد عليرغم برخي كه معتقد هستند تاثير ايران تنها در شرق آفريقا محسوس است، سياست هاي اتخاذ شده از سوي ايران در جنوب آفريقا از تاثيرات عميق تري برخوردار است.
بله همين طور است. بايد اين مطلب را اضافه كنم كه آقاي "انجوما" از طريق هواپيمايي اختصاصي ايران، پس از 30 سال تبعيد، به كشورش بازگشت و استقلال ناميبيا را جشن گرفت. اين اقدامات از سوي سفارت جمهوري اسلامي ايران در لوزاكا پيگيري مي شد.
بطور كلي فعاليت هاي ايران در جنوب آفريقا با شرق اين قاره قابل مقايسه نيست. مهمترين اقدامات ايران در ارتباط با جنوب اين قاره، قطع صدور نفت به آفريقاي جنوبي بود. اين اقدام در ارتباط با واكنش ايران به اقدامات نژاد پرستانه دولت سفيد پوست آفريقاي جنوبي بود. رژیم آپارتايد از طريق عايدات نفتي سلاح تهيه مي كرد و آن ها را بسوي سياه پوستان نشانه روي مي كرد. قطع صدور نفت به آفريقاي جنوبي در عدم تاخير استقلال ناميبيا هم موثر واقع گشت. قطع صدور نفت به آفريقاي جنوبي بزرگترين حمايت جمهوري اسلامي ايران از سواپو ناميبيا و كنگره ملي آفريقاي جنوبي بود.
از ديگر حمايت هاي ايران از اين دو حزب استقلال طلب، افتتاح دفاتر احزاب سواپو و كنگره ملي آفريقا در تهران بود. ايران در زمان شاه حامي آپارتايد بود و شاه كاخ مجللي در بهترين نقطه ژوهانسبورگ براي خود دست و پا كرده بود.
سفارت ايران در لوزاكا هر روز با دفاتر سواپو و كنگره ملي آفريقا ارتباط مي گرفت. آزادي ماندلا نير همه روزه پيگيري مي شد. به همين دليل غربي ها از حضور ايران در زامبيا بسيار نگران بودند. بنده يادم مي آيد كه در همان روزهاي نخستين ماموريت بنده در لوزاكا، راديو دويچه ووله آلمان اعلام كرد: "ايران آمده است تا با در اختيار گذاشتن اسلحه و مهمات به سياه پوستان، آن ها را در برابر سفيد پوستان تحريك كند." اين قبيل نگراني هاي غرب از ايران و جنگ هاي تبليغاتي عليه ايران فراوان بود.
"ويني ماندلا" در آن زمان همسر آقاي ماندلا بود. همسر بنده با ويني ماندلا ارتباط خوبي داشت و از اين طريق بنده با آقاي ماندلا، كه هنوز در زندان بود، ارتباط برقرار مي كردم. به اين ترتيب كه پيغام من از طريق همسرم به خانم ويني مي رسيد و ايشان در ملاقات هايش در زندان مطالب را به آقاي ماندلا مي رساندند. دعوت از ماندلا براي سفر به ايران در همان زندان و از طريق همسرش به وي رسانده شده بود. سواپو هم همواره از مشاورت هاي ايران بهره مي برد.
تاثيرات ما در موزامبيك، زيمبابوه و آنگولا هم قابل ذكر است و ما ارتباط نزديكي با "ساموراماشل"، "رابرت موگابه" و "دو سانتوس" داشتيم. بطور كلي حضور ما در زامبيا خط مقدم جبهه مبارزه با آپارتايد را تقويت كرد.
البته اقدامات ايران در شرق آفريقا هم مطلوب بود. براي نمونه وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران، جهاد سازندگي را به تانزانيا فرستاد و خدمات قابل توجهي در آنجا انجام شد. ضمن اينكه روابط محكم و خوبي با كنيا داشتيم بايد عرض كنم كه سياست ايران در شرق بيشتر در پي عمران و آباداني بود.
بوجود آمدن سيستم چند حزبي در كشور هاي جنوب آفريقا، چه تاثيري در روابط آن ها با جمهوري اسلامي ايران داشت؟
پس از به استقلال رسيدن كشور هاي جنوب آفريقا، آمريكا موفق شد طرح دموكراسي غربی را در كشور هاي جنوب آفريقا پياده كند. شخص "كارتر" نقش مهمي در گروه حقوق بشر آمريكا داشت و در راستاي نفوذ سيستم چند حزبي در جنوب آفريقا تلاش فراواني كرد. وي هر ماه به آفريقا سفر مي كرد. همين رفت و آمد ها يك نوع انقلاب مخملي به همراه آورد. در واقع زامبيا اولين قرباني سيستم چند حزبي آمريكايي در جنوب آفريقا بود. كارتر موفق شد يكي از افراد معمولي زامبيا، كه عضو يكي از انجمن هاي دانشجويي بود را بعنوان گزينه مناسب خود انتخاب كند و وی را به عنوان رقيب انتخاباتي كائوندا مطرح سازد. وي به كمك رسانه ها، آمريكا، صندوق بين المللي پول و بانك جهاني حمایت و شناخته شد.
زامبيا به شدت وابسته به وام هاي خارجي و كمك هاي بين الملل بود. مردم زامبيا از ترس اينكه مبادا با راي به كائوندا، از كمك هاي مالي و وام هاي بين المللي محروم شوند، كائوندا را در انتخابات رياست جمهوري حمايت نكردند. به اين ترتيب كائوندا سقوط كرد و اولين انقلاب مخملي در آفريقا و در زامبيا در سال 1991 ميلادي رخ داد. البته شخص كائوندا نيز اشتباهاتي مرتكب شد. وي به غرب اعتماد کرد و نقشه پشت پرده آمریکا را نفهمید. وی با دادن شعار "من يك دموكرات ناب هستم" رسانه ها را در اختيار مخالفان قرار داد. كائوندا گمان مي كرد مردم آنقدر او را دوست دارند كه تبليغات رسانه ها تاثيري در افكار عمومي ندارد و نمي توانند از محبوبيت وي بكاهند. اما رسانه ها با هدایت غرب، آنقدر كائوندا را تخريب كردند كه وي نتوانست در انتخابات رياست جمهوري پيروز شود. اين رويداد درس عبرتي شد كه "آراپ مويي" در كنيا و "موييني" در تانزانيا هشدار ها را درباره تهديد سيستم چند حزبي آمريكايي جدي بگيرند.
نكته قابل توجه آنكه به محض سقوط كائوندا، روابط زامبيا با اسرائيل و آفريقاي جنوبي برقرار شد. همچنين در مقابل اقدام كائوندا كه انتشار و پخش كتاب سلمان رشدي در زامبيا را ممنوع كرده بود، در يك اقدام ضد اسلامي اين كتاب در سرتاسر زامبيا پخش شد. اينگونه اقدامات محدود به كتاب سلمان رشدي نبود و دولت زامبيا پخش برنامه هاي راديو اسلامي را نيز متوقف كرد. نهایتا هم در يك اقدام عجيب، به اتهام اقدام عليه دولت و كودتا، سفارتخانه هاي ايران، عراق، فلسطين و ليبي همزمان تعطيل شدند. اين درصورتي بود كه در آن زمان ما با عراق در جنگ بوديم و ادعای اتحاد ما با عراق براي كودتا در زامبيا بسيار مضحك بود.
همين روند یعنی اعمال نفوذ غرب از طریق سيستم چند حزبي- در آنگولا و روآندا نیز پيگيري شد. آمريكايي ها "ساويمبي" که دست نشانده آنها بود را براي مقابله با "دوس سانتوس" رئیس جمهور آنگولا مطرح كردند. يعني آمريكا تلاش كرد ساویمبي را براي ايجاد يك پايگاه مردمي در آنگولا مطرح كند. اما آن ها موفق نشدند و سرانجام ساويمبي كشته شد و سانتوس باقي ماند و غربي ها موفق نشدند.
اينها همه آثار انقلاب مخملي در زامبيا بود. ما بلافاصله تلاش كرديم با اعزام هيات هايي به ساير كشور هاي منطقه، روساي آنها را نسبت به آثار منفي سيستم چند حزبي آمريكايي آگاه سازيم. البته ما مخالف تکثر احزاب نيستيم، همچنانكه در ايران هم احزاب فعال هستند، اما سيستم چند حزبي آمريكايي با سردمداري كارتر در آن زمان منافع آمريكا را درپي داشت و براي آفريقا زيانبار بود. كنيا، تانزانيا، زيمبابوه و ساير كشور ها اهداف بعدي آمريكا براي برقراري سيستم چند حزبي بودند. ما تلاش كردیم كه اين كشور ها را از احتمال وقوع انقلاب مخملي آگاه سازيم و آنها نيز از آثار منفي سيستم چند حزبي هوشيار شدند.
پس از آنكه به ايران بازگشتم، گزارشي را حضورا خدمت مقام معظم رهبري ارائه دادم و شرح سقوط كائوندا را عرض کردم. ايشان در همان جلسه فرمودند: "مردم زامبيا از اينكه كائوندا را كنار گذاشتند پشيمان خواهند شد". پس از تقديم گزارش بنده، ايشان در اولين نماز جمعه بدون ذكر نام زامبيا و كائوندا فرمودند: "آمريكا از طريق سيستم چند حزبي، درصدد تلاش براي تغيير رژيم هاي آفريقا (انقلاب مخملي) مي باشد."در همان اثنا دو مقاله از بنده بنام هاي "سيستم چند حزبي" و "علل قطع روابط با زامبيا" به چاپ رسيد و به چند زبان ترجمه شد تا شايد بتواند افكار عمومي و مقامات كشور ها را از نيرنگ آمريكا آگاه سازد.
آيا مردم زامبيا سياسي هستند و در تصميم گيري هاي سياسي مشاركت مي كنند؟
براي پاسخ به اين سئوال بايد به بررسي مقطع زماني پرداخت. در زمان كائوندا مردم زامبيا سياسي بودند اما آگاهي آنها لازم و كافي نبود. البته بطور كلي داشتن روحيه مبارزه با نژاد پرستي از مردم كشور هاي جنوب آفريقا، مردمي سياسي بار آورده است. اما با ترفند هاي غرب آشنا نبودند. دوم آنكه مردم آفريقا به كمك ها و وام هاي كشور هاي غربي، صندوق بين المللي پول، بانك جهاني و كشور هاي اعطا كننده وام (Doner Countries) وابسته هستند و اين وابستگي بسيار تعيين كننده است. معمولا مردم از ترس قطع كمك هاي غربي ها ناگزير بودند به گزينه مورد نظر آن ها راي بدهند، تا بتوانند همواره رشته حمايت هاي غرب را داشته باشند.
اما امروز، مردم آفريقا با ترفنده هاي غرب آشنا شده اند و به همين دليل است كه مردم زيمبابوه، عليرغم وجود مشكلات فراوان، از "رابرت موگابه" حمايت مي كنند. آمريكا و انگليس تلاش فراواني كرده اند تا بلايي را كه بر سر كائوندا آورده اند براي موگابه تكرار شود، اما آگاهي مردم مانع اين شده است. همچنين در آفريقاي جنوبي تلاش زيادي شده است، كه روساي جمهور آنقدر هم سياست هاي "نلسون ماندلا" را پيگيري نكنند، كه موفق نبودند. روساي جمهور آفريقاي جنوبي همچنان از سياست هاي حمايتي سياه پوستان حمايت مي كنند.
...
10501205