خبرگزاري فارس: يك پژوهشگر آمريكايي در پژوهشي درباره وضعيت كشورهاي عربي در عصر حاضر تأكيد كرد كه آيندهاي فاجعهبار در انتظار ملتهاي عرب است.
به گزارش فارس، «ديويد اوتادي» پژوهشگر مركز كارشناسان بينالمللي «وودرو ويلسون» در پژوهشي در خصوص اوضاع كشورهاي عربي در عصر حاضر نوشت كه اوضاع و احوال كشورهاي عربي پر از تناقض است.
در مقدمه اين پژوهش آمده است كه ناآرامي و ركود و جمود بر مردم عرب حاكم شده است در حالي كه ثروتهاي هنگفت در اختيار آنان است و ساخت و ساز شهرهاي مدرن و روند سرمايهگذاريها به شدت افزايش يافته است. با اين همه انتشار بيسوادي و جهل در ميان امت عرب، از بروز فاجعه واقعي خبر ميدهد كه آينده امت عربي را تهديد ميكند.
اوتاوي كه زماني روزنامهنگار و رئيس دفتر روزنامه واشنگتن پست در خاورميانه واقع در قاهره در سالهاي 1971 تا 2006 بود پژوهش خود را با نام «آينده عرب» در نشريه ويلسون شماره زمستان 2010 از انتشارات «مركز بينالمللي پژوهشگران وودرو ويلسون» منتشر كرد.
تلاشهاي تاريخي وحدت و شكستهاي مداوم:
اوتاوي در اين پژوهش به گذشته اعراب ميپردازد و مينويسد كه چگونه قوم عرب از باقي اقوام عقب افتادند. امتي كه مشتركات بسياري در زبان، فرهنگ، دين و نژاد دارند در حالي كه اقوام و ملل ديگر چنين مشتركاتي نداشتند.
وي در اين پژوهش به دوران طلايي اعراب و مسلمانان در سايه خلافتهاي قدرتمند در دمشق و بغداد ميپردازد و همچنين از مبارزه مشترك اعراب در مبارزه با استعمار فرانسوي و انگليسي سخن به ميان ميآورد. استعماري كه پس از ضعف خلافت عثماني در ابتداي جنگ جهاني اول در سال 1914 اراضي و خاك اعراب را اشغال كردند. نتيجه اين امر قرار دادن اراضي وابسته به دولت عثماني، تحت قيوميت فرانسه وانگليس بود كه اين خود، آغاز از هم پاشيدن امت عرب بود و تنها چند دهه بعد هفت كشور عربي براي تقويت شكوه و اتحاد اعراب در مقابل دشمن اشغالگر صهيونيست، اتحاديه عرب را تأسيس كردند. ولي اين اتحاديه نتوانست مانع پيشروي اين خط شود و در سال 1947 قطعنامه سازمان ملل براي تقسيم فسطين به دو كشور فلسطيني و يهودي صادر شد.
در اين پژوهش آمده است اعراب با همه امكانات تلاش كردند از خاك فلسطين دفاع كنند و سال 1948 وارد جنگي شدند كه با شكست آنان و پيروزي دشمن صهيونيستي و تأسيس دولت اسرائيل كه بعدها به روز «نكبت» معروف شد به پايان رسيد.
نقش مصر، قدرت بزرگ منطقهاي از برتري تا انحطاط:
در اين پژهش نويسنده از مصر به عنوان قدرت منطقهاي در منطقه عربي سخن ميگويد و با موضوع نقش پيشگام و رهبري آن در زمان جمال عبدالناصر رئيس جمهوري اسبق مصر سخن را آغاز مي كند كه چگونه وي تلاش ميكرد رؤياي مليگرايان عرب را به همراه رهايي از استعمارگران و آزادكردن خاك اعراب از اشغال تحقق بخشد. عبدالناصر پس از انقلاب 1952 كه مصر را از نظام فاسد پادشاهي آزاد كرد انگليس را از خاك مصر بيرون راند و براي تحقق نهضت فراگير كشاوزري صنعتي و نظامي تلاش كرد.
همچنين جمال عبدالناصر با كمك بسياري از جنبشهاي آزاديبخش كه در سرزمينهاي عربي اشغالي شده به وجود آمدند مانند الجزاير و سودان و با كمك انقلابهايي كه در كشورهاي عراق، سوريه و ليبي عليه نظاميهاي حاكم شكل گرفت، تلاشهاي بسياري كرد و با ملي كردن كانال سوئز پس از تجاوز فرانسه، انگليس و اسرائيل به مصر كه اعراب به كمك مصر شتافتند، ضربهاي محكم بر پيكره انگليس و فرانسه زد و توانست بر جايگاه بينالمللي مصر با اشتراك در تأسيس جنبش عدم تعهدها و رياست آن تأكيد كند، ولي ستاره جمال عبدالناصر پس از شكست 1967 افول كرد تا اينكه در سال 1970 از دنيا رفت.
پس از وي، انورسادات، رهبري مختلفي به نمايش گذاشت زيرا افكاري جسورانه و نو داشت و نظام سوسياليست عبدالناصر را به سوي انفتاح و گشايش سوق داد تا اقتصاد را آزاد كند. وي براي تشكيل نظام سياسي جديد چند حزبي به جاي تك حزبي تلاش كرد و پيروزي تاريخي در ششم اكتبر سال 1973 بر اسرائيل به دست آورد و توانست با ورود به مذاكرات مستقيم با اسرائيل صحراي سينا را پس بگيرد.
پس از اين، سادات پس از سفر به قدس در سال 1977 و ديدن از اين شهر، به سوي امضاي توافقنامه صلح دوجانبه با اسرائيل رفت و آن را در سال 1979 امضا كرد و اين كار خشم كشورهاي عربي را برانگيخت و اتحاديه عرب را واداشت مصر را از اين اتحاديه بيرون و مقرخود را از مصر به تونس منتقل كند و اين پاياني بود بر رهبري مصر در امت عربي و به گفته نويسنده اين پژوهش، هيچ شكي نيست كه سادات به تنهايي براي تغيير تاريخ خاورميانه تلاش كرد.
پس از ترور انور سادات در سال 1981 معاون وي حسني مبارك به قدرت رسيد؛ كسي كه حكومت او آغاز پايان برتري و رهبري مصر بر امت و جهان عرب بود و به عقيده نويسنده اوتاوي نتوانست در 29 سال حكومت جاي خالي رهبران پيشين مصر ر ا پر كند.
اعراب پس از ترور سادات به دنبال گرايشهاي ايدئولوژيك خود رفتند زيرا ديگر جايي براي ايدئولوژيهاي قديمي مانند سوسياليسم عربي، ناسيوناليسم عربي و اتحاد عربي نبود. ولي هنوز دو نظام بودند كه به اين شعارها پايبند بودند حافظ اسد در سوريه و صدام حسين در عراق كه البته قادر نبودند مأموريت رهبري امت عربي را بر عهده بگيرند و به اصولي كه اعتقاد داشتند عمل نكردند. حافظ اسد تلاش كرد نفوذ خود را در لبنان گسترش دهد در حالي كه صدام حسين كه در سال 1979 به قدرت رسيد به دليل اشغال كويت در سال 1990 از لحاظ بينالمللي شخصي منزوي شد.
موانع پيش روي امت عرب كه مانع وحدت آنان ميشود:
با گذشت زمان، دروغ بودن رؤياها و آرزوهاي بلندپروازانه اعراب براي وحدت ثابت شد و 22 كشور عربي عضو اتحاديه عرب كه جمعيتي بالغ بر 350 ميليون شهروند عرب داشتند در وضعيتي پر از آشوب، درگيري، تفرقه و دو دستگي پايان ناپذيري به سر ميبردند. در حالي كه اتحادها و رژيمهاي منطقهاي كوچكي سبب پيشرفتي بسيار اندك شد مانند شوراي همكاري خليج فارس، اتحاد كشورهاي مغرب (ليبي، تونس، الجزاير و مغرب).
نويسنده اين پژوهش بحرانهايي كه چالشهايي بزرگ براي اتحاد امت عرب است، برشمرده است:
الف) جنگهاي داخلي كه رشتههاي پيوند امت عرب را گسست (سودان، ليبي، سومال).
ب) رشد نفوذ جنبشهاي اسلامي مسلح در الجزاير، عراق و سومالي.
ج) انتشار كينههاي مذهبي سني و شيعه در عراق، لبنان و بحرين.
د) فعاليت جريان تند اسلامي مقابل تفكر ميانهرو در مصر، الجزاير، عربستان و همچنين بروز تروريسم در گروهكهايي مانند القاعده و گروهكهاي وابسته به آنان در كشورهاي عربي به ويژه عراق و عربستان و همچنين علاوه بر جنبشهاي افراطري ديگر.
اوتاوي در اين پژوهش تأكيد ميكند كه خطرناكترين چالشها بروز اختلاف ميان اهل سنت (90 درصد ساكنان ميهن عربي) و اقليت شيعه در عراق، لبنان و بحرين بود كه اوتاوي مدعي شد اين اختلاف با پيروزي انقلاب اسلامي ايران افزايش يافت و با گذشت زمان نفوذ ايران براي حمايت از اقليت شيعه در كشورهاي عربي با اكثريت اهل سنت افزايش يافت و اين علاوه بر تهديد موضوع هستهاي ايران بود.
اين پژوهشگر آمريكايي تصريح كرد كه ايران (سال 1979) تلاش كرد كه ادبيات دين را وارد ادبيات سياست كشورهاي عربي كند و اين امر با اقدام شوروي در اشغال افغانستان در همان سال افزايش يافت و بسياري از رزمندگان از كشورهاي عربي و مسلمان براي كمك به مسلمانانهاي افغان عليه دشمن كافر شوروي به افغانستان رفتند.
اوتاوي مدعي شد پس از پايان جنگ، اين رزمندگان با تفكر تندرو سلفي به كشورهاي خود بازگشتند و به وضعيت فاسد كشور خود حمله كردند و احكامي در تكفير جامعه خود صادر كردند و اقدام به اقدامات خشونت آميز كردند و روشنفكران را ترور كردند امري كه از جانب حكومت سركوب شد ولي اسلامگراها راه ديگري به دور از خشونت براي توسعه نفوذ خود در زندگي سياسي يافتند و آن پيوستن به كار سياسي در كشورهاي خود بود و بنابراين اسلامگراها مانند انتخابات پارلماني الجزاير در سال 1992 و در مصر در سال 2005 به پيروزي رسيدند.