بین الملل> خاورمیانه - این را میدانم که افراط در هر موضوعی قبل از آن که دنیای خاص خودش را به وجود بیاورد قدم به دنیای توطئه میگذارد.
فهمی هویدی
فاجعه اسکندریه پرسشهای بسیاری را به وجود آورد که لازم میآورد درباره آنها فکر کنیم و پاسخی برای آنها بیابیم تا به جای آن که صرفا به فکر عواقب آن باشیم راهی برای رویارویی با آنها نیز بیابیم. لازم است قبل از آغاز هر سخنی درباره مقدمات و ریشههای این فاجعه به خوبی فکر کنیم، بیشک این کار آن قدر جنایتکارانه و مستهجن بود که بر سر نه تنها هر شهروند مصری بلکه هر عربی به خصوص مسلمان سایه انداخته است.
این را میدانم که افراط در هر موضوعی قبل از آن که دنیای خاص خودش را به وجود بیاورد قدم به دنیای توطئه میگذارد، لااقل این نظر من است. این یادداشت صبح دوشنبه یا اکنون که عصر یکشنبه است نوشته شده و نمیدانم روزنامه السفیر آن را کی چاپ خواهد کرد، تا بدین لحظه نمیدانم به طور دقیق چه کسانی آن حادثه را رقم زدند. دقیقا نمیدانیم که این حادثه از طریق خودروی بمبگذاری شده بر اساس آن چه گفته شد، صورت گرفت یا به گفته برخی منابع امنیتی توسط یک عامل انتحاری.
با این حال بیشک اتخاذ چنین اسلوبی در ارتکاب جنایت برای مصر تازگی دارد. آخرین حادثه تروریستیای که در مصر به وقوع پیوست به سال 1993 باز میگردد. زمانی که توسط یک خودروی بمبگذاری شده تلاش شد دکتر عاطف صدقی، نخستوزیر اسبق کشته شود، در آن حادثه جز یک کودک کوچک به اسم شیماء کس دیگری کشته نشد، در حالی که این بار موضوع کاملا فرق داشت. ترتیب ارتکاب جنایت کاملا حساب شده بود و قربانیان آن نیز بسیار بیشتر بودند، در نتیجه شر آن نیز مضاعف خواهد بود. در آن موقع اگر تلاش برای ترور نخستوزیر بود برای آن که یک سری تصفیه حسابهای سیاسی با نظام صورت بگیرد این بار جنایت تنها شهروندان را به سلاخی کشاند.
اگر در پشت حادثه اسکندریه القاعده یا جریانی مشابه یا وابسته به آن بوده، به همه اعلام جنگ داده است. در حالی که در ترور عاطف صدقی، در دهه نود که سازمان طلائع الفتح متهم شدند هدفشان فقط ضربه زدن به دولت بود.
البته این حادثه ثابت نمیکند که چنین اتفاقی فقط برای مصر افتاده، مشابه همین حوادث در عراق نیز رخ میدهد و صدها نفر را به مسلخ میکشاند، در پاکستان نیز تندروهای شیعه و سنی در عملیاتی مشابه دهها نفر را به کشتن میدهند، همه یک چیز را هدف قرار دادهاند، تلاش برای نابودی زندگی بشر. وقوع جنایتهای این چنینی به هیچ وجه برای ما مانوس نیست، در حادثه الاقصر در سال 1997 تروریستها 59 گردشگر را کشتند در توجیه آن حادثه گفتیم که تروریستها قصدشان ضربه زدن به صنعت گردشگری کشور بود، اما آن چه در اسکندریه رخ داد ابعاد تاثیرگذارتری دارد چرا که اگر خدای ناکرده باز هم تکرار شود میتواند زمینههای به آتش کشیده شدن میهن را مهیا کند.
لازم است قبل از هر چیز از انجام چند کار حذر کنیم تا دچار اشتباه نشویم تا بفهمیم عمق فاجعه چقدر است از این راه میتوانیم قبل از آن که خودمان را درگیر کنیم جلوی خطاها را هم بگیریم، از جمله:
- لازم است میهن را همانند چشمهایمان بدانیم، به گونهای که با دیگران به گونهای رفتار نکنیم که این گونه برداشت شود که میخواهیم طایفهای برخورد کنیم، هدف قرار دادن قبطیها قبل از هر چیز اعلام دشمنی به میهن است که لازم است با شدیدترین شکل ممکن با آن برخورد شود، انسان در این کشور حقوق و کرامتی دارد که صیانت از آنها از اوجب واجبات است. نه برای این که یکی قبطی و دیگری مسلمان است، برای این که همه شهروندان با هم مساویند و همه از حقوق و مزایای یکسانی برخوردارند.
- لازم است که ما با تمام قدرت جایگاه کشور را هم برای مسلمانان و هم برای قبطیان مستحکم نگه داریم. نباید بگذاریم به سرنوشت عراق دچار شویم که کشور بین شیعه و سنی تقسیم شد، یا آن بلایی که سر لبنان در دهه هشتاد افتاد که برای حفظ موازنه مسلمانان کشته شدند و پس از آن نیز بذر فتنه را کاشتند و الآن در حال هرس کردن دو دستگی میان شیعه و سنی هستند، سر ما هم بیاید.
- لازم است که حجم حقیقی جنایت را درک کنیم. این تنها اعلام جنگی از سوی مسلمانان علیه قبطیها نیست بلکه جنایتی است که همه مسلمانان از آن ابراز انزجار کردند. کسانی که به واسطه آن چه در اسکندریه رخ داد همه مسلمانان را متهم میکنند فتنه را تقویت میکنند و هیزم بر آتش میگذارند. آنها تفاوت چندانی با ایالات متحده ندارند که پس از حوادث 11 سپتامبر همه مسلمانان را به یک چوب زد و نتیجه آن را هم دیدیم، به اسم مبارزه با تروریسم، تروریسم را گسترش داد و سازمانهای تروریستی را به همه جا گسترش داد. ما باید حتی آن دسته از قبطیهایی که پس از حادثه اسکندریه خشمگین شدند را محکوم کنیم همان کسانی که مسجدی در نزدیکی محل حادثه را سنگباران کردند و علیه مسلمانان در اسکندریه تظاهرات به راه انداختند.
- ما باید وضعیت را میان متعصبان و محکوم کنندگان تقسیم کنیم، کسانی که دنبال هر فرصتی میگردند تا مسلمانان را محکوم و به اسلام حمله کنند. اینها همان کسانی هستند که به اسم مبارزه با تروریسم به دنبال رسیدن به مرادشان هستند و همهگونه از ظواهر دین را رد میکنند. شک نداریم کسانی که جنایت اسکندریه را مرتکب شدند سرمایهای برای کسانی که به دنبال چنین هدفی هستند فراهم کردند، آنها با این کار ثابت کردند که فقط میخواهند چهره اسلام را مشوش کنند، در حالی که بر خلاف انتظارشان باعث تقویت جبهه دینداران شدند. اکنون جبهه تندروها در جامعه بیش از هر زمان دیگری محکوم میشود.
- نمیتوان نادیده گرفت که کسانی که منادی دین در میان مسلمانان هستند، مسئول چنین جنایتهایی هستند، چرا که به نوعی این ناآرامی خباثتوار را رقم زدند، آنها همان کسانی هستند که پا روی عقایدشان میگذارند و مردم را به خشونت دعوت میکنند و به جای درمان بحرانها و فتنهها با استفاده از ابزار دین به سوء استفاده از احساسات جامعه به دنبال رسیدن به اهدافشان هستند.
برخی اظهارات نشان میدهد که عوامل خارجی در وقوع این حادثه دست داشتهاند. در این زمینه سه پرسش مطرح است؛ اول از همه این که حجم حضور عامل خارجی در این زمینه تا چه اندازه است، آیا آنها در گسترش افکار یا تامین منابع مالی یا آموزش و سازماندهی آنها دست داشتهاند؟ پرسش دوم به قابلیت فضای داخلی و این که تا چه اندازه خللپذیر است، باز میگردد. پرسش سوم حقیقت وجود طرف خارجی است که تا چه اندازه در این ماجرا دست داشته و این که این طرفها و جهتهای همسو با آن تا چه اندازه در مصر ریشه و نفوذ دارند. دیگر این که آیا این ریشهها تنها محدود به اسکندریه است یا این که به دیگر مناطق داخلی کشور نیز کشیده میشود؟
خارج دور از دسترس ماست اما این که عدهای میخواهند با همین بهانه بذر فتنه در کشور بپاشند کاملا برای ما قابل فهم است. پرسش این است که هویت مجریان این کار چیست، چگونه و در کجا فکر میکنند؟ آیا برای آنها انتخاب و فرصتهای بهتری ایجاد کردیم، آیان آنها در انتخاب میان بد و بدتر گرفتار شدند، یا این که ما درها را به روی آنها بستیم و آنها به ناچار به این راه کشیده شدند؟
از سوی دیگر، آن چه در اسکندریه روی داد ما را به یاد نامه الکترونیکی میاندازد که در ماه نوامبر گذشته خطاب به مصر صادر شد، مجموعهای که خود را دولت اسلامی عراق مینامد، در آن نامه خواستار آزادی دو خانم مصریای شدند که به جرم گرویدن به اسلام کلیسا آنها را در یکی از دیرها زندانی کرد و پس از آن اثری از آنها دیده نشد. آنها در نامهشان تهدید کردند که اگر ظرف 48 ساعت آینده خواستهشان اجابت نشود مسیحیان را در مصر و دیگر کشورهای منطقه مورد حمله قرار خواهند داد. این نامه شوکآور بود و دولت مصر اعلام کرد که سازمان امنیت این کشور به آن اهمیت خاصی میدهد. به همین دلیل بود که تصمیم گرفته شد برای سال جدید میلادی تدابیر شدید امنیتی اتخاذ شود. سازمانهای امنیتی در دو استان الصعید و جنوب سینا که احتمال درگیری میان مسلمانان و مسیحیان بسیار است، تدابیر ویژهای اتخاذ کردند اما تدابیر مشابهی برای مسیحیان اسکندریه که سابقه تاریخی در درگیری طایفهای دارند اتخاذ نکردند، شهری که سلفیها نیز تحرکات گستردهای در آن دارند. در این شهر حتی دو بار پس از مراسم نماز جمعه نمازگزاران دست به تظاهرات زدند و برای آزادی آن دو خانم شعارهایی سر دادند. پرسش این است: آیا بر اسکندریه اوضاع دیگری حاکم بود که برای آن تدابیر امنیتی اتخاذ نشد؟
در طول ماههای گذشته کاملا روشن بود که تا چه اندازه شهروندان در دیدگاه نخبگان غایبند، در سایه همین دیدگاه بود که از میهن نیز غایب شدند. اگر کسانی که برای رسیدن به قدرت دست و پا میزنند و گمان میکنند در نهایت با به راه انداختن جنگ داخلی میتوانند به خواستههایشان برسند باید به آنها بگویم در این راه هم ملت و هم میهن همه را بر باد میدهند. حزب ملی در دو مجلس ملی و شورا پیروز میدان بود، حکومت نیز در تادیب ارباب رسانه و هراساندن روزنامهنگاران و سرکوب فرهنگیان موفق شد، پلیس نیز توانست معترضان را قلع و قمع کند و دیگران را هم تحت پیگرد قرار دهد. در این میان اعتماد مردم به احزاب از بین رفت. این مسئله باعث شده تا یک خلا سیاسی در کشور حادث شود. مردم از یک سو از اصلاحات ناامیدند و از سوی دیگر امیدی به آینده ندارند. آیا این باعث نمیشود تا کسانی که به دنبال کاشتن بذر فتنه در کشور هستند سوء استفاده کرده، توطئه تازهای به پا کنند و با رهبران خون همراه شوند؟