درخواست جنوبيهاي سودان براي جدايي از شمال اين كشور بعد از توافقنامه سال 2005 سرانجام به برگزاري همهپرسي براي روشن شدن تكليف جدايي و يا وحدت سودان منجر شد.
اين در حالي است كه بسياري از كارشناسان معتقدند جدايي جنوب سودان موجب ايجاد شكاف و ناامني بيشتر در اين كشور نفت خيز قاره آفريقا خواهد شد. از سوي ديگر، حمايتهاي علني و پشت پرده آمريكا از برگزاري همهپرسي و اذعان برخي از مسئولان جنوب سودان به نداشتن محدوديت در روابط با رژيم صهيونيستي، به گمانهزنيها در خصوص ردپاي اين رژيم در جنوب سودان دامن ميزند.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، سايت اينترنتي الجزيره، در تحليلي به قلم عدنان ابوعامر تحت عنوان "منفعت اسراييل از جدايي جنوب سودان" آورده است:
«در حالي كه سودانيها، اعراب و كل جهان منتظر تشكيل يك كشور جديد در جنوب سودان هستند و با توجه به رويكردهاي سياسي، اصول نژادي و گرايشهاي فكري و ايدئولوژيكشان محتاطانه به اين موضوع نظر دارند، به نظر ميرسد اسراييل دچار شعفي وصف ناشدني شده زيرا شاهد تولد كشوري خواهد بود كه از سالهاي دور براي تشكيل آن برنامهريزي نموده و از آن حمايت كرده است.
سخن گفتن از نقش سياسي يا اقتصادي اسراييل در جنوب سودان بدون بررسي عملكرد امنيتي و اطلاعاتي سازمان اطلاعات اسراييل در اين كشور عربي، سطحي به نظر ميرسد.
مسلما اين مداخلهي اسراييل ناگهاني و خودجوش نبوده بلكه استراتژياي است كه اسراييل از همان آغاز شكلگيرياش آن را دنبال ميكرد. همان چيزي كه ديويد بن گوريون، بنيانگذار اسراييل نيز يادآور شده و گفته بود "ما مردم كوچكي هستيم با امكانات و منابع محدود لذا بايد براي پر كردن شكاف در تعاملان با دشمنان عرب از طريق تشخيص نقاط ضعف آنها به ويژه روابط بين گروههاي نژادي و اقليتهاي طايفهايشان تلاش كنيم و در دامن زدن به اختلافات و مشكلات بين آنها سهيم باشيم و نهايتا آن را به معضلاتي لاينحل تبديل كنيم".
تماسهاي اسراييليها با جنوبيهاي سودان از كنسولگري اسراييل در آديسآبابا، پايتخت اتيوپي آغاز شد و شركتهاي اين رژيم نقش پوشش را براي برقراري اين ارتباطات و تماسها ايفا كردند و قبيله "دينكا" به عنوان قويترين قبيله منطقه تبديل به دري براي ورود و نفوذ اسراييل به جنوب سودان شد.
از اين پس روابط اسراييليها با جنوب را بايد در چند مرحلهي تاريخي بررسي كرد كه مهمترين آنها عبارتند از:
1- ارائه كمكهاي بشردوستانه همچون دارو، موادغذايي، پزشك و حمايتهاي امدادرساني.
2- سرمايهگذاري قبيلهاي بين جنوبيها و عمق بخشيدن به شدت بحران با شماليها.
3- سرازير شدن قراردادهاي تسليحاتي اسراييل به جنوب و گسترش آموزش شبه نظاميان جنوب در اوگاندا، اتيوپي و كنيا.
4- ازسرگيري حمايت از شورشيان، تجهيز جنبشهاي جداييطلب سودان به سلاح پيشرفته، آموزش دهها خلبان براي هدايت جنگندهها جهت حمله به مراكز دولتي در جنوب و افزايش تصاوير ماهوارهاي گرفته شده از مواضع نيروهاي دولتي سودان.
5- اعزام برخي كارشناسان اسراييلي براي ايجاد طرحها و مبارزه در كنار جداييطلبان و مشاركت برخي از آنها در عملياتي كه به اشغال برخي از شهرهاي جنوب سودان منجر شد.
آنچه كه بيش از همه حائز اهميت است، اين است كه اين ارتباطات و آموزش سودانيها در جنوب توسط نيروهاي موساد و سازمان اطلاعات نظامي اسراييل انجام شده و اين بدان معناست كه حمايت سياسي به عمل آمده از جنوبيها اساسا اطلاعاتي و امنيتي بوده است؛ حقيقتي كه بايد براي درك اهداف اسراييل جهت تحقق جدايي جنوب سودان از آن مطلع بود.
بيشك اين توضيح تاريخي در خصوص گسترش نقش اسرائيل در جنوب سودان، بستر را براي درك آسان تمايل اسرائيل جهت فرارسيدن مرحله بعد از جدايي اين منطقه به منظور اعلام آشكار سياستها و رويكردهايش هموار ميكند.
در حالي كه از يك سو نمايندهي جنوب سودان در واشنگتن علنا به حتمي بودن رابطه با اسراييل اشاره ميكند، حرف و حديثهايي محرمانه از تحكيم روابط با تل آويو و انجام ديدارهايي بين مسئولان وزارت سرمايهگذاري دولت جنوب سودان با همتاهاي اسراييليشان با هدف ايجاد توافق بر سر گشودن فرودگاههاي جوبا مقابل شركت هواپيمايي "العال" اسراييل نيز انجام ميشود.
اما موضوع مورد اهميت، به استراتژي اسراييل در جنوب سودان پس از جدايي مربوط است كه با وجود وفور منابع طبيعي در اين منطقه مسلما تنها به منافع اقتصادي منحصر نخواهد بود، بلكه به منافع سياسي و امنيتي بزرگ اسراييل به ويژه در رويارويي با احتمال بازگشت جايگاه مصر در جهان عرب و ايفاي نقش عملي اين كشور بين اعراب باز ميگردد.
ورود هياتهاي بزرگ كارشناسان اسراييلي به جوبا، مركز جنوب سودان، با هدف آمادگي جهت سيطره بر اين كشور احتمالي نوپا، از ديگر موارد تلاشهاي فاش نشده اسراييل براي مداخله در جنوب سودان است.
افقهاي سياسي و استراتژيك اسراييل در ترغيب به جدايي جنوب سودان بسيار فراتر از اين منطقهي جغرافيايي است و به پايتختهاي همجوار عربي ميرسد؛ مناطقي كه اسراييل معتقد است بايد زير ذره بينش باشند و به نظر ميرسد كه مصر به دليل تاريخ و نقشي كه دارد نه به دليل حكومتش، مهمترين هدف اسراييل است.
مهمترين راه ورودي براي اسراييل آبهاي نيل است و شكي نيست كه نيل براي مصر نيز از اهميت زيادي برخوردار است و شريان حيات آن محسوب ميشود. كنيا، اتيوپي و اوگاندا كشورهاي منبع نيل هستند و سودان نيز گذرگاه اصلي آن است و از همين مساله اهداف اسرائيل مشخص ميشود.
اگر تاكنون تمامي دولتهاي روي كار آمده در سودان از زمان استقلال تا به امروز به هر دليلي از آبهاي رود نيل و سهم سودان كه داوطلبانه به مصر ميرود بهرهبرداري نكردهاند، بايد گفت كه اوضاع در جنوب سودان متفاوت است و اين منطقه رابطهاي مثل شمال سودان با مصر ندارد و از آنچه كه پيش از همهپرسي برميآيد، به نظر ميرسد كه تصميمهاي سياسي آن از تل آويو، واشنگتن و بروكسل صادر ميشود لذا عجيب نيست كه اسراييل طي سالهاي اخير بر نيل متمركز شده است تا از آن به عنوان قويترين اهرم فشار عليه مصر استفاده كند تا جايي كه حتي چند ماه قبل وزير امور خارجهاش را به سه كشور مهم منبع رود نيل كه مخالف توافقهاي آبي امضا شده با مصر و سودان هستند اعزام كرده است و وي به عنوان اولين مسئول اسراييلي كه پس از 20 سال به آفريقا سفر كرده توافقنامهاي را با دولت كنيا در خصوص طرحهاي مربوط به ادارهي آبهاي نيل منعقد كرده است.
از سوي ديگر، هرچند كه جنبش جداييطلب جنوب سودان از موفقيت خود سخن ميگويد، اما نبايد اين حقيقت خطرناك و دردناك را فراموش كرد كه اين جنبش ابزار اسراييل براي تحقق هدف استراتژيكش يعني تضعيف مصر و تهديد آن است.
در كنار اعمال فشار بر قاهره، تمركز اسراييل بر خارطوم نيز بخشي از استراتژي اسراييل در قبال درياي سرخي است كه اسراييل از ابتدا آن را معبري حياتي براي خود ميدانست و تلاش ميكرد تا آن را مقابل كشتيهايش باز نگه دارد. اسراييل همواره نگران است كه درياي سرخ به يك درياچه عربي تبديل شود و از آن براي محاصره تل آويو استفاده گردد؛ همانند آنچه كه در جنگ سال 1967 و 1973 روي داد و طي آن اعراب تنگههاي تيران و باب المندب را به رويش بستند.
همچنين اسراييل از يك سو تلاش ميكند تا پايگاههايي نظامي را عليه كشورهاي عربي در ورودي جنوبي درياي سرخ ايجاد كند و از سوي ديگر پايگاههايي هوايي را در اتيوپي، كنيا، غنا و چاد بويژه در مناطق مجاور مرزهاي سودان ايجاد كند و به نظر ميرسد كه ماموريت اين پايگاهها، نظارت بر مرزهاي ليبي و سودان و امكان استفاده از آنها عليه مصر براي ضربه زدن به اهداف برگزيده اسراييل در مصر است.
نهايتا بايد گفت كه منافع استراتژيك اسراييل، در ايجاد كشوري در جنوب سودان است و اين در واقع خنجري ديگر به اين كشور عربي محسوب ميشود؛ به ويژه آن كه جدايي جنوب سودان از حمايت قدرتمند راستهاي صهيونيست در آمريكا براي پايان دادن به نفوذ عربي و اسلامي در قارهي آفريقا برخوردار است. اين بدان معناست كه جدايي جنوب سودان به سود اسراييل خواهد بود و نهايتا كشور جنوب به پايگاهي نظامي براي اسراييل تبديل خواهد شد.»