بین الملل> آفریقا- سفیر اسبق ایران در آفریقای جنوبی میگوید : آنچه باعث شد تا وضعیت سودان به اینجا برسد، اشتباهات بسیار بزرگ تیم عمرالبشیر بود.یکی از اشتباهات اساسی وی این بود که در سال 2005 معاهدهای که منجر به این جدایی شد را امضاء کرد و قبول کرد که در ژانویه 2011 رفراندوم جدایی برگزار شود.
زهرا خدایی:
سرانجام رفراندومی که جنوبیهای سودان آن را لحظهشماری میکردند ، در میان خوشحالی و شعف و صفوف طولانی رأیدهندگان برگزار شد. بخش قابل توجهی از جنوبیها تمایل به جدایی جنوب از شمال را خلاص شدن از شر حاکمیت و شخص عمرالبشیر ذکر کردند و بخشی دیگر جدا شدن جمعیت اعراب از جنوب را انگیزه خود برای جدایی عنوان کردند.غافل از آنکه با توجه به پیشینه و سابقه تاریخی این کشور آشوبزده، این جدایی شوم بیش از همه برای مردم این سرزمین هزینهساز خواهد بود.شاید کمی دیر باشد که انگشت اتهام را به سمت حاکمیت این کشور نشانه رویم اما شاید اگر اندکی عمرالبشیر میتوانست با مقاومت در برابر خواست و اراده غرب وفاق و همبستگی ملی را در این کشور تقویت کند، سرزمینش اینچنین پارهپاره نمیشد.بسیاری از ناظران بر این اعتقادند که جدایی جنوب از شمال سودان ممکن است انگیزه جداییطلبی را در سایر بخشهای این کشور تقویت کند، کمااینکه پیشتر نیز گروههایی زمزمۀ آن را سر دادهاند. خبر در گفتگو با جاوید قربان اوغلی سفیر اسبق ایران در آفریقای جنوبی و مدیرکل سابق آفریقای وزارت خارجه ایران به بررسی پیامدهای این جدایی پرداخته است.
عمر البشیر در آخرین مصاحبه خود با شبکه الجزیره پیامدهای جدایی شمال از جنوب سودان را منفی ارزیابی کرده است. آیا باید با این اوصاف باید منتظر وخیمتر شدن اوضاع در سودان باشیم؟
متأسفانه عمر البشیر خیلی دیرهنگام به این واقعیت پی برد و الان سردادن این شعارها اوضاع را تغییر نمیدهد. اگر نگاهی عمیق به تاریخ سودان بیندازیم،درمییابیم که شخص عمرالبشیر و حاکمیت فعلی سودان مسبب این جدایی بود. مسئله جنگ و جداییطلبی جنوب از شمال قدمتی طولانی دارد و این کشور از زمان استقلال از استعمار انگلیس(1956) درگیر این مسئله بوده است. ولی آنچه که باعث شد وضع به اینجا کشیده شود، اشتباهات بسیار بزرگ حاکمیت و تیم عمرالبشیر بود.یکی از اشتباهات اساسی وی این بود که در سال 2005 معاهدهای که منجر به این جدایی شد را امضاء کرد و قبول کرد که در ژانویه 2011 رفراندوم جدایی برگزار شود.آن هم در حالی که در آن مقطع با توجه به فعالیتها و اقداماتی که در بخش جنوب به خصوص از سوی قدرتها و استعمارگران و همچنین میسیونرهای مسیحی و اسراییل صورت گرفته بود،همگان به نتیجه رفراندوم واقف بودند که مردم به جدایی شمال از جنوب رأی خواهند داد. عمرالبشیر پیش از این در سفر هفته پیش خود به جوبا ، پایتخت جنوب به صورت نمایشی مردم را به وحدت و عدم جدایی تشویق کرد.در حالیکه شخص وی با برنامهها و کارکردهای خود زمینههای این جدایی را فراهم آورده بود و وحدت را در این بخش از بین برده بود.لذا برای وی الان دیر است که با شعارهای نمایشی مردم را به وحدت دعوت کند. بر همگان واضح است که پیامدهای این جدایی هم برای سودان و هم برای کشورهای منطقه از جمله مصر و شمال آفریقا فاجعه بار خواهد بود.
برخی از کارشناسان بر این اعتقادند که عمرالبشیر همه توان خود را برای ایجاد این وحدت به کار برد اما غرب با مانعتراشی و سرگرم کردن بشیر در دارفور تلاش کرد که اقدامات وی را برای ایجاد وحدت خنثی کند.
من اصلا به این مسئله اعتقادی ندارم.اگر روند تحولات در سودان را نگاه کنید، میبینید که اقدامات عمرالبشیر در جهت واگرایی ملی بود و نه همگرای. یکی از عواملی که میتواند ضامن وحدت و تمامیت ارضی کشور باشد، ایجاد نوعی همبستگی ملی است. اما عملکرد و اعمال بشیر و تیم وی در جهت واگرایی ملی بود. در سال 1983 به دنبال تغییرات اساسی در سودان، از جمله سرنگونی دیکتاتور جعفر نمیری، ژنرالی به نام سوآر الذهب قدرت را در دست گرفت. این ژنرال از بلوغ سیاسی زیادی برخوردار بود و هدفش تنها نجات کشور از شر نمیری بود و حتی بعد از مدتی حکومت را به دست غیرنظامیان واگذار کرد.سپس صادق المهدی یکی از رهبران برجسته سودان به عنوان نخستوزیر روی کار آمد و دست به اصلاحات فراوانی از جمله به کار گرفتن همه احزاب زد.ولی عمرالبشیر در سال 1989 با کمک حسن الترابی کودتا کردند و صادق المهدی را کنار گذاشت.رفتار عمرالبشیر به جایی رسید که حتی نتوانست زعیم روحی و معنوی خود یعنی ترابی را تحمل کند.به طوری که وی را دستگیر و سالها زندانی کرد. در حقیقت عمرالبشیر نوعی انحصار قدرت را در در حاکمیت خود در پیش گرفت.
عمرالبشیر باید چه میکرد ؟
او باید در بعد سیاسی وفاقی ملی ایجاد میکرد.عمرالبشیر نه تنها این کار را نکرد، بلکه زمینههای واگرایی را نیز تشدید کرد.سودان طی سالهای اخیر دارای درآمدهای نفتی فراوانی بوده است. آیا تمام این درآمدها صرف توسعه جنوب و یا دارفور شد؟ مسلما جواب این سوال منفی است.البته تردید ندارم که کشورهای استعمارگر درصدد بالکانیزه کردن سودان بوده و هستند.ولی آیا وظیفه حاکمیت نیست که برخورد قاطعانهای با این موضوع داشته باشد. قطعا عمرالبشیر و تیم وی از توطئههای قدرتهای بزرگ در کشورشان آگاه هستند.
در بعد اقتصادی باید همه درآمدهای کشور صرف توسعه موزون کشور میشد. در حال حاضر سودان یکی از صادرکننده مهم نفت است که تولید قابل توجهی دارد. پول نفت به کجا میرود؟ آیا صرف توسعه سودان میشود؟اگر به جنوب سودان سفر کنید، فقر مطلق را به وضوح مشاهده میکنید.طبیعی است زمانی که فقر مطلق در جایی حاکم میشود،شهروندان در کنار تمایلات قومی و مذهبی، پارامترهای اقتصادی را نیز در نظر میگیرند.همین امر میل به جدایی و به قول اهالی جنوب"رها شدن از قید استعمار اعراب" را تقویت کرد.بنابراین اگر عمرالبشیر و تیم اقتصادی وی به این مسئله توجه بیشتری از خود نشان میداد سودان و جهان اسلام شاهد چنین فاجعهای نبود.
گرایشات جداییطلبانه در سودان متعلق به امروز و دیروز نیست. این کشور از قدیمالایام شاهد رشد و نمو گرایشات جداییطلبانه بوده و هست.بنابراین وظیفه حاکمیت بود که با ریشه کردن فقر به گونهای حرکت کند که انگیزههای جدایی را از بین ببرد.غالبا قدرتها و استعمارگران از نارضایتیهای موجود در برخی نواحی بحرانزده برای بهرهبرداری سود میجویند.شاید حاکمیت میتوانست در این بین قویتر عمل کند.در حالیکه کارهای عمرالبشیر اصلا در این راستا نبود.
پیامدها و ابعاد منطقهای و بینالمللی این جدایی چه خواهد بود؟
اول اینکه کشور اسلامی سودان به عنوان بزرگترین کشور آفریقایی ، دو تکه خواهد شد. حدود نه میلیون نفر جمعیت در ده استان جنوبی که هفتصد هزار کیلومتر مساحت دارد،تبدیل به یک کشور مستقل خواهد شد. این کشور جدیدالتأسیس بسته و جغرافیای محدود خواهد داشت.همانطور که میدانید کشور بسته متکی به همسایگان خواهد بود و معمولا کوریدوری برای دست یافتن به آبهای آزاد لازم دارد و کوریدور جنوب سودان نیز کشورهایی مثل کنیا خواهد بود و این به معنای وابستگی به کشورهای همسایه و به قدرتهای بیرون از منطقه است.
دوم اینکه سودان، کشوری اسلامی است. اما کشوری که در جنوب ایجاد میشود،به هیچ وجه اسلامی نخواهد بود.همگان تصور میکنند که اهالی جنوب سودان مسیحی هستند، در حالیکه اصلا اینطور نیست.جمعیت جنوب سودان با توجه به تحقیقات میدانی خودم از 9 میلیون نفر،اکثریت آنیمیست(معتقد به ادیان ابتدایی) هستند. تعداد مسیحیان و مسلمانان در این کشور برابر و حتی میتوان گفت که تعداد مسلمانان بیشتر است، اما با جدایی، دولتی مسیحی در این کشور روی کار خواهد آمد.براساس آخرین اطلاعات بدست آمده به دلیل سیل کمکهای غربی به این بخش و حجم انبوه آن، از هم اکنون وابستگی این کشور به غرب و قدرتهای بزرگ کاملا محرز و مشخص است.
سوم اینکه رژیم صهیونیستی در حال حاضر نفوذ زیادی در این کشور به دست آورده است و حتی رابطه بسیار خوبی با جان کارانگ، رهبر سابق جنوب برقرار کرده است.یقین دارم که اسراییل طمع زیادی به جنوب سودان به عنوان منطقهای کاملا استراتژیک دارد. یکی از دلایل آن رود نیل است. رود نیل دو شاخه دارد؛ یک شاخه آن از اتیوپی و شاخه دیگر آن از اوگاندا و همسایگان جنوبی این کشور سرچشمه میگیرد.این دو شاخه تمام مسیر جنوب سودان را آبیاری و در قسمت شمالی یعنی شهر خارطوم به یکدیگر میپیوندند و نیل بزرگ را تشکیل میدهند.نیل تمام شمال سودان و مصر را آبیاری میکند و به دریای مدیترانه میریزد.همه میدانیم که نیل شاهرگ حیاتی سودان و مصر است. بنابراین تسلط بر سرشاخههای آن (نیل سفید و آبی)ثأثیرات مهم و قابل توجهی بر اقتصاد سودان خواهد داشت.
از سوی دیگر تغییر مواضع سودان از دیگر اهداف اسراییل است.با توجه به قرارگرفتن سودان در جبهه مخالفین اسراییل در مناقشه اعراب و اسراییل ،جنوب سودان طعمه بسیار خوبی برای تحت فشار قرار دادن سودان و مصر است.
چهارم اینکه بر اساس برآوردهای موجود،سودان کشوری نفتی است. ذخایر ثابت شده نفت در این کشور تقریبا 9 میلیارد بشکه است . از این مقدار بیش از 68 و حتی تا 80 درصد آن در منطقه جنوب قرار دارد.یعنی به عبارت روشنتر هم ذخایر آب و هم ذخایر نفت در دست جنوبیها قرار خواهد گرفت.
پنجم اینکه اگر به جغرافیای سودان نگاه کنید، میبینید که شمال سودان به جز حواشی رود نیل تماما بیابانهای لم یزرع است. اما جنوب سودان به دلیل وجود دو شاخه رود نیل سراسر پوشیده از جنگلها و زمینهای زراعی است.به تعبیر سادهتر با این جدایی گوشت لخت نصیب جنوب و استعمارگران و غرب خواهد شد و استخوانها در دست حاکمیت شمال قرار خواهد گرفت.
ششم آنکه با این جدایی تخم تشنج و تنش برای سالیان متمادی در منطقه مرزی میان دو کشور کاشته خواهد شد.به عبارتی زین پس شاهد نزاعی دائمی میان شمال و جنوب سودان خواهیم بود که قدرتهای بزرگ به دلیل اهمیت استراتژیک و ماهیت اسلامی آن سعی در بیثبات کردن آن دارند.براساس اطلاعات موجود طی 5 ساله گذشته غرب سرمایهگذاری عظیمی در این بخش صورت داده است و ارتش منظمی را آموزش دادهاند.تا در صورت وقوع جنگ ارتش کشور جدیدالتأسیس آمادگی دفاع از خود را داشته باشد.
و نکته آخر و مهمتر اینکه جدایی جنوب از شمال مقدمهای برای بالکانیزه کردن سودان است. مثلا در حال حاضر دارفور شامل سه بخش شمالی، جنوبی و مرکزی است. قریب به 5 میلیون نفر در این سه استان زندگی میکنند.برخلاف جنوبیها 95 درصد ساکنین این استانها مسلمان هستند اما به دلیل اشتباهات حاکمیت سودان تخم جداییطلبی در این استانها کاشته شده است. در حال حاضر در منطقه دارفور نیروهای صلحبان سازمان ملل و اتحادیه آفریقا مستقر هستند.به اعتقاد من بعد از جنوب نوبت دارفور خواهد بود.چرا که با این اتفاق، آنها انگیزه بیشتری برای جدایی خواهند یافت.براساس برخی از منابع گرایشات تجزیهطلبی همچنین در شرق و حاشیه رود نیل نیز وجود دارد.
اهمیت و جایگاه فرهنگی سودان نیز در خور توجه است. جالب است بدانید که سودان یکی از کشورهای است که از نظر سطح سواد و فرهنگ بسیار پیشرفته است. براساس آمار نزدیک به 72 درصد مردان و 51 درصد زنان در سودان از سن 15 سال به بالا از نعمت سواد برخوردارند.این رقم در مقایسه با سایر کشورهای آفریقایی بسیار قابل توجه است.دانشگاههای مهمی در این کشور وجود دارد . دانشگاه "ام درمان" یکی از مراکز فرهنگی مهم اسلامی در شرق و مرکز آفریقاست.
به عبارتی کشور بزرگ و تأثیرگذاری همچون سودان پاره پاره میشود تا تمام اثرات فرهنگی آن نابود شود. سودان تأثیرگذارترین کشور فرهنگی در سراسر قاره آفریقا بوده است. این کشور امتدادش در عمق و قلب آفریقاست.این اهمیت تا جایی است که بخش قابل توجهی از شرق و جنوب آفریقا از طریق سودان مسلمان شدهاند و این نقشه استعماری غرب بود که با کشیدن خطی میان شمال و جنوب آفریقا ،این نقش فرهنگی سودان را از میان بردارد و جلوی پیشروی اسلام را بگیرد.