بررسی استراتژیک - دیپلماسى ایرانى/ وسوسه ای در غرب امروز بیداد میکند برای مقایسه حوادث تونس، مصر و دیگر حوادث جهان عرب با ایران در سال ۲۰۰۹ میلادی و حاشیههای پس از انتخابات ریاست جمهوری در این کشور. تحلیلگران آنچه را که امروز در مصر علیه دیکتاتوری حسنی مبارک رخ میدهد به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران تشبیه میکنند.
در ایران جرقه اعتراضها به شمارش آرای ریاست جمهوری بود و در مصر مردم فریاد رفتن حسنی مبارک را سر میدهند. در تهران اما دولت از آغاز خیزشهای اصلاح طلبانه در جهان عرب استقبال میکند و هیچ کس نام فتنه یا شورش را به این جریانها نمیدهد. همگان ۲۰۱۱ مصر را با ۱۹۷۹ ایران و قیام مردم علیه شاه مقایسه میکنند. انقلابی که شاه ایران را راهی تبعید کرد و جمهوری اسلامی نوزاد خیزشهای مردمی در آن بود.این روزها همه در ایران حسنی مبارک را با محمد رضا شاه پهلوی دیروز مقایسه میکنند. محمد رضا پهلوی هم درست مانند حسنی مبارک از نزدیکان به واشنگتن و متحدان آمریکا در منطقه بود. حقیقت هم این است که امروز مصر به انقلاب اسلامی ایران شباهت بسیار دارد.ادامه…
اگر در آمریکا کسانی هستند که دوست دارند با شبیه خواندن حوادث مصر به ماجراهای پس از انتخابات در ایران در سال ۲۰۰۹ میلادی، جریان سبز را مجددا در ایران زنده کنند باید به آنها بگویم که سخت در اشتباه هستید. مقایسههای اشتباه را هم که به حاشیه برانیم باید تاکید کنم که پارسیها شباهتی به اعراب و خلق و خوی آنها ندارند و این تفاوت تنها در مسائل فرهنگی نیست بلکه ریشه در اختلافهای سیاسی و مذهبی هم دارد. برخلاف اعراب، ایرانیها تاریخ پررنگ جنبشهای آزادی بخشی را پشت سر خود دارند که قدمت آن به بیش از یک قرن بازمیگردد. تلاش ایرانیها برای برخورداری از دولتی مسئول و متعهد حتی پس از سقوط شاه هم خلاصه به یک یا دو خانواده نبوده است. این باور غرب که ایران مانند مصر از دیکتاتوری رنج میبرد و این جریان سبز است که کمر همت به نابودی آن بسته در حقیقت از پایه و اساس اشتباه است. چه پیش و چه پس از انتخابات در ایران، پویایی سیاسی در این کشور به کشورهایی مانند آمریکا شبیه تر بود تا اعراب. رسانهها در غرب روی تظاهر کنندگان و مطالبات آنها در سال ۲۰۰۹ و به تبع آن سرکوب مردم توسط نیروهای امنیتی بیشتر تمرکز کردند. همین رسانهها میزان و حجم حمایتی که از محمود احمدی نژاد به عمل آمد را فراموش کردند. رسانهها حمایت مردمی و میلیونی از رهبری ایران و دیگر دولتمردان را پوشش ندادند. در دو سال گذشته رسانههای غربی و ایرانیهایی که در تبعید بودند تنها و تنها به دیکتاتوری خواندن سیستم حکومتی در ایران بسنده کردند. اما در داخل ایران سیاستمداران مانند همیشه به بحثها و تبادل نظرهای سیاسی ادامه میدهند و البته مشاجره میان سه قوه هم همچنان ادامه دارد. البته که رئیس جمهور در تمامیاین مباحت هم در راس نایستاده است. البته این بدان معنا نیست که جریان سبز یا نارضایتیها در ایران کاملا صفر شده اند. غرب دوست دارد جریان سبز را جوانان انقلابی بداند با نیت براندازی و این در حالی است که آنها تنها معترض هستند. در جهان عرب معترضان تنها میتوانند حسرت آنچه را بخورند که ایرانیها سی سال پیش به آن دست یافتند. در جهان عرب رهبرانی هستند که توسط واشنگتن حمایت میشوند و البته از کاخ سفید هم حمایت میکنند و برخلاف میل و اراده مردمان خود در سطح بین المللی عمل میکنند. ایران اما تحت تاثیر هیچ نیروی خارجی قرار ندارد و این قاعده حتی در مواردی که شهروندان با سیاستهای دولت موافق هم نیستند مصداق عینی دارد.
ایران هدف تحریمهای آمریکا قرار گرفته است. تحریمهایی که عمدتا زندگی عامه مردم را تحت تاثیر قرار میدهد. این در حالی است که کشورهای عربی دوستان استراتژیک آمریکا هستند و دولتمردان انها سالانه میلیونها دلار وجه نقد کمکی دریافت میکنند. البته بخش اندکی از این پول در اختیار شهروندان آنها قرار میگیرد. ایرانیها این روزها اصرار دارند که اعراب هم به سیاستهای دیکتاتورهای خود اعتراض میکنند و هم مخالفت خود را با واشنگتن نشان میدهند. حقیقت هم این است که بخش اعظمی از افکار عمومی در کشورهای عربی مخالف آنچه هستند که ما منافع آمریکا در منطقه میخوانیم. این مساله در ایران و در میان اکثریتی هم که دوشادوش دولت ایستاده اند مصداق دارد. حس امریکا ستیزی در ایرانیان در حقیقت همان حس ضد امپریالیستی است و این که حوانان ایرانی امریکا را دوست دارند به معنای دوست داشتن سیاست خارجی این کشور در منطقه نیست. یک دلیل سکون در جریان سبز و اندک احتمال باقی مانده برای خیزش آن در آینده ای نزدیک، تصویر مثبتی است که دولت از خود نشان داده است. دولت ایران حداقل به خوبی برای طیف میانه رو حفظ ظاهر کرده است. من در روزهای ترک تونس توسط زبن العابدین بن علی و سقوط دولت حریری در لبنان در تهران بودم. رسانههای ایران هر دو ماجرا را به بهترین شکل پوشش دادند. با این همه نشانههای اندکی برای جنب و جوش در میان جوانان برای آغاز جریان سبز دیده میشد. در غرب طرفداران جریان سبز به سرعت شعارهایی را برای برانگیختن احساسات مردم در داخل و تشویق جریان سبز ساختند. شعارهایی که معنای آن این بود که تونسیها توانستند اما ایرانیها نه. شاید برخی ایرانیها باشند که از موفقیت اعراب در مهار رهبران خود حسودی کنند اما جریان سبز در ایران ترجیح میدهد خود را به خیزش لبنانیها در سال ۲۰۰۵ علیه جریان سوری شبیه بداند و نه به انقلابی در آفریقای شمالی. درست مانند لبنان در سال ۲۰۰۵ میلادی، جریان سبز پشت سر یک هدف جمع شد و البته این هدف هم بسیار توخالی از کار درآمد. بسیاری از مطالبههای جریان سبز همچنان از احمدی نژاد پابرجاست. اما باید اعتراف کنیم که احتمال تغییرات جدی و به خیابان آمدن معترضان بسیار ضعیف است. ایرانیها مانند مصریها نیستند که از رهبران خود تا این اندازه ناامید باشند.