بررسی استراتژیک - فارین پالیسی/استفن والت/ کابل پرس/ من هم مثل همه، حتی خود حسنی مبارک از سرعت، وسعت و شدت تحولات مصر حیرت زده ام. هنگامی که این مطلب را می نویسم هنوز مشخص نیست که مبارک در قدرت خواهد ماند یا نه و معلوم هم نیست که اگر او قدرت را ترک کند دامنه تحولات تا کجا پیش خواهد رفت. همگی باید درباره توانایی مان در پیش بینی این که کار به کجا خواهد کشید یا اقتضائات آینده چه خواهد بود کمی متواضع باشیم.
با این وجود پیش بینی من که در پی خواهد آمد تفسیری واقع بینانه از عواقب این اتفاقات برای ایالات متحده به همراه راهکاری است که از این تحلیل نتیجه خواهد شد. گرچه ممکن است باعث تعجب برخی شود من فکر می کنم واقع بینی حکم می کند که آمریکا مبارک را تشویق به ترک قدرت کند و آشکارا از تشکیل دولتی دموکراتیک در مصر حمایت کند.واقع گراها عموما بی علاقه به دموکراسی و حقوق بشر تصویر شده اند که صرفا نگران توزیع قدرت و تعریفی سختگیرانه از منافع ملی هستند. درست است که واقع گرایان متمایل به درنظر گرفتن محاسبات قدرت به عنوان فاکتور مهم شکل دهنده سیاست بین الملل و تمایزی واضح میان منافع استراتژیک و ترجیحات اخلاقی قائل هستند. با این حال ملاحظات داخلی نظیر حقوق بشر می تواند مرتبط با واقع گرایی باشد خصوصا به هنگام اندیشیدن درباره متحدان.ادامه…
دولت ها به منظور بیشینه کردن امنیت خواهد خواهان متحدانی قدرتمند و باثبات هستند که برای آنها مشکلات بزرگ استراتژیک ایجاد نکند(یعنی با درگیر شدن در منازعات مخرب با دیگران). اگر کشورها نخواهند نگران ثبات داخلی متحدان خود باشند و اگر دولت متحد، حمایت قاطعی از طرف مردم خود داشته باشد، موقعیت بهتری دارند. متحدی که از نظر داخلی متفرق، دولتش فاسد یا نامشروع است و بسیاری کشورها با آن میانه خوبی ندارند فی نفسه در مقایسه با متحدی که که مردمانش متفق اند، دولتش مشروع است و از حمایت بین المللی مناسبی برخوردار است، ارزش کمتری دارد. به همین دلیل حتی سرسخت ترین واقع گراها متحدانی رت ترجیح خواهد داد که نه از نظر داخلی موقعیت شکننده ای داشته باشد و نه از نظر بین المللی منفور باشد و در عین حال یک واقع گرا تشخیص خواهد داد که گاهی باید با آن چیزی که در اختیار دارد بازی کند.
نتیجتا اصلاحات گسترده سیاسی در مصر هدفی است که یک واقع گرا باید از آن حمایت کند. حتی اگر مبارک موفق شود که در قدرت بماند رژیم او به شکل قابل ملاحظه ای خطرناک است. اگر او برای سرکوب جنبش مردمی به نیروی قهریه در مقیاس وسیع متوسل شود، حتی بیشتر آسیب خواهد دید. مبارک ۸۳ ساله است و حتی سرکوب موفق قادر نیست او یا حتی متحدان داخلی اش را برای مدت طولانی نجات دهد. اگر ایالات متحده به عنوان شریک جرمی در حفظ رژیم او شناخته شود این مسئله خشم اعراب بر خواهد انگیخت و ادبیات تمجید آمیز ما در باب دموکراسی و حقوق بشر به ریاکاری تعبیر خواهد شد.
در واقع این یکی از آن لحظات مبارک است که ایالات متحده مجبور نیست میان همدلی های اخلاقی و منافع استراتژیک خود دست به انتخاب بزند. برای کسانی که اطلاع ندارند باید گفت، مصر نظیر عربستان سعودی از تولیدکننگان بزرگ نفت نیست در نتیجه تغییر قدرت در قاهره منافع حیاتی ما در تضمین سرازیر شدن نفت خاورمیانه به بازارهای جهانی را به خطر نمی اندازد. بله، پایگاه های نظامی در مصر می تواند برای مداخله نظامی احتمالی در منطقه مورد استفاده قرار گیرد اما ایالات متحده جایگزین های دیگری در منطقه دارد و دخالت نظامی هم چیزی نیست که ایالات متحده خواهد به آن اشتیاق نشان دهد(عراق را به خاطر بیاورید). مصر دیگر نظیر گذشته در جهان عرب تاثیر گذار نیست، تا اندازه ای به خاطر رکود اجتماعی و سیاسی که خصوصیت دوران مبارک است و تلاش های اخیر این کشور برای میانجی گری در مباحث در جریان هم ناموفق بوده است. به علاوه حمایت ایالات متحده از دیکتاتورهایی نظیر مبارک یکی از دلایل اصلی القاعده برای هدف گرفتن آمریکا بوده است(درکنار اصرار ما بر حمایت از اسراییل و حضور نظامی در خلیج فارس). همچنین این حمایت از دلایل اصلی نگاه منفی بسیاری از اعراب به ایالات متحده است. همان طور که بسیاری از تحلیلگران تاکید کرده اند دلیل حمایت آمریکا از مبارک در طول سالیان حفظ روابط صلح آمیز مصر و اسراییل بوده است و در سطح پایین تر چون مصر نگرانی های مشابهی درباره ایران و حماس دارد. به بیان دیگر حمایت از مبارک مستقیما به خاطر روابط مخصوص با اسراییل و منافع استراتژیک فرضی مترتب برآن به طور گسترده مشتق از تعهد آمریکا است به حمایت از اسراییل به هر قیمتی. برای کسانی از ما که فکر می کنند روابط مخصوص با اسراییل برای ما و اسراییل هر دو بد است تغییر رژیم در مصر هشداردهنده نیست.
در واقع تغییر در قاهره ممکن است منافع اسراییل را به شکل قابل توجهی تهدید نکند، و حتی ممکن است بن بست دیپلماتیک در منطقه را سر و سامان دهد.نامحتمل است که دولت بعد از مبارک روابط صلح آمیز اسراییل و مصر را زیر پا بگذارد چرا که چنین کاری بلافاصله ایالات متحده و اروپا را در تقابل با مصر قرار خواهد داد و منافع محدودی در پی خواهد داشت. گرچه مردم عادی مصر احساس همدلی عمیقی با فلسطینی ها دارند اما ملاحظات کسانی که امروز در خیابان ها هستند بیشتر مسائل داخلی است تا روابط خارجی. دولت جدید به هر قدمی که به قیمت بسته های کمکی ایالات متحده تمام شود به جد خواهد اندیشید به علاوه ارتش مصر سنگ راه هر عملی است که حمایت کنونی واشنگتن را از میان بردارد. حتی در بدترین حالت که در آن روابط صلح آمیز متزلزل شود تهدیدی جدی متوجه اسراییل نیست. چرا؟ چون ارتش مصر را یارای مقابله با نیروی نظامی اسراییل نیست و به محض اینکه کمک های آمریکا قطع شود اوضاع ارتش مصر رو به وخامت خواهد گذاشت.
البته هر چه دولت مصر بیشتر پاسخ گوی مردم خود باشد می توان انتظار داشت که انتقادش از اسراییل برای رفتار نامناسب با فلسطینی ها و سرباززدن از پذیرش راه حل دو دولته بیشتر شود. همچنین چنین دولتی تمایل کمتری به سیاست هایی که از طرف ایالات متحده حمایت می شود نظیر حصر بی رحمانه غزه، نشان خواهد داد. به بیان دیگر ممکن است شاهد تولد مصری باشیم که بسیار مشابه ترکیه کنونی است: نه دشمن و نه تابع محض، که به شکل فزاینده ای به دنبال تثبیت جایگاه خود است. این احتمالا همان هشداری است که باید اسراییل را از خواب بیدار کند، و کمک کند تا اسراییل متوجه شود که امنیت بلند مدت خود نه در برتری نظامی و نه در کنترل سرزمین است. درنهایت، امنیت اسراییل باید بر مبنای پذیرش از طرف همسایگان بنا شده باشد و تنها راه وصول به این پذیرش از طریق تشکیل دو دولت به همراه فلسطینی هاست.
مطمئنا چنین چشم اندازی برای هرکس که تصور می کند سیاست های آمریکا در خاورمیانه در دهه های گذشته کمابیش صحیح بوده هشداردهنده است. اما شمار کسانی که به این امر باور دارند باید به سرعت رو به کاهش گذاشته باشد، اگر افتضاح عراق، بحران طولانی مدت لبنان، نفوذ رو به افزایش ایران، شکست مذاکرات صلح اسلو و روند تکرار شونده شکست سیاست گذاران خاورمیانه آمریکا- که غالبا اشتباه می کنند اما هیچ گاه کنار نمی روند- را در نظر بگیریم. برای کسانی از ما که فکر می کنند سیاست آمریکا برای همه بد بوده است جز دشمنان مان، اوضاع آشفته مصر نه تهدید بلکه فرصت است. به طور مشخص بحران کنونی مصر فرصتی است برای تجدید نظر ایالات متحده در مبانی پاکس آمریکانا که آمریکا برای دهه ها است به دنبال حفظ آن در خاورمیانه است. این نظام بر سه اصل استوار است :۱)حمایت بی قید و شرط از اسراییل ۲)انکار یا احتساب نکردن حقوق فلسطینی ها ۳)حمایت یا تبانی با رهبران غربگرا که مشروعیت آنها همیشه محل پرسش بوده است. گرچه این سیاست دقایقی از موفقیت را هم در پی داشته است-نظیر صلح ۱۹۷۹ اسراییل و مصر و جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱- همیشه و در بلندمدت شکست خورده بوده است.حمایت بی قید و شرط از اسراییل هرگونه مشوق کوتاه مدت برای اسراییل به منظور رسیدن به توافقی عادلانه با فلسطینی ها را بی اثر کرده است و تبانی با رهبرانی نظیر مبارک آمریکا را حتی نامحبوب تر کرده است.
خلاصه آنکه این لحظه ای است که باراک اوباما باید در طرف حق تاریخ بایستد که به معنی ان است که باید آشکارا از نیروهایی که خواستار تغییرات دموکراتیک در مصر هستند حمایت کند. به قول البرادعی برای اوباما بهتر است که آخرین کسی نباشد که از مبارک درخواست می کند که برود.
و اگر اوباما مردد است باید به این شعار بیسمارک بنگرد که می گفت: وظیفه سیاست مدار گوش سپردن به گامهای خداست که از دل تاریخ شنیده می شود. من تصور نمی کنم که خدا کاری با این قضیه داشته باشد اما نجوای گام های تاریخ به نظر هر چه بلند تر می شود. پرسش اینجاست: آیا اوباما به آن گوش خواهد داد؟