بررسی استراتژیک - پایگاه اطلاعرسانی «خبرنگار خصوصی»/ به یقین میتوان گفت که گروهی از ناظران دوباره سعی خواهند کرد در حوادث جاری در جهان عرب، تأثیر عامل نفتی و عامل امریکایی را دخیل بدانند. ولی واقعیت این است که غرب به خاطر این حوادث در وضعیت بسیار نامناسبی قرار گرفته است. برای روسیه نیز حوادث و تکانهای تند در تونس، مصر، الجزایر، اردن و یمن از اهمیت بسیاری برخوردار است. تا زمان نوشتن این مقاله، موج انقلابهای عربی فقط رئیس جمهور تونس را برکنار کرده و ممکن است کار به همین جا ختم شود. بن علی استقامت روانشناختی کافی از خود نشان نداد، در حالی که میتوانست بیشتر تحمل کند تا به لحاظ سیاسی زنده بماند.
ولی در کشورهای عربی دیگر حوادث هنوز به شدت حوادث تونس و مصر نرسیده است. بیش از همه الجزایر، اردن (در حد بسیار کمتر) و یمن مشکلات دارند. یمن را میتوان «حلقه ضعیفی» در این میان دانست. این کشور، فقیرترین کشور عربی است که اصول گرایی اسلامی و خصومتهای قبیلهای و مذهبی (بین شیعیان و سنیها) در این کشور بسیار شدید است. یک سال پیش در این کشور جنگ داخلی رخ داد که دولت مرکزی به سختی توانست آن را متوقف کند.در این بین، اردن، حلقه قویای محسوب میشود. عبدالله دوم، پادشاه اردن به خاندان حضرت محمد (ص) تعلق دارد و از احترام زیادی برخوردار است. ادامه…
مردم حاضر نیستند او را سرنگون کنند. اردن تنها کشوری است که ارتش آن حرفهای است و بر اساس نظام وظیفه تشکیل نمیشود. مشکل بتوان ارتشی را که از مردم تشکیل شده، علیه مردم به کار گرفت. ارتش تونس برای دفاع از رئیس جمهور فاسد خود هیچ اقدامی نکرد. ارتش مصر هم قصد نداشت بر روی مردم آتش بگشاید و اعتراضات خود به خود فروکش کرده است. ولی ارتش استخدامی که به «رژیم حاکم» خدمت میکند، میتواند به راحتی علیه مردم اقدام نماید. در الجزایر افراطیون بر خلاف کشورهای عربی دیگر، از شیوه وارد کردن ضربات «سوزنی» ناگهانی استفاده میکنند. جنبش رادیکال اسلامی این کشور ابعاد بسیار گستردهای دارد، زیرا دهها هزار نفر در آن شرکت کردهاند.
در این شرایط، افراطیون میتوانند اراضی وسیعی را زیر کنترل خود در آورند. احزاب اسلامی الجزایر و قبل از همه «جبهه نجات اسلامی» اواخر سالهای دهة ۱۹۸۰ از پشتیبانی وسیع مردم برخوردار شدند که این کشور مجبور شد نظام ناموفق تکحزبی را کنار گذاشته و در مسیر برقراری دمکراسی گام بردارد. حمایت مردم از «جبهه نجات اسلامی» نتیجه اعتراض به مشکلات اقتصادی (بر اثر افت قیمتهای نفت و گاز در آن زمان) و پذیرش شعارهای اسلامگرایان مبنی بر بازگشت به «اسلام ناب» بود. ولی در الجزایر سبعیتهای جنگ اخیر علیه اسلامگرایان را فراموش نکردهاند که همین امر میتواند نقش بازدارندگی از فعالیت معترضین را ایفا کند.
از قرار معلوم، خودسوزی یک دانشجوی تونسی که به او اجازه داده نشده بود تا در بازار تجارت کند، سرآغاز ناآرامیها در تونس شده و میتواند به «شلیک در سرایوو» (که بعد از آن جنگ جهانی اول شروع شد)، تشبیه شود. همین امر برای انقلاب تونس بهانه ایجاد کرده و به نوبه خود نقش الگو برای دیگر کشورها را ایفا کرد کرد. ولی علت واقعی این ناآرامیها با بهانه بلافصل بروز اعتراضات تفاوت دارد. در همه کشورهای مشکلدار عربی رژیم «دزدسالاری» معتدل برقرار شده است. مقامات این کشورها از موقعیت رسمی خود برای پولدار شدن استفاده میکنند. طبیعی است که آنها میخواهند مادام العمر حکومت کنند و با «جهان متمدن» مشکلات نداشته باشند. به همین علت در همه این کشورها «تظاهر به دمکراسی» مشاهده میشود که رئیس جمهور حاکم در همه انتخابات ۹۰ درصد آرا را کسب میکند و حزب او نیز صرف نظر از رأی مردم برنده میشود.
حوادث تونس برخورد و واکنش واقعی مردم با این احزاب را منعکس نکرد. آنها حتی حاضر نیستند با شرکت حزب حاکم سابق به عنوان شریک کوچکتر در دولت جدید سازش کنند. معترضین مصری هم در نوبت اول ساختمان «حزب همیشه حاکم» را آتش زدند. در همه این کشورها مخالفان دموکرات و اسلامی به زندان انداخته شده، از کشور خارج رانده شده، کاملاً حاشیهنشین شدهاند و یا حتی جیرهخوار دولت شدهاند. به عبارت دیگر، در این کشورها مخالفان واقعی وجود ندارند، ولی در همان حال غارت مردم توسط حکومت همچنان ادامه دارد. همه این واقعیات در شبکههای اینترنتی منعکس شده و مردم از این امر آگاهی پیدا میکنند. در این شرایط، تنفر آنها از دولتها افزایش مییابد، زیرا سطح زندگی مردم مرتباً تنزل می یابد و این مسئله در نتیجة فرآیندی جز غارت آنها توسط مقامات دولتی نیست. با این ملاحظه، یک جرقه کافی است تا آتش خشم مردم شعلهور شود.
بعد از حوادث سال ۲۰۰۹ در ایران (ناآرامیها در پی انتخابات ریاست جمهوری) مردم کشورهای غربی به وسیله تلویزیون و اینترنت از تظاهرات گسترده مخالفان دولت ایران با خبر شدند. گفتنی است که جوانان هم در ایران و هم در کشورهای عربی اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند. با وجود همه ویژگیهای نظام مذهبسالاری ایرانی، جوانان عرب شکاف عظیم بین سطح توسعه نظامی سیاسی (به مراتب پیشرفتهتر) ایران و نظام سیاسی دولتهای خود را مشاهده کرده و در کشورهای خود از خواستهای مخالفان ایرانی الگو میگیرند. چرا که نتایج انتخابات در کشورهای عربی، برخلاف ایران از پیش تعیین شده است. در تحولات اخیر کشورهای عربی نه اپوزیسیون حاشیهنشین یا جیرهخوار رژیم، بلکه شبکه اینترنت نقش تنظیم کننده ناآرامیها را ایفا کرد. مقامات رسمی به همین علت از وقوع این حوادث یکه خوردند. البته همین امر، ضعف انقلابیون را نیز نشان داد. چرا که از طریق اینترنت به آسانی میتوان مردم را گرد هم آورد، اما فرمولبندی اهداف و رهبری آنها از این طریق آنها کار سادهای نیست. فقدان رهبری و برنامه عمل به اعتراضات مصری ضربه مهلکی زده است.
محمد البرادعی، شخص روشنفکری که تنها در روز سوم به تظاهر کنندگان ملحق شد، به رهبر آیندهدار انقلاب شباهت ندارد (هر چند که در شرایط جاری هیچ چیزی بعید نیست). به علاوه، وقتی مقامات رسمی اینترنت و ارتباطات سیار را مختل و قطع میکنند، تمام سامانه انقلابی از هم میپاشد. همان طور که اشاره شد، در این میان هستند ناظرانی در روسیه و خارج از این کشور که سعی میکنند این تحولات را به تأثیر عامل نفتی و امریکایی نسبت دهند. سئوال آنها این است که مگر خود مردم میتوانند به قدرت دولتی اعتراض کنند؟ این ناظران بر این تصورند که مردم چیزی شبیه به «گاو» هستند که بعید است که سعی کنند از حقوق خود دفاع کنند. در این فضا، تنها واشنگتن است که میتواند با انجام تحریکاتی یک انقلاب واقعی را برپا کند. اما سئوال این است که آیا واشنگتن صرفاً برای به دست آوردن نفت انقلاب برپا میکند؟ واقعیت این است که این فرضیه، کوچکترین پایة منطقی ندارد. در سالهای ۲۰۰۹-۲۰۰۴ صادرات نفت تونس و مصر به ایالات متحده ۰٫۰۵ درصد واردات نفتی و ۰٫۰۳ درصد مصرف نفت ایالات متحده را تشکیل داده بود. در مجموع نیز فرضیة «جنگهای آمریکا بر سر نفت» به قدری پوچ و بی معنی است که حتی مشکل بتوان آن را به بحث گذاشت.
اصل مطلب این است که هر دو رژیم تونس و مصر، در حد ایدهآلی رژیمهای غربگرا هستند. تنها اگر مقامات واشنگتن دچار جنون جمعی شده باشند، میتوانند به سرنگونی این رژیمها مبادرت ورزند. همین امر درباره اردن نیز صحت دارد. الجزایر و یمن هم مدتهاست که به غرب وفادار هستند. به همین علت غرب دچار مشکل اخلاقی شده و نمیداند چه بگوید و چه اقدامی انجام دهد. غرب نمیتواند از استانداردهای دوگانه و اصولشکنی آشکار خود دست بکشد. آنها دیروز دست رهبران معتدل عربی را فشرده و آنها را شخصیتهای برجسته دولتی مینامیدند، اما امروز معلوم شده که آنها با دیکتاتورهای فاسد دوستی میکردهاند؟ پس از این دوگانگیها چه پاسخی به مردم دارند؟ اسراییل در این زمینه صداقت بیشتری به خرج داده و اعلام نموده که ترجیح میدهد با حسنی مبارک، این دیکتاتور فاسد مراوده داشته باشد تا با یک رئیسجمهور غیرقابل پیشبینی که بر نتیجة انتخابات آزاد انتخاب شود. آمریکاییها و اروپاییها نمیتوانند به این صراحت اظهارنظر کنند و به همین دلیل حرفهای مبهمی بر زبان میآورند.
آنها نیز همانند اسرائیل از اسلامگرایان هراس دارند و لذا برای آنها دیکتاتورهای دزد و فاسد بهتر هستند، ولی نمیتوانند این منظور را آشکارا بر زبان آورند. البته، گاهی چنین اظهانظرهایی از میان سخنان آنها قابل شناسایی است. چند روز پیش هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا تصریح کرد که برای ایالات متحده قطعاً قابل قبول نیست که نماینده حزبا… رئیس کابینه وزیران لبنان شود. این در حالی است که لبنان تنها کشور عربی (غیر از عراق) است که دموکراسی آنجا واقعی و نه جعلیاست. در این کشور، «حزبا…» در نتیجه ترتیبات واقعی و مشروع پارلمانی میتواند به قدرت برسد. در اینجا این فکر به ذهن خطور میکند که از نظر آمریکاییها تنها آن نظام دولتی میتواند دموکراسی محسوب شود که دومکراتهای مورد نظر آمریکا در انتخابات آن برنده شوند. باید به این نکته نیز اشاره کرد که ایران از آنچه که در کشورهای عربی و به خصوص در مصر می گذرد، خوشحال است. تصادفی نیست که ایرانیان زمانی حاضر بودند در ازای قتل حسنی مبارک یک میلیون دلار بپردازند. اما، به نظر میرسد دستگاه تبلیغاتی روسیه و آنهایی که در حوادث اخیر اثرات رقابت بر سر نفت را عامل اصلی تحولات میدانند، دلایل متقنی برای نگرانی دارند، چرا که شباهتها بین اوضاع این کشورها و شرایط موجود در روسیه فراوان است.