بررسی استراتژیک - وبلاگ نیشابور/ طارق رمضان، نوه بنیان گذار اخوانالمسلمین است. او ملیت سوئیسی دارد. روشنفکر و اسلام شناس و نویسنده و متفکر است و استاد در دانشگاههای غرب. ورود او به کشورهای زیادی ممنوع است. مثل مصر و عربستان سعودی و امریکای بوش.
از پانزده سال پیش ورودش به مصر ممنوع شده است. او را دستگیر کردند و چون سوئیسی بود و نمیتوانستند شکنجهاش کنند مصری دیگری را جلو چشمانش شکنجه کردند. فرانسویها او را دوست ندارند. با لائیسیته فرانسوی جور در نمیآید. ناراحتشان میکند. از راست و چپ از او بدشان میآید. آنها گمان میکنند که تفکر با مذهب کنار نمیآید. خدا را شکر که غرب تنها فرانسه نیست. او محبوبیت بسیاری نزد جوانان دارد. کتابهایش را میخوانند و به سخنرانیها و کنفرانسهایش گوش می سپارند.
این مطلب ِ اول فوریه وبلاگ طارق رمضان است.ادامه…
بعد از تظاهرات تونس و براندازی دیکتاتور تونس، دو سؤال در تمام رسانههای غربی دیده میشد و اذهان تفسیرگر را به استعمار میکشید: پدیدهی تونس آیا میتواند به دیگر کشورهای عرب سرایت کند و نقش اسلامگراها بعد از سقوط دیکتاتور چه خواهد بود؟
چه کسی فکر فروپاشی رژیم تونس را میکرد و چه کسی پیشبینی میکرد چنین جنبشی در مصر به وقوع بپیوندد؟
چفت و بندی شکستهاست، دیگر چیزی مثل سایق نخواهد بود و هیچ بعید نیست که دیگر کشورها، نمونه مصر را دیر یا زود ادامه دهند(اگر رژیم بیافتد) چرا که مصر از جایگاهی مرکزی و نمادینتر از تونس در نقشه سیاسی و ژئواستراتژیک قرار دارد.
میماند مسئله اسلامگراها که حضورشان به مدت دهها سال غرب را به پشتیبانی از بدترین دیکتاتورها توجیه میکرد. با اهریمنی خواندن مخالفین اسلام گرا در درجه اول و اخوانالمسلمین که در تاریخ اولین جنبش توده ای سازمان دهیشده با وزنی سیاسیست، در درجه دوم. بیش از ۶۰ سال است که این جماعت غیر قانونی و در عین حال مجاز، قادر است در هر مبارزه انتخاباتی کم و بیش دمکراتیک (سندیکا، انتخابات شوراها و مجلس و غیره) قابلیت بسیج نیرومندی را به نمایش بگذارد.
اخوانالمسلمین آیا نیروی پیشرونده بعد از مبارک خواهد بود؟ چه انتظاری از این سازمان میتوانیم داشته باشیم؟ اغلب در غرب تفاسیری سطحی و اکثرا ایدئولوژیکی جهت داده شده، مربوط به اسلامگراها بطور کل و اخوانالمسلمین به طور خاص، شنیده میشود. اما نه تنها اسلامگرایی از گرایشهای گوناگون تشکیل شده است، اخوانالمسلمین هم با زمان تحول پیدا کردهاند.
آنها در سالهای سی و چهل میلادی جنبشی قانونگرا و خشونتگریز در دفاع از مشروعیت مقاومت ارتش فلسطین در مقابل برنامه
صهیونیست بنیان نهادند. مطالعه این متون نوشته به دست حسن البنا بنیانگذار جماعت، میان ۱۹۳۰ و ۱۹۴۸ سه چیز را ثابت میکند: آنها بر علیه استعمار مبارزه می کردند و فاشیسم و نازیسم را در آلمان و ایتالیا نقد میکردند. آنها استفاده از خشونت را در مصر رد میکردند و آن را در فلسطین مشروع میدانستند( در مقابل گروهای تروریستی استرن و ایرگون).
نمونه پارلمانی بریتانیا به نظرشان نزدیکترین به اصول اسلامی بود و خواهان بنیاد یک حکومت اسلامی بودند بر اساس اصلاحات تدریجی به کمک تعلیم و تربیت مردمی. حسنالبنا در ۱۹۴۹ به وسیله دولت مصر و به دستوراشغالگران انگلیسی کشته شد. بعد از انقلاب ناصری، جنبش، سرکوب وحشتناکی را متحمل شد و گرایشهای گوناگونی از آن بیرون آمد، بعضی افراطی شدند، بعضی از اعضا جنبش را ترک کردند. با تجربه زندان و شکنجه به نظر بعضی رسید که باید قدرت را به هر وسیله سرنگون کرد، حتی با خشونت. بعضی سنت اصلاحات مرحله به مرحله را ادامه دادند. بعضی تبعید را زندگی کردند. در عربستان سعودی به جریان اخباری نزدیک شدند ، بعضی در جوامع اکثرا مسلمان دیگر مستقر شدند و از جریانهای مختلف همچون که در ترکیه و اندونزی متآثر گشتند. بعضی هم به غرب تبعید شده و با نگرشی متفاوت و گستردهترمربوط به دمکراسی و آزادی روبرو شدند. اخوانالمسلمین امروز از این همه گرایشهای متفاوت ساخته شده که باید به آن گسست نسلها را هم اضافه کرد: سر ِ جنبش اخوانالمسلمین اولین نسل و مخصوصا کهن سال دیگر کاملا الهام بخش جوانان روی گشوده به جهان نیست که به اصلاحات داخلی تمایل دارد و گاهی مجذوب نمونه تحول در ترکیه است. پس ِ پشت ظاهر بنای سازمانی طبقه بندی شده و واحد، جریانهای متناقضی مشغول کار هستند و هیچ تشخیص و پیش بینی را بر نمیتابند.
جنبش مردمی که تمایل به سرنگونی مبارک دارد به وسیله اخوانالمسلمین هدایت نمیشود. جنبشی است تشکیل شده از جوانان و زنان و مردان که دیکتاتوری مبارک را رد می کنند و خواهان پایان رژیم او هستند. در قلب این مخالفت اخوانالمسلمین و به طور گستردهتر اسلام گراها، اکثریت را تشکیل نمیدهند. با رفتن مبارک، مسلم است که آرزو دارند نقشی سیاسی در این انتقال دمکراتیک بازی کنند اما هیچکس نمی تواند بگوید که چه جریانی میان اخباریون و طرفداران نمونه ترکیه خواهد برد. تز عمومی اخوانالمسلمین بسیار در این بیست سال متحول شده است. نه ایالت متحده و نه اروپا و بیش از همه اسرائیل، نمیگذارند که مردم مصر رویای دمکراسی و آزادی کامل را به مرحله عمل در آورد. منافع استراتژیک و امنیتی چنان است که سرویس های امریکایی در ارتباط مستقیم با ارتش که نقشی اساسی در وقتکشی و واسطه گری بازی میکند، جنبش اصلاحات را همراهی میکنند. تصمیمگیران اخوان المسلمین با انتخاب و ایستادن پشت البرادعی، نشان میدهند که به خوبی فهمیدهاند که زمان آن نیست که در ملاء عام در خواستهای خود را بیان کنند و غربیان را به وحشت بیاندازند. همچوم خود مردم مصر. زمان احتیاط است.
اگر وضعیت دمکراسی حداقلی در مصر به وجود آید ( چیزی که هنوز در حال حاضر در تمایل قدرتهای خارجی مجهول است) احترام به اصول دمکراتیک حکم میکند که تمام نیروهای سیاسی که خشونت را نفی میکنند و به قانون و اصول دمکراتیک (قبل و بعد از انتخابات) پای بند هستند در روند دمکراتیک سیاسی ٍ نمایندگی، جذب شوند. اخوان المسلمین هم همینطور.
سرکوب و شکنجه نتوانست جماعت را نابود کند. تنها با مناظرههای دمکراتیک و رویارویی اندیشههاست که بغرنج ترین تز اسلامگرایی تغییر خواهد کرد ( مربوط به فهم شریعت، احترام به آزادی و دفاع از برابری و غیره.) نمونه ترکیه باید الهام بخش ما باشد: چه با تزجریانهای اسلام سیاسی خشونت گریز موافق باشیم یا نه، با رویارویی اندیشه و نه با شکنجه و سرکوب است که راه احترام به مردم را مییابیم. غرب همچنان مترسک اسلامگراها را علم می کند تا یا بیعملیخود و یا پشتیبانیاش از دیکتاتورها را توجیه کند. دولت اسرائیل از امریکا خواسته است تا از دیکتاتور بر علیه مردم دفاع کند. اروپا وضعیتی منتظر و ناراحت دارد. این رفتار افشاگر این است که اصول دمکراسی هیچ وزنی در مقابل منافع سیاسی، اقتصادی و استراتژیک ندارند. ایالت متحده دیکتاتورها را به نمایندگان بر حق مردم ترجیح می دهد تا به نفت دسترسی داشته باشد و اسرائیل استعمار آرامش را ادامه دهد. علم کردن صداهای اسلام گراهان خطرناک حسابگریی کوتاه مدت است و بی معنی. امریکای بوش، همچون امریکای اوباما، بسیار از مشروعیت خود را در خاورمیانه از دست داده است. در مورد اروپا هم همینطور است. و اسرائیل که بعد از این خود را مدافع دیکتاتورهای عرب معرفی میکند، باید بداند که این دیکتاتورها به واقع دوست سیاست استعمارگرانهاش نیستند. در دراز مدت تنها دمکراسی که تمام نیروهای سیاسی خشونت گریز و قانونگرا را جذب میکند و شرکت میدهد، صلح را در خاورمیانه ضامن خواهد بود. به شرط اینکه او هم کرامت فلسطینیها راارج بگذارد و این تنها واژهای تو خالی نباشد تا استعمار پیشروندهاش به نابودی و فنای فلسطین بیانجامد.