خبرگزاري فارس: مصر به عنوان يك بازيگر ژئوپلتيك محور، كليد ايجاد يا تغيير توازن استراتژيك در خاورميانه و آفريقاي عربي است و تغيير در نوع و ماهيت نظام سياسي اين كشور، به مثابه تغيير در توازن استراتژيك و متعاقبا تغيير در ترتيبات امنيتي و مناسبات سياسي منطقه خواهد بود.
به گزارش خيرگزاري فارس، رضا سراج كارشناس مسائل استراتژيك در مقاله اي به بررسي تحولات مصر پرداخته است.
متن اين مقاله به شرح زير است:
مصر به عنوان يك بازيگر ژئوپلتيك محور، كليد ايجاد يا تغيير توازن استراتژيك در خاورميانه و آفريقاي عربي است و تغيير در نوع و ماهيت نظام سياسي اين كشور، به مثابه تغيير در توازن استراتژيك و متعاقبا تغيير در ترتيبات امنيتي و مناسبات سياسي منطقه خواهد بود. لذا تحولات مربوط به مصر را مي بايست از منظر راهبردي و مبتني بر سه مولفه "كلان نگري "، "همه جانبه نگري " و "آينده نگري " مورد بررسي و تحليل قرار داد.
*كليات:
پس از فاصله گرفتن تركيه از محور آمريكا، غرب و رژيم صهونيستي و نيز شكست اين محور در اتفاقات اخير لبنان، انتفاضه مردم مصر و پيامدهاي ناشي از آن، زلزله سهمگيني را در منطقه بوجود آورد و ضربه مهلك ديگري بر محور مذكور وارد ساخت. در همين ارتباط روزنامه صهيونيستي هاآرتص در تشريح شكست هاي متوالي محور آمريكا، غرب و رژيم صهيونيستي نوشت: "اوباما در تاريخ امريكا به عنوان رئيس جمهوري ثبت خواهد شد كه موجب از دست رفتن تركيه، لبنان و مصر شد و در دوران وي ساختار همه ي پيمان هاي سياسي ومنطقه اي آمريكا در خاور ميانه فروريخت. "
جايگاه ژئوپلتيكي مصر و نقش اسلام گرايي در تحولات مصر اين كشور را به وزنه اي تعيين كننده و بازيگري غير قابل انكار در ايجاد و يا تغيير توازن استراتژيك در منطقه خاورميانه و آفريقاي عربي تبديل نموده است. برهمين اساس حفظ اين كشور در محور امريكا، غرب و رژيم صهيونيستي به منزله حفظ توازن استراتژيك و در مقابل خارج شدن آن از محور مذكور به معناي تغيير موازنه ي استراتژيك به نفع محور ايران، بيداري و مقاومت اسلامي خواهد بود. از اين رو رهبر معظم انقلاب اسلامي در بخشي از بياناتشان در خطبه عربي نماز جمعه تهران (15 بهمن 1389) فرمودند: "امروز نفس در سينه دنياي غرب و دنياي اسلام حبس شده كه ببينند مصر چه خواهد كرد. اگر اين پرچم سقوط كند دوران تيره و تاري به دنبال خواهد داشت و اگر به قله برسد، سر به آسمان خواهد كشيد. "
در محور امريكا، غرب و رژيم صهيونيستي، تحولات مصر بيش از همه براي اسرائيل از همه كشنده تر و عميقا قابل درك است. مصر به عنوان يك كشور پيشرو عربي با امضاء قرارداد كمپ ديويد و پذيرش صلح با اين رژيم جعلي، از يك سو دريچه ورود رژيم صهيونيستي به ژئوپلتيك خاور ميانه ي عربي شد و از سوي ديگر تبديل به مجرايي تنفسي و محور بقاء اين غده ي سرطاني گرديد. از اين منظر انتفاضه مردم مصر در حقيقت فشرده شدن مجراي تنفسي و فزاينده شدن بحران بقاء رژيم صهيونيستي است. در اين راستا سايت وزارت خارجه اسرائيل در نوشتاري تصريح كرد "در اسرائيل انتقاد از رفتار اوباما بالا گرفته، زيرا همانگونه كه كارتر موجب از دست رفتن ايران شد، اكنون اوباما نيز موجب از دست رفتن مصر شده است. "
در محور مذكور جايگاه ژئوپلتيكي مصر براي كشورهاي غربي نيز بسيار مهم و تعيين كننده مي باشد. مصر با تسلط بر آبراه سوئز، در واقع شريان و دريچه انتقال نفت(خون) را به دنياي صنعتي در اختيار دارد. كانال سوئز موجب كوتاه تر شدن مسير كشتي به ميزان 66 درصد (در قبال دور زدن آفريقا) و صرفه جويي 50 درصد سوخت مصرفي مي شود. از اين رو تغيير در نوع و ماهيت نظام سياسي مصر، مي تواند تهيه كننده منافع كشور غربي باشد.
همچنين مصر مقدم ترين و اصلي ترين حلقه ناتوي عربي (1+2+6) نيز محسوب مي گردد. لذا انتفاضه مردم مصر مي تواند سرآغاز سونامي بزرگ اسلام گرايي و دومينوي سقوط دولت هاي دست نشانده ناتوي عربي باشد.
*نگاه كلان به تحولات وانتفاضه مردم مصر
نگاه كلان به تحولات مصر و انتفاضه مردم اين كشور ناظر بر تحليل اين تحولات در چارچوب تلاش واشنگتن براي ايجاد نظم هژمونيك و از ميان برداشتن موانع رهبري جهاني آمريكا از طريق ساخت "خاورميانه بزرگ "، "خاورميانه جديد " و همچنين پاسخ ملت ها به اين تلاشها و اقدامات محور آمريكا است. بر اين اساس براي تحليل و ريشه يابي تحولات جاري منطقه خاورميانه و آفريقاي عربي مي بايست كمي به عقب بازگشت.
پس از فروپاشي شوروي سابق، استراتژيست هاي آمريكايي، سقوط بلوك شرق را پيروزي اين كشور در جنگ جهاني سوم پنداشتند و به زعم خود با احصاء فرصتهاي تاريخي پيش روي امريكا، خواستار ارتقاء سطح رهبري ايالات متحده از رهبري بر جهان غرب به رهبري بر جهان شدند. در اين راستا بوش پدر طي سخناني در برابر كنگره (ژانويه 1993) اعلام داشت: "بايد بدانيد كه ما ايالات متحده امريكا هستيم، رهبر غربي كه رهبر جهان شده است. "
اين فرصتهاي به اصطلاع تاريخي، چندي بعد (1997) در چاچوب طرحي براي قرن آمريكايي جديد موسوم به قرن 21 و استراتژي امنيت ملي امريكا براي قرن 21 (1998) تدوين گرديد و متعاقب آن براي توجيه نخبگان و افكار عمومي آمريكا و غرب، كتابهايي مانند "تنها ابرقدرت جهان " (جان ايكنبري)، "كلانتر بي ميل " (ريچارد هاس) "آمريكا تنها ابرقدرت جهانگ (زبيگنيو برژينسكي) و ... منتشر گرديد.
در ادامه اين روند، استراتژيست ها و مقامات آمريكايي در ارزيابي موقعيت جديد ايالات متحده، دو تهديد "نامتقارن "(بيداري اسلامي) و "متقارن " (ظهور قدرت هاي ميانه) را از جمله موانع رهبري جهاني امريكا معرفي نمودند و براي فائق آمدن بر موانع مذكور، خاورميانه را به عنوان زمين بازي پيروزي برگزيدند تا از يك سو با مهار موج اسلامگرايي، تهديد نامتقارن را مهار كنند و از سوي ديگر با تسلط بر منابع طبيعي منطقه، بويژه ذخائر انرژي (نفت وگاز)، اهرم هاي لازم را براي مهار تهديد متقارن از آن خود نمايند.
در اين رابطه تصميم سازان و مقامات كاخ سفيد، براي عبور از موانع رهبري جهاني آمريكا سعي نمودند از مولفه هاي پيروزي بخش در جنگ سرد شامل "برتري نظامي " و "ترويج دموكراسي " الهام بگيرند.
در اين ميان حادثه يازده سپتامبر بهانه و محملي براي شتاب بخشيدن به سياست هاي خاور ميانه اي آمريكا گرديد و متعاقب آن، طرح "خاورميانه بزرگ " و سپس طرح "خاورميانه جديد " در دستور كار واشنگتن قرار گرفت. فرآيند طرح هاي مذكور موارد زير را شامل مي گرديد.
- جنگ پيش دستانه (تهاجم نظامي به كشورهاي هدف)
- دولت سازي (ايجاد دولت هايي مبتني بر الگوي ليبرال دموكراسي)
- فرهنگ سازي (تغيير الگوهاي فرهنگي منطقه)
- ملت سازي (تغيير بافت جمعيتي كشورها)
- كشور سازي (تغيير ژئوپلتيك و جغرافياي منطقه)
اما ديري نگذشت كه راهبرد استفاده از "برتري نظامي " و "ترويج دموكراسي " با شكست مواجه شد. در اين ارتباط ريچارد ان هاس، رئيس شوراي روابط خارجي امريكا، با اذعان به شكست ايالات متحده اعلام كرد: " آمريكا بايد از دو اشتباه در خاورميانه دوري كند. اولين اشتباه تكيه بيش از حد به نيروي نظامي است... اشتباه دوم حساب كردن روي ظهور دموكراسي براي آرام كردن منطقه است. "
اقدامات اخير آمريكا بر اساس طرح مذكور طي ده سال گذشته در خاورميانه نه تنها وضعيت اين منطقه را متناسب با انتظارات واشنگتن دگرگون نكرد، بلكه انزجار ملت ها از جنگ افروزي آمريكا وسياست هاي رياكارانه اين كشور در ترويج دموكراسي و همچنين رويگرداني از حكومت هاي دست نشانده را فزاينده ساخت. بنابراين تحولات منطقه اي و قيام مردمي در خاورميانه و آفريقاي عربي در واقع پاسخ مقتضي و مناسب ملت ها به اقدامات سلطه گرايانه ي محور آمريكا، غرب و رژيم صهيونيستي مي باشد.
*نگاه همه جانبه به تحولات و انتفاضه مردم مصر
با همه جانبه نگري به تحولات مصر، مي توان اين حقيقت را به وضوح مشاهده كرد كه انتفاضه مردم اين كشور از يك سو ريشه در آزادانديشي و اسلام خواهي دارد و از سوي ديگر منبعث از انقلاب اسلامي است.
انقلاب اسلامي ايران خودآگاهي مسلمانان را به منصه ظهور رساند و عامل بازيابي هويت آنان گرديد. رستاخيز اسلامي ملت ايران، باورهاي ديني را در توده هاي مردم مسلمان بيش از پيش تحكيم نمود و عامل اساسي اسلام گرايي در ميان نخبگان مسلمان به ويژه جهان عرب گرديد.
همچنين تاثير عميق انقلاب اسلامي، باعث شكل گيري بيداري اسلامي در جهان اسلام شد و ارزشهايي همچون ظلم ستيزي، آزادي خواهي، استقلال طلبي، عدالت خواهي و ... را به ارزشهاي مسلط در جوامع اسلامي تبديل كرد. بيداري اسلامي در منطقه بسيار فراتر از ناسيوناليسم عربي عمل كرد و با بسيج نيروها، رهيافت مقاومت اسلامي را پيش روي مسلمانان قرار داد. اين رهيافت بن بست هاي القايي را كنار زد و عامل توقف توسعه طلبي و قدرت يابي رژيم صهيونيستي و قدرتهاي استكباري گرديد.
بيداري اسلامي و مقاومت اسلامي تحولات منطقه را وارد مرحله جديدي كرد كه از آن به تكوين خاورميانه اسلامي ياد مي-شود. بر اين اساس آمريكا براي ممانعت از شكل گيري خاورميانه اسلامي و همچنين مقابله با بيداري و مقاومت اسلامي، سعي كرد با استفاده از مولفه هاي برتري نظامي و ترويج دموكراسي، طرح خاورميانه بزرگ و خاورميانه جديد را اجرايي نمايد.
اما اقدامات محور آمريكا، غرب و رژيم صهيونيستي (جنگ پيش دستانه و تهاجم نظامي به منطقه، دولت سازي، فرهنگ سازي، كشور سازي و ...) نتوانست مانع از گسترش بيداري اسلامي، تضعيف و مهار مقاومت اسلامي شود و برعكس اشتباهات استراتژيك محور آمريكا با پيروزي مقاومت اسلامي لبنان و فلسطين در جنگ هاي 33روزه و 22روزه، از يك سو عامل برجسته تر شدن رهيافت مقاومت اسلامي شد و از سوي ديگر روند تحولات تكوين خاورميانه اسلامي را پرشتاب تر از قبل كرد.
در اين راستا ريچارد ان هاس در نوشتاري با اشاره به رشد فزاينده اسلام گرايي در منطقه مي نويسد: "اسلام به نحو فزاينده اي خلاء سياسي فكري جهان عرب را پر خواهد كرد و پايه سياست اكثر ساكنان منطقه خواهد بود. سوسياليسم و ناسيوناليسم عربي به گذشته تعلق دارد. "
بنابراين نگاه همه جانبه به تحولات و انتفاضه مردم مصر مؤيد دو نكته اساسي است:
- تحولات مصر ريشه در اسلام خواهي مردم اين كشور و گسترش امواج بيداري اسلامي دارد.
- تحولات اين كشور قطعه اي بسيار مهم و تعيين كننده از پازل شكل گيري خاورميانه اسلامي است.
*بررسي روند تحولات و انتفاضه مردم مصر
وقوع تحولات برق آسا و غير منتظره در مصر، رژيم مبارك و بازيگران منطقه اي و بين المللي را غافلگير نمود. در اين مرحله امريكا و برخي از كشورهاي غربي با انجام عمليات فريب و جنگ رواني چنين القاءكردند كه رويدادهاي خاورميانه و آفريقاي عربي، تحولات از قبل طراحي شده بوده كه براي انجام اصلاحات مورد نظر آنان شكل گرفته است. در اين راستا پوشش دادن به ناكارآمدي سيستم هاي اطلاعاتي، ناتواني دستگاه ديپلماسي و عدم بهره گيري ساير بازيگران از فرصت تحولات مصر از جمله دلايل انجام عمليات فريب و جنگ رواني بود.
بعد از اين مرحله امريكا، اروپا و رژيم صهيونيستي حمايت صريح و آشكار خود را از رژيم مبارك اعلام داشتند و در عين حال در صدد برآمدند تا بامديريت رسانه اي از بازتاب يافتن واقيعات صحنه تونس و مصر جلوگيري نمايند. در اين گام اقدامات محور مذكور موضوعات زير را شامل مي شود:
- حذف مولفه اسلام خواهي ا ز تحولات منطقه و مطالبات مردمي
- عدم انعكاس جهت گيري هاي ضد آمريكاي و ضد صهيونيستي در تونس و مصر
- سانسور نمودن مطالبات مردم تونس و مصر براي تغيير رژيم هاي دست نشانده
- بهره گيري از راهبردهاي تبليغاتي و جنگ رواني ايران هراسي و سلام هراسي براي مخاطبيين منطقه اي و فرامنطقه اي
رژيم مبارك با حمايت از امريكا، غرب و رژيم صهيونيستي در سومين مرحله از مقابله با اعتراضات مردمي، مديريت بحران از طريق سياست "مشت آهنين " را در دستور كار قرار داد.
گسترده شدن دامنه اعتراضات و ناتواني نيروهاي امنيتي و انتظامي، رژيم مبارك را وادار نمود تا ارتش را به ياري بطلبد. اما عدم تمايل بدنه ارتش به سركوب مردم و نگراني از پيوستن آنان به مخالفين، فرماندهان را وادار كرد كه براي جلوگيري از فروپاشي ارتش، به ظاهر اعلام بي طرفي نمايند. اين اعلام بي طرفي از سوي ارتش از يك سو كشورهاي اروپايي را به عبور از مبارك ترغيب نمود و از سوي ديگر مقامات امريكا را براي حمايت رژيم مبارك دچار ترديد نمود.
در اين مرحله حمايت صريح رژيم صهيونيستي از مبارك و اعمال فشار لابي صهيونيست به اوباما، تا حدودي مانع از عبور عملي سردمداران كاخ سفيد از رژيم مبارك گرديد.
در اين راستا لابي صهيونيست در هشدار به اوباما متذكر شد كه چنانچه وي تحولات مصر را متناسب با ملاحظات رژيم صهيونيست مديريت نكند، در انتخابات 2012 از وي حمايت نخواهد كرد.
حسني مبارك در ادامه سياست مشت آهنين و سركوب تظاهركنندگان ناگزير به اجير نمودن اراذل و اوباش گرديد كه اين حربه نيز كارساز نگرديد.
در حال حاضر فرسايشي نمودن انتفاضه مردم مصر، يكي از ديگر تاكتيك هاي مديريت بحران مي باشد كه از طريق انجام تغيرات سطحي، گروه سازي و حزب سازي در حمايت از مبارك، مذاكرات با گروه هاي معارض و ... در حال پيگيري است.
در جمع بندي روند تحولات مصر بايد گفت كه امريكا در شرايط بين آب و آتش قرار گرفته است. اكنون دو گزينه "حمايت از رژيم مبارك و پرداخت هزينه هاي سركوب انتفاضه مردم " يا "عبور از مبارك و تشكيل دولت انتقالي توسط عمر سليمان " روي ميز رئيس جمهور امريكاست. اين شرايط بسيار پيچيده، عملا بحران در تصميم گيري را براي اوباما رغم زده است. انتخاب هر كدام از گزينه هاي مذكور، از يك سو آثار و پيامدهايي را متوجه كاخ سفيد مي نمايد و از سوي ديگر به فرجام پيچيده تر شدن شرايط خواهد انجاميد.
گزينه حمايت از دولت مبارك و سركوب انتفاضه مردم، هزينه هاي زير را براي ايالات متحده به دنبال خواهد داشت.
- تضعيف بيش از پيش قدرت نرم امريكا به ويژه در جهان اسلام
- تقويت وحدت و همگرايي مسلمانان
- گسترش دامنه اعتراضات و انزجار مردم منطقه از امريكا
- پائين آمدن آستانه تحمل مردم مصر و راديكال شدن اعتراضات عليه مبارك، امريكا و رژيم صهيونيستي
- مشكل شدن مديريت بر تحولات پس از مبارك
- گسترش دامنه اعتراضات عليه امريكا در اقصي نقاط جهان
- از بين رفتن تمركز امريكا در ساير حوزه هاي درگيري و عدم پيگيري ديگر اهداف راهبردي
همچنين گزينه عبور از مبارك و تشكيل دولت انتقالي توسط عمر سليمان نيز ريسك بسيار خطرناكي براي آمريكا خواهد بود كه آثار و پيامدهاي آن به شرح زير مي باشد:
- مضاعف شدن روحيه مردم و مصمم تر شدن آنان براي رسيدن به اهداف انتفاضه
- استمرار معارضه در مصر
- تسري الگوي انتفاضه مصر به ساير كشورهاي منطقه
- تند شدن شيب تحولات در اين كشور و ناممكن شدن مديريت و كنترل آن
- فزآينده شدن حمايت ملت ها از انتفاضه مصر
- پذيرش ريسك خطرناك شرط بندي بر روي اسب بازنده
- بي انگيزه شدن اجزاء ماشين سركوب حزب حاكم براي حمايت از عمر سليمان
و بالاخره اينكه عدم موفقيت محور آمريكا در اجراي گزينه دوم، يكبار ديگر ناتواني امريكا در مديريت بحران و افول قدرت اين كشور را به منصه ظهور خواهد رساند. اين شرايط روند پايان عصر امريكا در خاورميانه را تسريع مي كند و منجر به نشان دادن درب خروج كاخ سفيد به اوباما و دموكرات ها خواهد شد.
*آينده نگري نسبت به تحولات و انتفاضه مردم مصر
در اين بخش با نگاه به آينده، تبعات انتفاضه مردمي مصر بر مناسبات سياسي منطقه اي و بين المللي و همچنين ترتيبات امنيتي در منطقه خاورميانه و افريقاي عربي به اختصار مورد تحليل و بررسي قرار مي گيرد.
در جمع بندي از تحولات مصر و آينده نگري نسبت به انتفاضه اين كشور به نظر مي رسد كه محور امريكا بنا به دلايل پيش گفته، ناگزير خواهد شد كه گزينه عبور از مبارك و تشكيل دولت انتقالي را بپذيرد تا در گام بعدي، فرصت مهار تحولات در اين كشور را براي خود حفظ نمايد.
از سوي ديگر وقوع وضعيتي غير از گزينه اول (حمايت از رژيم مبارك) و دوم (عبور از دولت مبارك) نيز در مصر بسيار محتمل به نظر مي رسد. اين وضعيت كه شامل تغيير حزب حاكم و به ثمرنشستن كامل انتفاضه مردمي در مصر خواهد بود، مي تواند مستقل از گزينه هاي مورد نظر امريكا و يا از دل گزينه ي عبور امريكا از رژيم مبارك به منصه ظهور برسد كه آنگاه تداعي كننده دوران رياست جمهوري كارتر براي امريكا، غرب و رژيم صهيونيستي خواهد بود. در مجموع مي توان تبعات زير را براي مناسبات سياسي و ترتيبات امنيتي در منطقه و صحنه بين الملل پيش بيني نمود:
1- تغيير توازن استراتژيك در منطقه
تغيير در نوع و ماهيت رژيم مصر، توازن استراتژيك در منطقه را بر هم خواهد زد. اين مهم بدون شك منجر به تقويت محور جمهوري اسلامي ايران در برابر محور آمريكا، غرب و رژيم صهيونيستي خواهد شد. چنين شرايطي محوريت ايران را در خاورميانه بيش از پيش تثبيت خواهد كرد. همچنان كه خاوير سولانا، مسئول سابق هماهنگ كننده سياست خارجي اتحاديه اروپا، تصريح كرده بود كه : "ايران براي نخستين بار رهبري منطقه خاورميانه را به دست گرفته است. ايران آنقدر برگ برنده در دست دارد كه به يك قدرت درجه اول در جهان تبديل شود. "
همچنين پيش تر از اين موسسه سلطنتي چت هواس انگليس كه متشكل از 17 محقق برجسته انگليسي است در ارزيابي از قدرت ايران و امريكا پيش بيني كرد كه قدرت نرم ايران حرف آخر را خواهد زد. اين موسسه در گزارش خود تاكيد كرد كه: "سير تحولات خاورميانه نشان مي دهد كه امريكا قدرت رقابت خود با ايران را از دست داده است. در حالي كه موج نفرت عمومي از تصميمات، عملكرد و سياست امريكا در كشورهاي اسلامي و عربي رو به افزايش است، ايران محبوبيت و دامنه نفوذ خود در منطقه را گسترش داده است. "
2- رشد فزآينده بيداري اسلامي و تثبيت مقاومت اسلامي
بدون شك تحولات منطقه اي به ويژه انتفاضه مردمي در مصر، روند بيداري اسلامي در منطقه را به صورت غيرمنتظره اي فزاينده ساخته است. اين مهم از يك سو شرايط اسلام گرايي در منطقه را برگشت ناپذير نموده و از سوي ديگر عامل تثبيت رهيافت مقاومت گرديده است.
3- تسريع روند شكل گيري خاورميانه اسلامي
روند شكل گيري خاورميانه جديد با پيروزي انقلاب اسلامي آغاز شد و پس از آن با شكست محور آمريكا در چهار جنگ افغانستان، عراق، 33 روزه و 22 روزه وارد مرحله جديدي شد. اين روند اكنون با تحولات منطقه خاورميانه و افريقاي عربي به ويژه انتفاضه مردمي در مصر وارد مرحله حساس و تعيين كننده اي شده است. در اين راستا رهبر معظم انقلاب اسلامي با تاكيد بر واقعيت شكل گيري خاورميانه اسلامي مي فرمايند: "شكي نيست بر اساس حقايق مقدر الهي، خاورميانه جديد شكل خواهد گرفت كه خاورميانه اسلام خواهد بود. "
شكل گيري خاورميانه اسلامي واقعيتي است كه نخبگان آمريكايي و اروپايي بدان معترف مي باشند در همين رابطه گراهام فولر در يادداشتي با عنوان آينده اسلام سياسي تصريح مي كند: " اسلام تنها آلترناتيو منطقه است و سياست هاي غرب و آمريكا مانع از روند رو به پيشرفت آن نخواهد شد، بلكه موجب تسريع و شتاب آن نيز مي گردد. "
4- فروپاشي ناتوي عربي:
ايجاد ناتوي عربي متشكل از شش كشور عربي حاشيه خليج فارس، اردن و مصر با محوريت رژيم صهيونيستي، يكي از اقدامات راهبردي امريكا براي مهار بيداري و مقاومت اسلامي در منطقه و به نتيجه رساندن روند سازش بين اعراب با رژيم صهيونيستي بود. بر اين اساس تحولات تونس، مصر، يمن و ... نه تنها اين اقدام راهبردي را عقيم گذارده بلكه با به محاق بردن خط سازش در منطقه، حكومت خودكامه ي محور ناتوي عربي را نيز با بحران بسيار جدي مواجه نموده است.
5- قرارگرفتن رژيم صهيونيستي در وضعيت بحران موجوديت و بقاء:
آينده نگري نسبت تحولات منطقه، واقعيت جابجايي بنيادين در بازيگران داخلي و كاهش نفوذ شديد بازيگران فرامنطقه اي را بيش از پيش مبرهن مي سازد. اين شرايط، رژيم اشغالگر قدس را در ضعيف ترين حالت قرار داده و بحران موجوديت و بقاء را براي آن رقم مي زند.
انتفاضه مردمي در مصر با توجه به جايگاه ژئوپلتيكي اين كشور و تاثير آن بر وضعيت امنيتي رژيم صهيونيستي به صورت فزآينده اي روند مذكور را تسريع خواهد نمود.
6- ناتواني در مديريت و افول قدرت آمريكا
پيچيدگي و سرعت تحولات منطقه و سردرگمي براي مديريت بر اين تحولات يكبار ديگر عدم توانايي ايالات متحده براي مديريت بر بحرانها را به اثبات رساند. اين موضوع گواه بسيار مهمي براي افول قدرت آمريكا مي باشد كه در اين رابطه مي بايست فعال شدن گسل هاي داخلي در ايتلات متحده را به عنوان يكي از تبعات ناتواني در مديرت بحران به انتظار نشست.
7- پايان عصر آمريكا در خاورميانه:
تحولات منطقه آغازي است بر يك پايان و آن پايان عصر آمريكا در خاورميانه مي باشد كه پيش تر از اين نيز ريچارد ان هاس، رئيس شوراي روابط خارجي آمريكا، در نوشتاري بر آن تاكيد كرده بود وي بيان اين نكته كه نفوذ آمريكا در منطقه رو به افول است تصريح كرد كه خاورميانه جديد، شاهد پايان عصر آمريكايي در منطقه است.
8- تغييردر ترتيبات امنيتي منطقه:
با آينده نگري نسبت به وضعيت منطقه، مي توان پيش بيني كرد كه تغيير در ترتيبات امنيتي خاورميانه و آفريقاي عربي از نتايج محتوم اين تحولات خواهد بود كه در اشكال زير گمانه زني مي گردد.
- اقدام نظامي آمريكا (اشغال صحراي سينا) براي حفظ امنيت رژيم صهيونيستي
- بي ثبات نمودن برخي كشورها در منطقه براي ايجاد توازن استراتژيك
- كشورسازي و تجزيه برخي واحد هاي سياسي در منطقه
- ايجاد تقابل و درگيري هاي منطقه اي بين بازيگران داخلي منطقه
- شكل گيري فاز جديدي از مقاومت اسلامي در منطقه
*سخن آخر
اين نوشتار با سخني از امام عظيم الشان راحل به پايان مي رسد. آن گوهر يكدانه مي فرمايد:
"من با اطمينان مي گويم اسلام ابر قدرت ها را به خاك مذلت مي نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده ي خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد. "