پرس تی وی: مواضع اسرائیل و تلاش آن برای کمک غرب و امریکا به بقای حکومت ۳۰ ساله مبارک در مصر از سردرگمی آمیخته با نگرانی این رژیم درباره قیام مصریها حکایت دارد.
آویگدور لیبرمن، وزیر خارجه اسرائیل، پیشتر پیشنهاد بمباران “سد اسوان” مصر توسط اسرائیل را مطرح کرده بود. وی سه سال پیش و در پارلمان رژیم اسرائیل از مبارک خواست به “جهنم” برود. اینک که مبارک در آستانه رفتن به جایی است که لیبرمن آرزو کرده بود، وزیر خارجه اسرائیل سخت به دنبال برقراری تماس با سفیران اسرائیل در سراسر کشورهای جهان است تا این پیام ناامیدانه را به رهبران این کشورها برساند که “باید برای ثبات حکومت مصر تلاش کرد و به انتقادات علنی از حسنی مبارک لگام زد.” این پاراگراف از روزنامه اسرائیلی “هاآرتص” خود به تنهایی گویای سردرگمی آمیخته با نگرانی شدید در اسرائیل نسبت تحولاتی است که اکنون در مصر در حال وقوع است. ادامه…بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، تلاش میکند به افکار عمومی در اسرائیل اطمینان دهد که اسرائیل همچنان قدرتمند است و حوادث اخیر نشان داده است که اسرائیل جزیره ثبات در میان دریایی متلاطم است. در حالی که چنین اظهارنظری حاکی از آن است که نگرانی در میان سیاستمداران و جامعه اسرائیل بسیار جدی است. انتفاضه مردم مصر نه تنها قاهره را از خواب عمیق بیدار کرده، بلکه خواب را از چشم اسرائیل نیز ربوده است.
روزنامه هاآرتص مینویسد: “در ۱۰ روز گذشته، از زمان شروع تظاهرات در مصر، درباره خطر ایران سخنی از رهبران اسرائیل شنیده نمیشود، بلکه همه از خطر مصر سخن میگویند”.
طلال سلمان، سردبیر روزنامه لبنانی السفیر، معتقد است: “جنبش جوانان مصر بسیاری از معادلات [منطقهای] را بر هم زده و برخی از خطرات موجود در منطقه را برطرف کرده است. به عقیده وی، کسانی که زمان منازعه و درگیری میان شیعی و سنی در لبنان را تعیین کرده بودند، اینک مجالی برای سخن گفتن پیدا نمیکنند. کسی از فتنه داخلی در لبنان سخنی به مبان نمیآورد، موضوع دادگاه بینالمللی ترور رفیق حریری در رأس خبرها قرار ندارد و دولت جدید لبنان به آرامی در حال شکلگیری است.”
آری شاویت، تحلیلگر روزنامه هاآرتص، با بیان این که “انقلاب عرب” نشانهای برای فروپاشی غرب است، تصریح میکند: “سقوط رژیمهای عربی همانند فروپاشی اتحاد شوروی است و با ضعف امپراتوری غرب در ارتباط است”.
وی با نادیدهگرفتن عوامل اصلی در بروز و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، میافزاید: “همانگونه که خیانت جیمی کارتر به شاه، موجب به روی کار آمدن حکومت روحانیون در ایران شد، خیانت غرب به مبارک عواقب کمخطرتری درپی نخواهد داشت. این تنها خیانت به کسی نیست که طرفدار غرب بود و به ثبات و میانهروی خدمت کرد، بلکه خیانت به متحدان غرب در خاورمیانه و جهان سوم است. پیغام، تند و روشن است: اتحاد با غرب، اتحاد نیست. کلمه غرب کلمه نیست. غرب دیگر قدرت برتر در جهان کنونی نیست”.
همچنین داف وایسگلاس، مشاور آریل شارون نخست وزیر سابق رژیم اسرائیل، در روزنامه “یدیعوت احرونوت” با بیان نگرانی و ترس تلآویو از رفتار امریکا با حسنی مبارک، مینویسد: “موضع دولت امریکا در قبال حوادث مصر عجیب و غریب و زیانبار است. حتی اگر این دولت فکر میکند که دوران زمامداری مبارک به اتمام رسیده است، علنی کردن آن تناسبی با حکمت سیاسی ندارد. ضربهای که در این بحران بر مبارک وارد شد، چهره کمتر لطیفتر امریکا را نشان داد که واشنگتن در تنگناها، دوستان خود را بیدرنگ رها میکند. تردیدی نیست که این رهبران از این پس در گره زدن سرنوشت خود و کشورشان به امریکا تردید زیادی خواهند داشت.”
وایسگلاس همچون بسیاری از سیاستمداران اسرائیلی اعتراف میکند که نابودی دیکتاتوریمصر و برگزاری انتخابات آزاد و قدرت گرفتن احزاب اسلامی در این کشور موقعیت خطرناکی را برای اسرائیل پدید میآورد.
وی مینویسد: “دست شستن از مبارک و تشویق به برگزاری انتخابات آزاد در مصر و کنار آمدن با اسلام رادیکال در این کشور موجب به خطر افتادن پیمان صلح میان مصر و اسرائیل میشود. این موضوع برای اسرائیل و کل منطقه به مثابه یک تراژدی است. تصور میشود که امریکا با شتاب خود، کاملا این نگرانی شدید را نادیده میگیرد و تعهد به امنیت اسرائیل را زیر سؤال میبرد. به عبارتی دیگر، قبل از اینکه شتاب کنید و از مبارک بخواهید که برود، باید به اسرائیل فکر میکردید”.
ساره لوی وویچ، در روزنامه “معاریو”، به تاریح روابط امریکا و اسرائیل میپردازد و این پرسش را مطرح میکند که آیا سیاست جدید دولت امریکا در خاورمیانه به این روابط لطمه وارد نمیکند؟
وی مینویسد: “فورا فرو نمیپاشیم، ولی به زمین میخوریم و وضعیت دشواری پیدا میکنیم. اگر امریکا برای ما [اسرائیلیها] سلاح نفرستد، در دفاع از خود مشکل پیدا میکنیم”.
آنچه موجب نگرانی اسرائیل میشود، تاثیر حوادث مصر بر این کشور و آینده کشورهای پیرامون آن است. برای نخستین بار بعد از سه دهه، بحث احیای مجدد جبهه جنوبی مطرح میشود. با توجه به نگرانی فزاینده اسرائیل از “جبهه شمالی” ، بحث جدید اهمیت بیشتری پیدا میکند و مایه نگرانی اسرائیل در سطح منطقهای و جهانی میشود.
امضای قرارداد صلح با مصر و سپس اردن و قراردادهای اسلو با سازمان آزادیبخش فلسطین، دکترین امنیت ملی اسرائیل را تغییر داد تا در پی رویارویی با دشمنان مستقیم، در دایرهای دورتر از همسایگان خود قرار گیرد.
آسودگی خاطر اسرائیل از خطر مصر و پس از آن که جبهههای پیرامونی از وضعیت خطر خارج شدند، به اسرائیل اجازه داده است که از دکترین “انتقال جنگ به سرزمین دشمن” رهایی یابد و خطر اصلی را در منطقهای دور از خود احساس کند.
حتی این تحول در مسیری پیش رفت که اکنون اسرائیل به عنوان عنصری تاثیرگذار در حفظ ثبات دولتهای عربی محافظهکار منطقه و دولتهای همپیمان آنها در مقابله با خطرات موجود در خاورمیانه قلمداد میشود.
به بیانی دیگر، خنثی شدن خطر مصر و سپس اردن و سازمان آزادیبخش فلسطین به نزدیکی میان اسرائیل و دولتهای “محور اعتدال” در جهان عرب منجر شد و معادلات خاورمیانه را دستخوش دگرگونی کرد.
روشن است که نگرانی اسرائیل تنها به نحوه برخورد و تعامل با مصر جدید محدود نمیشود، زیرا اسرائیل شتابان از جهان غرب میخواهد تا در کنار حسنی مبارک بماند و مانع از فروپاشی رژیم او شود.
برخی از تحلیلگران اسرائیلی رویکرد عدم حمایت غرب از مبارک را خیانتی میدانند که ممکن است در آینده بار دیگر از سوی غرب تکرار شود، اما اینبار در قبال رژیمهای دیگر و حتی در قبال اسرائیل.