خبرگزاري فارس: يك كارشناس مسائل مصر گفت كه آمريكا و رژيم صهيونيستي در مصر به دنبال مديريت زمان هستند و اين كار از سوي عمر سليمان معاون مبارك دنبال ميشود.
«سيد مهدي سيد افقهي» كارشناس مسائل مصر در نشستي كه در خبرگزاري فارس پيرامون تحولات مصر برگزار شد، به فعاليت آمريكا در مصر، فعاليت احزاب در اين كشور و ..... پرداخت كه مشروح اين گفتوگو از نظر خوانندگان ميگذرد.
* نهضت اينترنتي مردم
پيش از انقلاب مردم تونس، در فضاي سايبري يك گفتمان معترض توسط دانشجويان، روشنفكران، انديشمندان و قشر فرهيخته جامعه مصر شكل گرفت و محورهاي اين گفتمان عمدتاً پيرامون آزاديهاي سياسي، بحران معيشتي و نبود فرصتهاي شغلي مناسب و در عرصههاي ديگر بحث هويت ملي، فرهنگ اسلامي و جايگاه رفيع و محوري مصر در جهان عرب بود كه روز به روز دامنه اين گفتمان در فضاي سايبري (ابتدا اين نهضت به نهضت اينترنتي شناخته شد) گسترش يافت.
هنگامي كه قيام مردم تونس عليه نظام مستكبر و ديكتاتور بن علي آغاز شد، مردم مصر دامنه اعتراضات خود را از فضاي سايبري به فضاي حقيقي يعني ميادين و خيابانهاي شهر قاهره، اسكندريه (كه دومين شهر مهم و استراتژيك مصر است)، سوئز و ديگر شهرها كشاندند.
* دليل فراگير شدن قيام جوانان مصر
رهبران اين قيام را همان دانشجويان و قشر فرهيخته مصر تشكيل دادند. از اينجا ميتوان اين نتيجه را گرفت كه قيام مردم مصر با اين هسته مركزي يك قيام مبتني بر منطق و بينش سياسي بالا توأم با تحركات كاملاً مدني و اخلاقي است.
برخلاف آنچه رژيم و رسانههاي آن تبليغ ميكردند كه اين قيام توسط يك عده جوان آشوبگر و خشونت طلب شكل گرفته و بزودي هم به خاموشي خواهد گراييد، مرور زمان ثابت كرد كه اين يك قيام ريشهدار، درد آشنا و از عمق وجدان معترض مردم مصر نشأت گرفته است به همين دليل هم توانست در خلال مدت كوتاهي ساير طبقات و لايههاي اجتماعي مصر را به خود جذب كند و روز به روز از انسجام بيشتر و مساحت گستردهتري برخوردار شود.
* ورود احزاب به قيام مردمي پس از قدرتيابي آن
پس از اين سروكله جريانات و احزاب پيدا شد. حضور احزاب بدون شك توانست بر دامنه اين انقلاب و وزن آن همافزايي ايجاد كند اما يك فاصله طبيعي و كاملاً ملموس بين قشر جوان كه رهبران حقيقي نهضت هستند و احزاب سياسي احساس ميشد. اين فاصله متناسب با ديدگاهها، مواضع و اهداف هر حزب نسبت به حزب ديگر از هسته مركزي قيام متفاوت بود.
* اخوان المسلمين اولين حزب حمايت كننده از قيام
نزديكترين حزب به اين قيام و حلقه اول، جريانات اسلامي هستند كه در رأس آنها حزب اخوانالمسلمين است. حزب اخوان با سابقه 70 ساله و به شكل كاملاً سازمان يافته و با تعداد اعضاي حدود 15 ميليون جمعيت در اين نهضت حضور دارد. اين حزب سابقه مبارزاتي مسلحانه، سياسي و فرهنگي در سرزمين مصر داشته است.
عليرغم تمام فشارها، اجحافها و تنگناهايي كه فراروي اين حزب در دوران رياست جمهوريهاي مختلف مصر (جمال عبدالناصر، انورسادات و حسني مبارك) وجود داشت، اين حزب توانست همچنان به فعاليت و حضور فراگير خود ادامه دهد و امروز يكي از وزنههاي كاملاً مؤثر در تحولات اخير مصر به شمار ميرود.
رهبري اين حزب و كادر مركزي توانستند رابطه خوبي با هسته مركزي انقلاب كه جوانان دانشجو هستند برقرار كنند.
* پيوستن قديميترين حزب سياسي مصر به انقلابيون
از جمله احزاب ديگري كه با فاصله زياد و نه به وزن اخوان ميتوان نام برد، حزب «الوفد» است. اين حزب سابقهاي بيش از 100 سال در حيات سياسي مصر دارد.
بنيانگذار اين حزب «سعد زغلول» بود كه با رويكرد ليبراليستي فعاليت خود را آغاز كرد. اين حزب سابقه مبارزاتي خوبي دارد كه پس از وقفه در فعاليتهايش كه در دوران ناصر ايجاد شد (قانون انحلال احزاب اسلامي) پس از ناصر و در عهد سادات، «فواد سراجالدين» فعاليتهاي اين حزب را با عنوان «الوفد الجديد» آغاز كرد و پس از آن امروز «سيد البداوي» رهبري اين حزب را برعهده دارد. حزب الوفد نيز فعلاً تا پيش از سقوط مبارك آماده ورود به مذاكره با حكومت مصر نيست.
* حضور حزب تكنوكرات و ملي «كفايه» در انقلاب مصر
جريان بعدي حزب «كفايه» است كه جمعي از اساتيد دانشگاه، روشنفكران و شخصيتهاي تكنوكرات با گرايش ملي آن را در سال 2005 تأسيس كردند. آنها فعلاً در صحنه حضور دارند و در هستهاي مركزي، اعضاي شاخه جوانان حزب، در كميته جوانان كه فعلاً رهبري نهضت را به دست دارد، حضور دارند. مانند شاخه جوانان اخوان و شاخه جوانان تشكيلات 6 آوريل (سازماني كه در حمايت از احقاق حقوق كارگران نساجي مصر تشكيل شد و هم اينك در انقلاب حضور فعال دارد).
* احزاب «خلق الساعه» و حامي رژيم صهيونيستي و حمايت از انقلاب
احزاب ديگري هم در اين انقلاب حضور دارند اما در حاشيه هستند و نه كانون كه يكي از اين احزاب كه گرايشات ليبراليستي دارد، حزب «الغدا» است كه توسط «ايمن نور» تأسيس شد.
ايمن نور خود را براي انتخابات رياست جمهوري سال 2005 كانديدا كرد اما موفق به ورود به صحنه رقابت با مبارك نشده و به زندان افتاد. وي در يكي از مصاحبههاي خود صراحتاً اعلام كرده بود كه «اگر رئيس جمهور شوم هرگز اجازه نخواهم داد به اسرائيل آسيبي برسد»!!
از ديگر احزاب خلقالساعه كه هم اينك در كنار انقلابيون خودنمايي ميكند، حزب محمد البرادعي است تحت عنوان «تجمع گردهمايي دموكراتيك براي تغيير» از عمر آن يك سال ميگذرد. اين حزب داراي گرايشات ملي ليبراليستي است.
يكي از مهمترين خواستههاي اين حزب سقوط مبارك، انتقال قدرت از مبارك به رئيس دادگاه قانون اساسي، انحلال 2 مجلس خلق و شورا و نيز تعديل قانون اساسي و انتخابات پارلماني است.
* حضور رقم زنندگان پيمان كمپ ديويد در بين انقلابيون براي رهبري انقلاب
البرادعي به دليل اينكه مدتي طولاني (حدود 20 سال) خارج از مصر و در محافل بينالمللي مشغول فعاليت بوده از حمايت گسترده مردمي برخوردار نيست چراكه برخي معتقدند، البرادعي در كنار عمر موسي دبير كل فعلي اتحاديه عرب و همچنين پطروس غالي دبيركل اسبق سازمان ملل نفر عضو گارد قديمي انورسادات بوده و در جريان امضاي معاهده ننگين كمپ ديويد بين مصر و رژيم صهيونيستي نقشي فعال داشتند و به همين دليل نميتوانند رهبري انقلاب مردمي مصر را بر عهده بگيرند.
البرادعي صراحتاً گفته اگر رئيس جمهور شوم به تمام قرارها و پيمانهايي كه دولت مصر امضا كرده پايبندم، يعني البرادعي هم مخالف قرار داد صلح كمپ ديويد نيست.
البته احزاب ديگري كه بالغ بر 24 حزب هستند، تنها در حد يك پلاكارد و هيئت مؤسس مطرح ميباشند و هيچ نقش جدي در تحولات اخير مصر ندارند.
* برگههاي بازي آمريكا در مصر
برگههاي بازي آمريكا در مصر همان كانونهاي قدرت و مؤلفههاي حاكميتي مصر هستند كه اولين آنها قوه مجريه يا دولت مصر است. ارتش، نيروهاي امنيتي و انتظامي و حزب ملي دموكراتيك حاكم كه ارگانهاي رسمي حاكميت هستند از ديگر اهرمهاي آمريكا ميباشند. در لايههاي زيرين مافياي اقتصادي و طيف وابسته به آن كه در تاروپود مؤسسات اقتصادي مصر در هم تنيده شده، نقش محوري نسبت به سناريوي آمريكايي اسرائيلي در مصر ايفا ميكنند.
هر يك از اين مؤلفهها متناسب با تحولات و شرايط تغيير در مصر به موازات ديگر مؤلفهها و برگههاي بازي آمريكا در مصر به صورت همگرا در حال حركت هستند.
* تغيير موضع آمريكا از حمايت انقلاب تا چراغ سبز براي خشونت عليه معترضان
براي مثال در بحران اخير ابتدا موضع آمريكا مبتني بر اين بود كه حسني مبارك ميبايست به خواستهها و مطالبات مردم مصر پاسخ مثبت دهد و لذا برخوردها ابتدا آرام بود، اما پس از گسترش روز افزون دامنه انقلاب و فراگيري بحران، آمريكا تلاش كرد اين بحران را تبديل به فرآيند كنترل شده كند و آن را در يك مسير فرسايشي قرار داد، لذا با اشاره آمريكا و هماهنگي حضور افسران امنيتي و اطلاعاتي رژيم صهيونيستي فاز برخورد و خشونت با معترضان آغاز شد. از اين رو يك هفته شاهد برخوردهاي خونين نيروهاي انتظامي امنيتي و مزدوران وابسته به حزب حاكم بوديم و ارتش حضور نوساني داشت به اين معنا كه گاهي همسو با نيروهاي امنيتي عمل كرده و ايجاد محدوديت و مزاحمت داشت.
* حضور نوساني ارتش در مقابل انقلابيون با مديريت آمريكا
ارتش روزهاي اول تعامل خوبي با مردم داشت اما زماني كه خشونت بالا رفت، فرمانده ستاد ارتش اعلام كرد كه فرمانده نيروهاي مسلح (مبارك) حكومت نظامي اعلام كرده و مردم بايد به آن عمل كنند، اما مردم اعتنايي به اين موضوع نكردند. ارتش با اين برخوردها ساعت حكومت نظامي را بيشتر كرده و هشدار به برخورد قاطعتر داد و همزمان با اعلاميه دوم شاهد پرواز هواپيماهاي جنگي بر فراز آسمان پايتخت جهت مرعوب كردن مردم بوديم.
با بياعتنايي بيشتر مردم ارتش اعلام كرد كه هرگز آتشي بروي مردم نخواهد گشود و همواره در كنار مردم و حامي مطالبات آنها است،
كه اين يك سناريوي حساب شده توسط آمريكا بود. آمريكاييها نميخواهند از ظرفيت ارتش در اين مراحل بهره ببرند و متناسب با تحولات، بهرهگيري از ظرفيتهاي امنيتي، ديپلماسي عمومي و سياسي را مدنظر قرار دادهاند.
* تغيير نگاه آمريكا به انقلاب پس از سفر فرستاده ويژه به مصر
در فاز اول، آمريكا معتقد بود كه مبارك بايد برود و عمر سليمان پس از 30 سال به عنوان معاون رئيس جمهور وارد عمل شده و ابتكار عمل را در دست گرفت. غرب معتقد بود مبارك بايد به سرعت از قدرت كنار بكشد اما پس از سفر «وايزنر» سفير سابق آمريكا در مصر اعلام شد كه رفتن مبارك زيانهاي جبرانناپذيري به منافع آمريكا در منطقه خواهد زد و بنابراين تا انتقال كامل قدرت، مبارك بايد در قدرت بماند.
اين موضع برحسب ظاهر متفاوت با موضع اوليه بود، لذا كلينتون اعلام كرد كه موضع وايزنر موضع رسمي دولت آمريكا نيست و مبارك هرچه سريعتر بايد برود، اما پس از كنفرانس امنيتي مونيخ و حضور همزمان وايزنر و كلينتون موضع آمريكا عوض شد و اعلام كردند مبارك تا انتقال كامل قدرت بايد در قدرت بماند.
* هماهنگي آمريكا با رژيم صهيونيستي پس از اعزام «وايزنر» به مصر
موضع وايزنر با نظر رژيم صهيونيستي هماهنگ بود. اين رژيم به هيچوجه موافق رفتن مبارك نبود، چرا كه با رفتن وي احتمال مهار انقلاب دشوارتر ميشد و بيش از آنكه به منافع آمريكا در مصر آسيب برسد، رژيم صهيونيستي بود كه آسيب جدي ميديد. لذا ميبينيم كه وايزنر موفق شد مقامات آمريكايي را قانع كند.
* مديريت زمان حربه آمريكا براي مديريت انقلاب مصر است
آمريكا و رژيم صهيونيستي در مصر به دنبال مديريت زمان هستند كه اين كار از سوي عمر سليمان معاون مبارك دنبال ميشود. وي در گفتوگو با معترضان با اين بهانهها كه دولت حاضر است تمام خواستههاي انقلابيون را جامه عمل بپوشاند اما بايد يك نقشه راه تعريف شود و يك انتقال آرام و مسالمتآميز قدرت صورت بگيرد، تلاش در مديريت زمان به سود خود دارند.
با اين روش عمر سليمان فاز امنيتي تحركات دولت مصر جاي خود را به فاز ديپلماتيك داده و تا حدودي هم با اين تاكتيك موفق شدند اختلاف نظر را در صفوف احزاب ايجاد كنند كه برخي احزاب مانند حزب البرادعي و حزب اخوانالمسلمين وارد مذاكره شدند، اما حزب الوفد و ديگر احزاب هنوز تصميم به مذاكره نگرفتهاند و پيش شرط مذاكره را سقوط مبارك ميدانند.
* خطر تعميق شكاف در صفوف انقلابيون
نكته قابل توجه در اين فرآيند موضع انقلابيون است كه ابتكار عمل اصلي دست آنهاست، آنها بر همان شرايط قبلي خود بشدت پافشاري كرده و هر كس از زبان آنان جز خواستههاي اعلام شده با مقامات دولتي به مذاكره بپردازد او را نفي ميكنند.
خطر در كمين است و اگر اين روند فرسايشي و مديريت زمان توسط آمريكا و رژيم صهيونيستي به طول انجامد احتمال تعميق شكاف در صفوف انقلابيون بويژه احزاب زياد است و «تاني فاسد» اين فرآيند اين است كه آمريكا برنامههاي خود را در يك محيط آرامتر و متناسب با تحولات ميداني اجرا خواهد كرد.
* لزوم ورود انقلابيون به فاز عملياتي و استراتژيك
تصور من از وضع كنوني و آنچه تا امروز رخ داده اين است كه اين حركت انقلابي و نهضت مقدس مردم مصر 2 مرحله را پشت سر گذاشته است، يك مرحله اقدام فردي و ديگري اقدام جمعي است، اما 2 مرحله عملياتي و استراتژيكال است، بدين معنا كه اگر اين حركت روز به روز فراگيرتر شده و به مركز قدرت نزديكتر شود انقلاب از مرحله عملياتي وارد فاز استراتژيك ميشود. در اين مرحله انقلاب نيازمند تبلور كادر رهبري است كه متأسفانه هنوز خود را نشان نداده و در لايههاي پنهاني انقلاب آن را مديريت ميكند و يا اينكه هنوز متبلور نشده و خرد جمعي آن را هدايت ميكند.
* رهبري انقلابيون توسط احزاب حاضر، سر مصنوعي براي بدن حقيقي
ادامه اين وضع ممكن است تبعات منفي در پي داشته باشد چرا كه در برخي مراحل، تصميمگيريها بايد شفاف، قاطع و راهگشا باشد و با حركت لاكپشتي حزبي و مقطعي كه براي گرفتن پست يا مقام آمدهاند قابل ادامه نيست.
بدنه انقلاب كه همان مردم هستند، روز به روز فربهتر شده و از تجانس و سنخيت بيشتري برخوردار ميشود، اما اگر رهبري اين بدنه بخواهد توسط اين احزاب و جرياناتي كه فعلاً در عرصه حضور دارند و بيشتر سياسي هستند تا انقلابي، پيش نخواهد رفت. اين احزاب مانند سر مصنوعي نسبت به جسم حقيقي انقلاب به شمار ميروند كه با مطالبات و خواستههاي اصلي بدنه تناسبي ندارد.
اين احزاب ظرفيت پاسخگويي و در بر گيرندگي مطالبات مردمي را ندارند، حتي اخوان المسلمين كه با شعار آزادي و دموكراسي و عدالت وارد ميدان شده است.
در اينجاست كه بايد انقلاب اسلامي ايران را كه با ولايت فقيه به سرانجام رسيد، درك كنيم كه كشتي انقلاب را طي اين 3 دهه مديريت كرده و به ساحل امن رسانده است.
* عوامل داخلي و خارجي حفظ كننده حسني مبارك
امروز عوامل داخلي و خارجي دست به دست هم داده و رژيم مبارك را حفظ كردهاند. در داخل هيچ يك از شرايط تغيير نكرده و تنها وعدههايي داده شده و دستگاههاي حاكميتي پا برجا هستند. در بعد خارجي با تغيير رويكردي كه با سفر وايزنر ايجاد شد، تلاشهاي رژيم صهيونيستي و فشارهايي كه به هيئت حاكمه آمريكا وارد ميشود (توسط لابي صهيونيستي و عواملي كه از سوي غرب و برخي كشورهاي عربي)، يك ديوار حفاظتي پيرامون نظام مبارك و شخص وي ايجاد ميكنند كه به نحوي انقلاب را فرسوده كرده و وي حداقل تا پايان مدت قانوني مبارك محفوظ بماند.
اينكه انقلابيون چه تاكتيكها و عملياتهايي در پيش خواهند گرفت و آيا اجازه ميدهند اين روش فرسايشي و مديريت زمان توسط آمريكا و مصر استمرار يابد و يا در فاز ديگري (عمليات عمدي) خواهند شد يا خير بايد منتظر آينده بود.