راجر کهن مقاله نویس صاحب نام نیویورک تایمز نوشت آیا در قبال ناآرامیهای موجود در مصر ما شاهد تهران 1979 هستیم یا شاهد برلین 1989؟ وی میگوید یکی از سوالهای کلیدی این است که آیا قیام مردم علیه نظامهای دیکتاتوری حاکم میباشند، یا این که نظام استبداد در جهان عرب دورانش پایان یافته و این فضای فراگیر از یمن تا تونس را در برگرفته است؟
به گزارش ایران دیپلماتیک، فروپاشی حکومت مبارک همانند فروپاشی قدرتی به نام اتحاد جماهیر شوروی در گذشته میباشد. چنانچه فرضیه دوم را در نظر بگیریم، به عقیده من بهتر است عملکرد درستی اتخاد کنیم و در صورت اتخاد چنین اقدامی لازم است باراک اوباما رئیس جمهور بی تجربه آمریکا تمامی مساعی دیپلماتیک را بکار گیرد، همان طوری که این کشور در سال 1989 در متحد ساختن اروپا تلاش داشت. در عین حال میبایست از تجربیات 1947 در قالب بکارگیری نظامیان که حمایت از طلوع مصر و دمکراسی عربی داشتند، استفاده نمود. اما اسرائیل نیز به نوبه خود می بایست دست به کار شود و بدنبال دستیابی به مشوقهایی گردد که باعث شد انور سادات رئیس جمهور پیشین مصر در سال 1977 به اسرائیل سفر کند. فی الواقع اسرائیل نیز میبایست دیدگاه های امنیتی خود مبنی بر این که هر رقیب حسنی مبارک یک جهادگرای احتمالی است کنار گذارد و سعی کند به نیروهای تجدد یافته به لحاظ فکری در جهان عرب دست بیابد، علی الخصوص آنهائی که مطمئنا بر این عقیده و باورند که جنگ (با اسرائیل) ثمربخش نخواهد بود. پیش از آغاز به طرح های ارائه شده بهتر است به دو موضع و موقعیت که باعث داغ تر شدن مباحثات گردیده بپردازیم.
به گزارش ایران دیپلماتیک،اسرائیل و طرفداران محافظه کار آن مصر را به ایران شبیه میدانند علی الظاهر آنها (اسرائیلی ها) ایران را باعث بیداری در مصر میدانند. نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل مسئله را این گونه بازگو کرده که « نگرانیها وقتی عیان است که تغییرات و تحولاتی ناگهانی پدیدار میشوند، خب، بدون در نظر داشتن تمامی اصول دمکراسی واقعا چه اتفاقی رخ خواهد داد، بالطبع مسئله ای که در ایران رخ داده آیا قیام مردم مصر منجر به دست یافتن نظامی اسلامی خواهد شد؟
آمریکا و دولت اوباما کاملا مشخص و روشن ساخت که مبارک میبایست برود اما احتمالا نه فی الفور، هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا نیز فی الواقع حرف های نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل را تکرار کرده مبنی بر این که تاکنون انقلاب های رخ داده باعث سرنگونی دیکتاتورها شدهاند، اما صرفا به نام دمکراسی و اعمال آن، حکومت ها توسط مستبدانی دیگر و جدید ربوده شدهاند. در واقع خلاصه کلام مبنی بر این است که همگی خواهان مشاهده وقایعی چون 1989 هستیم و نمیخواهیم اوضاع و شرایط 1979 ایران تکرار شوند. آنچه در تاریخ دیپلماسی آمریکا باقیمانده این است که آمریکا تا آخرین لحظات به شاه ایران امید داشت و این امر تا جایی کشید که آمریکا ایران را از دست داد. خب اصلا جای تعجب نیست که چرا آمریکا این قدر نسبت به مصر نگران است، چرا که از دست دادن مصر و ایران دو قدرت و مراکز استراتژیک مهم برای آمریکا در خاورمیانه برای واشنگتن نگران کننده می باشند. ایران که از دست رفت لااقل مصر دچار چنین سرنوشتی نشود. و در واقع در کل آن منطقه، باقی کشورها (مخصوصا عربی) همچون قبیله و قومیتهایی هستند که فقط پرچمهای مختلفی دارند. در ایران بحثهای داغ و در عین حال نامعقولی در قبال مصر وجود دارد بحث هایی چون این که نظام حاکم خواهان حمایت از قیام مردم در مصر است و بحث دیگر این که قیام سال 2009 جنبش سبز باعث تشویق به خیابان آمدن مردم در تونس و قاهره شده است.