خيزش مردمي در ليبي و واكنش سركوبگرانه دولت معمر قذافي چشم ها را متوجه اين كشور آفريقايي كرده و مسير ويرانگري را كه رهبر اين كشور در خلال 42 سال حكومت ديكتاتوري پيموده از پرده برون افكنده است.
روزنامه گاردين امروز (سه شنبه) در سرمقاله خود نوشت: قذافي متكبرانه بر اين نكته اذعان دارد كه او تيشه به ريشه دولت متعارف در ليبي زده و نظامي را جايگزين آن كرده است كه به مدد قدرت توده ها پابرجاست.
اين روزنامه نوشت كه اكنون همان توده ها عليه او به پا خاسته اند و فرآيندي را آغاز كرده اند كه ثابت مي كند حكومت قذافي بر ليبي تا چه حد ويرانگر بوده است.
قذافي به جاي ايجاد نهادهاي تازه كه كشور را در مسير دموكراسي قرار مي دهد، هر آنچه در سنت سياسي نشان از مردمسالاري داشت، ويران كرد.
گام برداشتن در چنين مسيري در حال حاضر مايه نگراني عظيمي براي نظامي است كه پس از شورش هاي مردمي در شهرهاي بنغازي و طرابلس پايه هاي خود را متزلزل مي بيند، زيرا ليبي، مانند مصر و تونس، طبقه متوسط پيشرفته و بالنسبه توانگر ندارد؛ و هر چند تضميني براي به نتيجه رسيدن آرام انقلاب هاي مصر و تونس وجود ندارد اما، حداقل چشم انداز را مي توان خوب توصيف كرد.
اين است كه مي بينيم در ليبي معلوم نيست چه كسي به مثابه هسته اي براي انتقال قدرت عمل خواهد كرد. چرا كه در مورد وجود انسجام ميان نظاميان اين كشور ترديد است و ساختار قبيله اي قديمي در اين كشور نيز دچار تفرقه و ضعف است.
اسلامگراهاي ليبي هم تجربه هايي را كه موجب انعطاف پذيري و فرهيختگي همتايانشان در ديگر كشورها شده، كسب نكرده اند.
كناره گيري برخي چهره هاي سياسي در چند روز گذشته خود نشان از وجود افراد شايسته (يا دست كم زيرك) دارد، كساني چون عبدل المنعم الهوني نماينده ليبي در اتحاديه عرب كه رويداد هاي كشورش را 'نسل كشي' توصيف كرد. اما بسيار بعيد است چنين كساني نقشي مركزي را براي ايجاد اصلاحات بر عهده بگيرند.
حاميان قذافي، از جمله كساني مانند پسران مرددش، بسيار اهل مصالحه هستند.
در ابتدا، انقلاب قذافي از منطقي مشخص برخوردار بود و كارهاي مفيد زيادي انجام داد. مخالفت او با مداخله خارجي از اساسي درست برخوردار بود و به يقين در راستاي احساسات مردم ليبي بود. اما به طور خاص بي اعتمادي او به وجود دولت متعارف، خود پژواك خواست اغلب مردم آن كشور بود. آن ها همان مردمي بودند كه خود را صاحب هيچ نقشي در آرايش سياسي كه در لواي آن دم مي زدند، نمي دانستند و علايق آن ها به منطقه و ناحيه خود محدود مي شد.
اين تا بدانجا بود كه يك كميسيون چهارجانبه در سال 1948 اين طور نتيجه گرفت كه بيشتر مردم ليبي به كلي نسبت به شكل حكومت كشور بي اعتنايند.
اما امروز اين روند كاملا عوض شده است. چرا كه اكثريت مردم ليبي به كلي مخالف شكل حكومت خود هستند.
اين تغيير روش را كمتر مي توان حاصل موفقيت قذافي شمرد. اما مي توان آن را نتيجه حكومت خونريز و موهوم او دانست.
قذافي سرانجام مردم ليبي را از آن وحدتي برخوردار كرده است كه تا به امروز از آن بي بهره بوده اند.