بررسی استراتژیک - اطلاعات/بخش اول/ شیخ راشدالغنوشی رهبر حرکت «النهضه» و بنیانگزار حرکت اسلامی معاصر در تونس است. وی از نامآوران حرکت اسلامی در دهههای اخیر قرن بیستم است. در کنار نقش سیاسی متمایز، الغنوشی تأثیر فکری گستردهای برعناصر اسلامی جوان در منطقة عربی برجای گذارده و میگذارد. الغنوشی سال ۱۹۳۹ در شهر «الحامه» در ایالت «قابس» در جنوب شرقی تونس بدنیا آمد و تحصیلات دبستانی و دبیرستانیاش را در آنجا گذراند.
در آغاز دهة ۶۰ برای ادامة تحصیلات عالی به قاهره رفت، اما پس از یکسال و نیم به علت تیرگی روابط تونس و مصر و پیدایش تحول فکری در خود وی نسبت به حوادث درون مصر، به سوریه نقل مکان کرد. استاد الغنوشی در سال ۱۹۶۸ با مدرک عالی از دانشکده دمشق فارغالتحصیل شد. سپس عازم پاریس شد و برای مرحلة نهایی تحصیلات ثبتنام کرد، اما یکسال بعد به علت شرایط خانوادگی از تحصیل دست کشید و به تونس بازگشت تا به عنوان مدرس فلسفه در آن مستقر شود. او فعالیت اسلامیاش را در نیمة دهة ۷۰ شروع کرد و در اواخر همین دهه چندین بار بازداشت شد. در تابستان ۱۹۸۱ به ۱۰ سال زندان محکوم شد، اما در اوت ۱۹۸۴ رهایی یافت. در ۱۹۸۵ به منصب قبلیاش، یعنی ریاست دفترسیاسی حرکت گرایش اسلامی «الاتجاهالاسلامی» نائل آمد. الغنوشی در ۹مارس ۱۹۸۷ بار دیگر بازداشت شد.ادامه …
برخورد میان حرکت گرایش اسلامی و رژیم وقت، علت اصلی سقوط بورقیبه بود. در پی به قدرت رسیدن بن علی، الغنوشی از بند رها شد. وی هماکنون، پس از اوجگیری کشمکش میان اسلامگرایان تونسی و رژیم حاکم، در تبعید بسر میبرد.۱ الغنوشی نمایانگر یک خط فکری متمایز در صحنة حرکت اسلامی معاصر است. این خط، در بسیاری از مقالات وی مندرج در مجلة تونسی «المعرفه» و تعدادی از مجلات دیگر عربی و در سخنان وی در سمینارها و کنفرانسهای متعدد تجلّی مییابد. مقالات ایشان در کتابی به نام «مقالات» جمعآوری و در ۱۹۸۲ در پاریس توسط مؤسسة انتشاراتی «دارالکروان» به چاپ رسیده است.
نشریه «قرائات السیاسیه» در لندن، پیرامون بسیاری از مسائل فکری و سیاسی که برای حرکت اسلامی در تونس و در منطقه به طور اعم، حائز اهمیت است با استاد الغنوشی به گفتگو نشست. دکتر بشیرموسی نافع سردبیر «قرائات السیاسیه» مصاحبه با ایشان را انجام داده است که ترجمة متن کامل آن در پی می آید:
* «قرائات سیاسیه»: در آغاز فعالیت گرایش اسلامی در تونس، گروهی که خود را «چپ اسلامی» میخواندند به علت اختلاف فکری از جنبش خارج شدند، اخیراً نیز به علل سیاسی، شیخ «عبدالفتاح مورو» و دو تن از سران جنبش تصمیم گرفتهاند عضویتشان را به حالت تعلیق درآورند. در هر دو مورد، جنبش چه بدست آورد و چه از دست داد؟ چنانچه آزمایش تونس را در چارچوب آزمودههای نیروهای اسلامی به عنوان یک کل در منطقه قرار دهیم، آیا قکر میکنید وسیلة دیگری برای بیان اعتراض سیاسی به غیر از چارچوب حزبی – سنتی شناخته شده وجود دارد تا فردی که با گرایش کلی اختلاف نظر دارد، مجبور نباشد بطور مقطعی یا مرحلهای از حزب خارج شود؟
** (الغنوشی): «النهضه» یا «گرایش اسلامی» سابق و وارث جماعت اسلامی در دهة۷۰، نه یک حزب آهنین است و نه از آن نوع گروههای اسلامی که پیرامون مرشدی گرد آمدهاند که جاذبة معنوی یا تابش فکریاش، دلهای پیروان و مریدان را ربوده و او را قطب و امام قرار داده است، بلکه بیشتر به یک جریان فکری، اسلامی، حرکتی و سیاسی میماند که در پیرامون طیف وسیعی از باورهای اسلامی و سیاسی عام گرد آمده است. محور حرکت این جریان فراگیر، ارگانهایی بوده که شورا در آن بسط مییابد تا اتفاق نظر در موضعگیری یا چیزی نزدیک به آن، بدست آید. تعدّد سران برجستة نمایندة این جریان، از نشانههای این نشأتگیری ویژه بوده است. ممکن بود روند رشد این جریان، چنان تداوم یابد که فرد یا گروهی از آن منحرف نشوند تا خویشتن را برابر وضعی ایدهآل بیابیم که این البته با طبیعت نسبی زندگی تناقض دارد. جوشش حرکت با محیط سیاسی و فکری محلی و جهانی، آن را دچار عارضههای فکری، سیاسی و حزبی کرد که در نیمة دوم دهة ۷۰ (هنگامی که پختگی جنبش، به تبع نوباوگی آن، هنوز محدود بود، زیرا بیش از چند سال از عمر آن نمیگذشت) به درگیرشدن با مشکلات سازمانی انجامید و پس از مدّتی مشکلات اصولی فکری به بار آورد که برای یافتن راه حل قطعی آن، گسترة تحرّک، محدود بود، مانند امور الزامی و غیرالزامی در شریعت و رابطة نص با عقل و واقعیت و غیره… هرچند این انگیزشها در تحریک ایستاییها و بیداری اندیشه و تکان دادن مسلّمات، سهیم بوده و عاقبت نشان دهندة عامل سرزندگی و رهایی از اطاعت کورکورانه و افزایش خوراک فرهنگی جنبش شد، اما توانِ برانگیختن پرسشها، بر توان ارائه پاسخها فزونی یافت ـ چنانکه در فلسفه هست ـ . گرچه این امر برای مکتبهای فکری مناسب است، ولی برای یکپارچگی گروههای روی آورده به سوی تلاش و ایجاد دگرگونی و مقابله با چالشگریها با صفّی یکپارچه، خطری تهدیدکننده است. بنابراین شگفت نیست جدلی که مبانی اساسی برای تعیین سرنوشت آن به شیوهای علمی فراهم نیامده است، به جدا شدن شماری از برادران بزرگوارمان، در زمانی زودتر از رشد جنبش، منجر شود. اما جدل، پیرامون همان محورها در داخل جنبش و با گروه انشعابی ادامه یافت که این امر در آشکار شدن مسائل مورد اختلاف، مؤثر افتاد. بویژه آنکه جنبش به حدّی از پختگی رسید که میان آنچه اصالت دارد و اختلاف برسر آن از دیدگاه اسلام مجاز است با آنچه غیراصیل و مبتذل است، تمایز برقرار کرد. در مقطعی حجم شکاف کاهش یافت، اما جدل،کنش و واکنش، احساس برتری عددی و چالشگری مداوم برادران انشعابی، بیشتر به تمایل یا اصرارورزی میمانست برای نمایاندن یا بزرگ کردن ناتوانیهای جنبش و سرانجام برانداختن آن، تا ارزیابی انشعابگران، مبنی بر این که جنبش «اصولگرا» است، به طور «ملاّ لغطی» به «نصوص» پایبند است و در نتیجه، ضرورتا «ارتجاعی» است، ناتوان از هرگونه تحول و دشمن هرگونه پیشرفت است! و فروپاشی و ناکامی سرنوشت محتوم آن است، به اثبات برسد.
حال، این احساس حاکم در داخل جنبش، راستین باشد یا غلوآمیز، مسلماً بهرغم نزدیکی موجود در سطح فکری، عناصر غیرفکری وارد میدان شده و در پیچیده کردن و گسترش دادن دایرة شکاف در سطح حزبی و روانی، دخالت ورزیدهاند، بدون اینکه حجم اختلاف باقیمانده در اصول را سهل بیانگاریم. به هرحال، در سطح سیاسی، شایان توجه است که هرچند مجالهای فکری (به مدت یک دهه استمرار یافت) در تحول مفاهیم جنبش به سمت نوگرایی و واقعگرایی سهیم بودهاند، اما به همین اندازه، طیف اصولگرایی، براساس تسلیم به مرجعیت والای نصوص موثّق و قطعی وحی، در استوار کردن جنبش براصلی ثابت به عنوان یک عامل زیربنایی وحدت بخش سهیم بوده است. این امر باعث شد، جنبش از فشارهای هولناک سازمانهای امنیتی رژیم و سازمانهای فرهنگی غیرمذهبی آن برای ذوب کردن ما در کورة «بورقیبهگرایی» جان سالم بدر برد و از مماشات بپرهیزد. در مقابل، خط مشی اصولی نزد گروه انشعاب به تفرقه و ناکامی آن در ایجاد یک ساختار حزبی اسلامی که قادر به رقابت و چالشگری با اصل باشد، انجامید. این خطمشی که مشروعیت را در آنچه عقلها از مقصودها استنباط میکنند قرار میدهد، گروه را به تشتت سوق داد زیرا عقلها متفرّق و مختلفاند و در نهایت اغلب بازتابی از واقعیت و فشارهای آن هستند. اینچنین، گرچه طرح «مترقّی» و به ظاهر «انقلابی» می نمود ولی به آنچه «خودگرایی مارکسیسم انقلابی» در آشتیجویی با واقعیت بدان منتهی شد، رسید. مصیبتبارتر اینکه این واقعیت سیاسی در کشور شاهد تحوّلی مترقیانه نیست، که پیوسته رو به شکست و هزیمت است. برای دلالت براین امر همین کافی است که قدرت در تونس از مرد روشنفکرنمایی چون بورقیبه به یک مرد امنیتی چون بن علی منتقل شد. ولی شگفتی دوچندان میشود اگر چند نکته را در نظر بگیریم:
ادامه دارد
پینویس:
۱- این مصاحبه همانگونه که استاد خسروشاهی در مقدمه اشاره کردهاند، قبل از پیروزی قیام مردم تونس صورت گرفته است.