بررسی استراتژیک - جوان/ پس از خیزش مردم تونس که به فرار زین العابدین بن علی رئیس جمهور دیکتاتور مآب این کشور به عربستان و تغییر نظام سیاسی این کشور انجامید، مردم مصر با الهام از حرکت مردم تونس به قیام سراسری علیه حسنی مبارک دیکتاتور ۳۲ ساله این کشور دست زدند و در نهایت موفق شدند وی را از اریکه قدرت پایین بکشند.
هرچند مردم مصر هنوز برای تحقق اهداف و مطالبات خود راه درازی درپیش دارند اما موفقیت آنها در سرنگونی حسنی مبارک و بخصوص شیوه آنها با استقبال گرم مردم کشورهای لیبی، الجزایر، یمن، اردن و بحرین مواجه شده است و این روزها جلوههایی از خیزشهای مردمی تونس و مصر را میتوان در این کشورها مشاهده کرد. از اینرو این سؤال مطرح است که آیا جهان باز شاهد سقوط یکی دیگر از رهبران عرب خواهد شد؟ پاسخ این سؤال به این بستگی دارد که آیا تحولاتی که در تونس و مصر اتفاق افتاد محصول یک پروسه بوده یا یک پروژه؟
اگر آنچه که در تونس و مصر افتاد پروسه تلقی شود در این صورت احتمال اینکه همان نتایج به شکلی در دیگر کشورهای عربی نیز روی دهد تقویت خواهد شد زیرا این کشورها کم و بیش دروضعیت مشابهی به سر میبرند و در واقع میتوان گفت که همان عوامل و زمینههایی که باعث خیزشهای مردمی در تونس و مصر شد از استبداد سیاسی گرفته تا فساد اقتصادی بیرویه و بحران بیکاری کم و بیش در همه این کشورها وجود دارد. همچنین در این حالت پاسخ این سؤال حلقه بعدی دومینوی جاری کیست به شدت و گستره قیام مردمی و مقاومت آنها بستگی خواهد داشت. اما برعکس اگر تحولات سیاسی تونس و مصر نتیجه و بر آیند یک پروژه تلقی شود در این صورت ابتدا باید محتوای این پروژه مشخص شود و دوم باید دید که تکرار حوادث تونس و مصر در دیگر کشورهای عربی تا چه اندازه با منافع عاملان و مجریان پروژه مطابقت دارد؟ در خصوص محتوای پروژه احتمالی باید گفت که از زمان آغاز خیزشهای مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا هیچ دولتی از طرح و پروژه مشخص سخن به میان نیاورده است اما به نظر میرسد اگر از دید پروژه به تحولات سیاسی اخیر نگاه شود، در این صورت هیچ طرح و پروژهای بهتر از «خاورمیانه بزرگ» نمیتواند این تحولات را توجیه کند. زیرا در چارچوب این طرح است که لزوم تحقق دموکراسیهای هدایت شده و اجرای اصلاحات سیاسی و اجتماعی و آموزشی به منظور مقابله با بنیادگرایی بهخصوص پس از حوادث سپتامبر سال ۲۰۰۱ در جهت منافع ملی امریکا تعریف شده است و اگر چه اجرای این سیاست پس از پیروزی حماس در انتخابات فلسطین یا پیروزی ۸ مارس در انتخابات لبنان متوقف شد و به حالت تعلیق در آمد اما به نظر میرسد عواملی چون پیروزی مجدد جمهوریخواهان(به عنوان طراحان اصلی طرح خاورمیانه بزرگ) در انتخابات کنگره امریکا، بروز تنش میان دولت اوباما و دولت نتانیاهو درباره حل بحران فلسطین که احتمالاً بیتوجهی دولت اوباما به دغدغههای اسرائیل از جانب دموکراسیسازی کشورهای عربی را در پی داشته، در پیگیری مجدد طرح خاورمیانه بزرگ از سوی امریکا مؤثر بوده باشد بخصوص آنکه تحولات سیاسی تونس و مصرحاشیه امن را برای تولد کشور جدیدالتأسیس در جنوب سودان و تجزیه این کشور بزرگ اسلامی(تجزیه کشورها نیز از مصادیق طرح خاورمیانه بزرگ به شمار میرود) فراهم کرد که بیتردید این تولد در فقدان سونامی سیاسی جاری در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا غیر ممکن بود. همچنین وقوع سونامیهای سیاسی در خاورمیانه و شمال آفریقا، توجهات را از بحرانهای اجتماعی و سیاسی ناشی از بحران اقتصادی در اروپا و غرب منحرف کرده ضمن آنکه اعلام شناسایی دولت مستقل فلسطینی از سوی کشورها نیز متوقف شده است که اینها هم دستاوردی برای غرب و رژیم صهیونیستی محسوب میشود. بنا بر این اگر از منظر «پروژه» به تحولات سیاسی جاری در خاورمیانه و شمال آفریقا نگاه شود در این صورت پاسخ این سؤال که حلقه بعدی دومینو در زنجیره سونامیهای سیاسی جاری کدام کشور خواهد بود به این بستگی خواهد داشت که جایگزین حکومتهای فعلی چه خواهد بود. به عبارت دیگردر جاهایی که خطر القاعده (الجزایر و عربستان) وجود داشته باشد، این روند متوقف میشود اما در جایی که این خطر نباشد امکان تکرار حوادث تونس و مصر وجود خواهد داشت