خبرگزاري فارس: "فيليس بنيس " توضيح ميهد كه چگونه احساسات ضد اسلامي به رويكرد مقامات آمريكايي نسبت به قيامهاي دموكراتيكي كه اكنون در خاورميانه مشاهده ميكنيم، شكل داده است.
به گزارش خبرنگار ديپلماسي عمومي و جنگ نرم خبرگزاري فارس، "فيليس بنيس " تحليلگر، نويسنده و كارشناس مسائل خاورميانه و آمريكا كه ساليان دراز در اين حوزه فعال است. وي در مصاحبهاي توضيح ميهد كه چگونه احساسات ضد اسلامي به رويكرد مقامات آمريكايي نسبت به قيامهاي دموكراتيكي كه اكنون در خاورميانه مشاهده ميكنيم، شكل داده است.
جان ففر: آيا ميتوانيد توضيح دهيد كه اسلام هراسي چگونه به پوشش رسانهاي حوادث تونس و مصر شكل ميدهد؟
فيليس بنيس: نوع خاصي از اسلام هراسي، پوشش مطبوعاتي اين حوادث را شكل ميدهد؛ ميتوان گفت اين اسلام هراسي از جامعيتي كه در ديگر دورههاي بحراني برخوردار بود، به دور است.
فيليس بنيس: تمركز پوشش مطبوعاتي كنوني همواره بر اين امر پا فشاري ميكند كه چگونه آنچه كه در مصر اتفاق ميافتد، آمريكا را تحت تأثير قرار ميدهد ـ اين فقط اسلام هراسي صرف نيست، بلكه اسلام هراسي است كه با استثنا گرايي، نژاد پرستي و برتري طلبي آمريكايي پيوند خورده است.
اين موضوع همه شبكههاي خبري و همه خروجيهاي رسانهاي را به يكديگر نزديك ساخته و مرتبط ميسازد. همه اين مباحث در مورد ماست؛ اصلاً مهم نيست كه اين رويدادها تا چه حد براي مصريها ارزشمند بوده و بزرگ است.
براي مثال در يك برنامه تلويزيوني كانادايي، مجري برنامه از من پرسيد: "چگونه ميتوان مسئله مصر را حل كرد به گونهاي كه امنيت ما دچار خدشه نشده و اخوان المسلمين امكان دست يافتن به قدرت را پيدا نكنند؟ " پاسخ من به اين سؤال چنين بود: "چرا گمان ميكنيد كه شما تعيين كننده اين هستيد كه چه كسي بر سر كار بيايد و چرا اين امنيت "ما " است كه در اينجا اهميت مييابد؟ "
سه موضوع مهم نفت، اسرائيل و ثبات، بخش عمده سياست گذاريهاي آمريكا را نسبت به خاورميانه شكل ميدهند، كه در نتيجه اسلام هراسي بخشي از چارچوب بزرگتري است كه از طريق آن به حوادث مصر نگاه ميكنيم. مصر در هر سه موضوع نقش عمدهاي ايفا ميكند. اين كشور اندك منابع نفتي در اختيار دارد، اما اين كانال سوئز است كه اهميت بسيار بيشتري دارد؛ اين كانال، گلوگاه ترانزيت حجم عظيمي از نفت است. در مورد اسرائيل، مصر اولين كشور عربي است كه توافقنامه صلح با آن امضا كرد. در مورد ثبات، آمريكا مصر را از يك سو كشوري ميبيند كه كانال سوئز را در اختيار دارد و از سوي ديگر مهمترين كشوري است كه در دنياي عرب ايفاي نقش كرده و ديگر كشورهاي عرب را تحت تأثير قرار ميدهد.
براي آمريكا بسيار حياتي است كه مطمئن شود مصر كشورهاي عربي را از جنبش عدم تعهدي كه جمال عبدالناصر به راه انداخت، دور كند. ما ميخواستيم مصر را از "پايگاه شوروي " خارج كرده و به پايگاه آمريكا ملحق گردانيم اما براي اينكه مصر چنين نقشي را ايفا كند، آمريكا ميبايست اقدامات تشويقي فراواني را ترتيب ميداد ـ از جمله كمكهاي نظامي 1.5 ميليارد دلاري به صورت سالانه، به رسميت شناختن ديكتاتور مصري به عنوان مهمترين متحد آمريكا در جهان عرب و چشم بستن به روي همه شكنجهها و نقض حقوق بشر توسط دولت مصر.
آمريكا براي دست يافتن به ثبات، قيمت گزافي پرداخت كرد. اما ناگهان معلوم شد كه ثبات، رؤيايي بيش نيست. زيرا هيچ كدام از آن هزينههايي كه پرداخت كرديم، به جيب مردم مصر نرفت و به نفع آنها خرج نشد. تا زماني كه همه هويجهاي خود را به كساني ميدهيد كه در رأس قدرت قرار گرفتهاند، تنها يك خرگوش چاق و فربه به وجود ميآوريد؛ و ديگر خرگوشهاي لاغر هيچ هويجي نميبينند. در نتيجه امروز ميبينيم كه خرگوشهاي كوچك به جان خرگوش فربه و چاق افتادهاند.
جان ففر: اخوان المسلمين امروز چه نقشي را در مصر ايفا ميكند؟
فيليس بنيس: اخوان المسلمين در سال 1928 شكل گرفت. در سال 1948 به دستور حسني مبارك غير قانوني اعلام گرديد. به لحاظ فني، اخوان المسلمين غير قانوني است، اما در ميان مردم بسيار رخنه كرده و نفوذ دارد. 60 نفر از اعضاي پارلمان، و حتي بيشتر، از اعضاي اين سازمان هستند كه با نام ديگري شناخته ميشود. اين سازمان سبقه تاريخي بلند مدتي دارد.
اخوان خيلي دير به اعتراضات مردمي پيوست. در اولين بيانيه عمومي خود، اخوان المسلمين، محمد البرادعي، رئيس پيشين آژانس بينالمللي انرژي اتمي را به عنوان نماينده معترضين معرفي كرد. آنچه كه مهم است اين است كه سازمان اخوان المسلمين بسيار منظمتر از كساني كه در تظاهراتهاي خياباني حضور دارند، عمل ميكنند. اين امر زماني كه به تظاهرات كنندگان حمله ميشود، اهميت بسياري مييابد. درك ماهيت واقعي اخوان المسلمين دشوار است. شايد بتوان آن را به حزب اسلامگراي تركيه (AKP) تشبيه كرد.
اخوان المسلمين در بيانيهاي رسمي اعلام كردند كه مخالف رفتار تبعيض آميز با زنان هستند و تأكيد كردند كه با "مدرنيته " مشكلي ندارند. اين سازمان به هيچ وجه شبيه به گروههاي اسلامي نيست كه خواهان بازگشت به دوران خلافت هستند. آنها ميخواهند در يك چارچوب اسلامي، در دنياي مدرن فعاليت كنند. هر چه آگاهي مردمي كه تحت تأثير تبليغات اسلام هراسي قرار گرفتهاند، از اخوان المسلمين بيشتر شود، نگرانيهايشان كمتر خواهد شد.
هيلاري كلينتون اعلام كرد كه آمريكا از هيچ دولتي كه در مصر به نام دموكراسي تشكيل حكومت دهد اما دموكراسي دروغين به راه اندازد، حمايت نخواهد كرد؛ از اين رو از هيچ روني كه "منجر به سركوب شود " حمايت نخواهيم كرد. اين اظهارات اشاره مستقيم به اخوان المسلمين يا ديگر گروههاي اسلامي نداشت. دولت آمريكا به صورت غير مستقيم اعلام كرد كه حكومت مصر بايد با گروههاي مختلفي وارد مذاكرده شود از جمله گروههاي "غير سكولار ".
نظر شخصي من به عنوان يك زن يهودي اهل كاليفرنيا اين است كه هيچ نيروي مذهبي نبايد در حكومت حضور داشته باشد؛ اما مصر كشور من نيست كه در مورد آن هم اظهار نظر كنم. نكته مهم در اينجا آن است كه تبليغات اسلام هراسي، پيوند بسيار نزديكي با منافع سياست خارجي آمريكا دارد.
اظهارات احمقانه دلهره آوري در مورد اخوان المسلمين ميشنويد، در حالي كه اين سازمان مسئوليت محافظت از مسيحيان حاضر در ميدان التحرير را بر عهده داشتند. اما كلمهاي در مورد خفقاني كه عربستان سعودي در كشور خود ايجاد كرده است نميبينيد.
دومين مسئلهاي كه در اينجا براي آمريكا اهميت مييابد، اسرائيل و تأثير اين حوادث بر آن است. وقتي كه گفته ميشود اولين حركت يك حكومت اسلامي در مصر، فسخ معاهده صلح كمپ ديويد خواهد بود، در اين جا شاهد آن هستيم كه نژاد پرستي ضد عربي با اسلام هراسي پيوند ميخورد. اما اين خيلي احمقانست؛ همه سخنگويان سازمان بارها اظهار داشتهاند كه "ما چنين قصدي نداريم. ما خواهان صلح با همه هستيم. "
به هر حال به واسطه همين معاهده، آنها 1.5 ميليارد دلار كمك از آمريكا دريافت ميكنند. بدون شك آنها در سياستهاي مصر در قبال غزه تغيير ايجاد خواهند كرد. آنها اعلام كردند اينكه خواهان صلح با اسرائيل هستند، به اين معنا نيست كه با اسرائيل در جهت محاصره غزه همكاري خواهند كرد. چنين رويكردي با نظر آنها در مورد صلح در تناقض نيست.
جان ففر: برخي مدعي هستند كه اسلام هراسها راستگرا هستند. ميتوانيد در مورد اسلام هراسي ليبرال صحبت كنيد.
فيليس بنيس: اين خيلي خطرناكتر است. پديدهاي مشابه با اسلام هراسي تحت عنوان "پيشرفت براي همه به جز فلسطين " وجود دارد. اين وقتي خطرناك خواهد بود كه اسرائيل از استعمار گري حمايت كند، قوانين بينالمللي را زير پا بگذارد و به جنايت متوسل شود، اما باز هم خود را ليبرال بخواند. اين موضع سياسي در آمريكا طرفداران بسياري را حول خود گرد آورده است. براي مثال ميبينيم كه ريچارد كوهن در واشنگتن پست انقلاب مصر را نامطلوب ميخواند، زيرا ممكن است موضع اين كشور را در قبال اسرائيل تغيير دهد.
همچنين هنگامي كه از جو بايدن خواسته ميشود كه در مورد ديكتاتور بودن مبارك اظهار نظر كند، چنين ميگويد: "مبارك حامي صلح بود و صلح با اسرائيل را برقرار نگاه داشته بود، بنابراين نميتوانم او را ديكتاتور بخوانم. " اما آيا همين اظهار نظرات در مورد مردم برومه نيز صورت ميگيرد؟ خير، وي آنها را قهرمان ميخواند. بسته به اينكه مردم عليه چه كسي قيام كنند، شورشي يا قهرمان خوانده ميشوند.
شرايط مشابهي را در مورد برتري طلبي آمريكا پس از جنگ سرد مشاهده ميكنيم. پس از جنگ سرد آمريكا تلاش ميكرد خود را به عنوان تنها قدرت برتر دنيا معرفي كند. خوب، چه بايد ميكرد كه به مردم نشان دهد آمريكا همچنان يك قدرت بزرگ است؟ جنگ؛ عليه صدام حسين كه به كويت حمله كرده بود وارد جنگ شد. يك كشور خاورميانهاي عليه كشور ديگري در اين منطقه وارد جنگ شد؛ مسئلهاي كه پيش از آن براي آمريكا اصلاً اهميت نداشت. اما اين بار واكنشي بسيار متفاوت را از آمريكا شاهد بوديم. مسئله فقط نفت نبود، بلكه آمريكا تلاش كرد نشان دهد همچنان يك قدرت بزرگ است.
اوضاع كنوني ما هم در واقع پس لرزههاي همان اقدامات تنشزا است. اكنون دولت اوباما به اين نتيجه رسيده است كه دوره امپرياليسم رو به پايان است و آنها مجبورند شيوه جديدي براي رويارويي با جهان بيابند. ديكتاتورهايي كه آمريكا بر آنها اتكا داشت، بيش از اين قابل اتكا نيستند.
جان ففر: نظرتان در مورد آينده روابط آمريكا با خاورميانه چيست؟
فيليس بنيس: مصر تنها يك زنگ بيداري است. اكنون زماني فرا رسيده كه جايگاه مهمي چون رياست جمهوري، كه اوباما هنوز به خوبي از آن استفاده نكرده است، اهميت دو چندان مييابد. تا اين زمان، اوباما رويكردي جديد نسبت به خاورميانه در پيش نگرفته است. بارها اعلام كرده است كه قصد دارد قدم در مسيري جديد بگذارد اما تا كنون حتي به آن نزديك نشده است. شكي نيست كه هم اينك بسياري از مقامات كاخ سفيد به اين نتيجه رسيدهاند كه سياست آمريكا در قبال اين منطقه ميبايست تغيير كند؛ كه مصر نقطه آغاز اين تغييرات خواهد بود و كم كم دامنه آن به سراسر جهان عرب كشيده خواهد شد.
جان ففر: در مورد اسلام هراسي اوضاع به چه نحو خواهد بود؟
فيليس بنيس: اسلام هراسي به مثابه ابزاري مهم در دست كساني باقي خواهد ماند كه خواهان شعلهور شدن آتش جنگ در جهان اسلام هستند؛ و از اين طريق تلاش ميكنند حمله نظامي به كشورهاي مسلمان را توجيه كنند. در آمريكا هم اين ابزار، درست همانند اقدامات ضد كمونيستي در زمان جنگ سرد، به كار ميآيد. در سطح سياست خارجي، نسبت به اتحاديه جماهير شوروي و چين در جهت تشنج زدايي حركت ميكرديم. قصد آن را نداشتيم كه با آنها وارد جنگ شويم. اما لازم بود كه احساس ترس از كمونيسم در ميان مردم زنده باشد تا بودجههاي كلان نظامي توجيه داشته باشند. همه اين تلاشها براي زنده نگاه داشتن يك دشمن بود تا از اين طريق توجيه هزينههاي گزافي كه صورت ميگرفت راحت باشد؛ آن هم درست در زماني كه مردم كار و كاشانه خود را از دست ميدادند و با اوضاع اقتصادي بسيار نا به ساماني دست و پنجه نرم ميكردند. مردم بايد باور ميكردند همه اين اقدامات به خاطر در امان ماندن است. اگه چنين باوري به وجود نميآمد، هزينه كردن چنين بودجههاي كلاني هرگز ميسر نميشد.
پس از فروپاشي كمونيسم، اتحاديه جماهير شوروي باقي نمانده بود كه با آن گلاويز شويم. زمان آن رسيد كه اسلام به عنوان دشمن جديد معرفي شود. جهان اسلام، دشمن قدرتمندي است. نسخههاي مختلفي از آن در كشورهاي بسياري از جهان وجود دارد. "جنگ طولاني "، ميتواند يك جنگ بسيار طولاني باشد. اسلام قرار نيست جايي برود.