خبر آنلاین - با گذشت قریب به دو ماه از آغاز درگیریها در لیبی هنوز این سوال در اذهان عمومی جهانیان مطرح است که به رغم آنکه مطالبات مردمی در لیبی از جنس مطالبات شهروندان مصری و تونسی است، پس چرا اعتراضات مردمی به خشونت ومتعاقب آن به جنگ کشیده شد؟
در بسیاری از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا که این روزها شاهد انقلابات دمکراسی خواه است،مطالبات مردمی و نحوه بیان آن تاکنون ماهیتی مسالمت آمیز داشته است.به رغم آنکه دولتهای حاکم در سرکوب مردم از ابزارخشونت و قوۀ قهریه استفاده می کنند، با این حال وجود گونه ای آگاهی و دقت در میان توده های مردم و معترضین مانع از آن می شود که اعتراضات به خشونت کشیده شوند.
به عبارتی در اکثر کشورهای مذکور این حکومتها هستند که حرکتهای اعتراضی را به خشونت می کشند تا با منحرف کردن مسیر آن صدای مخالفین را خاموش کنند.اما تحولات در لیبی وضعیت و شکلی متفاوتی پیدا کرد به گونه ای که مبارزات در این کشور با سرعتی غیرمنتظره به خشونتی بی سابقه کشیده شد.
در باب دلایل به خشونت کشیده شدن حرکتهای مردمی در لیبی می توان به چهارعامل اشاره کرد:
اول آنکه به دلیل ساخت حکومت در لیبی هیچ اپوزیسیونی در این کشور وجود ندارد و همین مسئله سبب شد تا بلافاصله پس از شروع اعتراضات و برخورد خشن حکومت، مردم نیز خشونت را در پیش گرفته و دست به اسلحه ببرند.دلیل این امر به ویژگی های موجود در دولت و جامعه لیبی و شرایط چهل و دو سال گذشته این کشور از زمان روی کار آمدن قذافی باز می گردد.
قذافی در شرایطی روی کار آمد که نقش و دخالت استعمار و قدرتهای خارجی درشمال آفریقا و خاورمیانه گرایشات ناسیونالیستی و میهن پرستانه را تحریک کرده بود و قدافی در چنین فضایی با الگوگیری از جمال عبدالناصر ومبارزاتش علیه اسراییل، در لیبی کودتای نظامی کرد و حرکت وی با استقبال مردم روبرو شد.
ذکر این نکته ضروری است که اکثر حکومتهای خاورمیانه در آن مقطع به همین شیوه شکل گرفتند. حکومتهایی که به آن جمهوری های توده ای و یا پادشاهی توده ای گفته می شود. لذا چندان جای تعجب ندارد که در آن مقطع کودتای قذافی مورد حمایت مردم قرار گرفته باشد.اما قذافی در لیبی با شعار حکومت مردم قدرت را در دست گرفت و شیوه ای جدید را بنیان نهاد که بیشتر به
آنارشیسم شبیه بود و در عالم سیاست به هیچ وجه شیوه ای منطقی نیست. قذافی به نام حکومت مردمی، لیبی را با حکومتی صد درصد فردی اداره می کرد و درطول 42 سال حکومتش تمام زمینه های شکل گیری اپوزیسیونی فعال و مفید را از بین برد.متأسفانه امروز در لیبی نه حزبی وجود دارد و نه سازمانهای مردم نهاد و نه گروههای مردمی مستقل و نه یک بخش خصوصی قابل احترام و اعتماد.
همین مسئله یکی از نابهنجاری های جوامع دیکتاتوری است که قذافی به عنوان سمبل حکومت فردی در دوران معاصر آن را به نهایت رساند و ثابت کرد یک حکومت فردی تا چه میزان می تواند پایه های دمکراسی و نهادهای مردمی را ویران کند.به عبارتی نبود اپوزیسیون در لیبی سبب شد تا مردم خشونت را در پیش گرفته و دست به اسلحه شوند،سیاستی که متأسفانه زمینه های بهره برداری حکومت قذافی را فراهم آورد و او توانست از خشونت مردم بهره برداری کند.
این در حالی است که در مصر و تونس و حتی در بحرین، حکومتها هرقدر تلاش کردند که مردم را به خشونت بکشند، حرکتهای مخالفین را به خارج منتسب کنند و آنها را گروههای خشن غیرمردمی معرفی کنند؛موفق نشدند. دلیل این امرآنست که در این کشورها اپوزیسیون محکمی وجود داشت و مردم نسبت به امورآگاهی داشتند.
دلیل دوم به خشونت کشیده شدن لیبی را باید تحمل ناپذیربودن قذافی و حکومتش در مقابل معترضین دانست. در طول 42 سال گذشته هیچ گروهی در لیبی نتوانسته انتخاباتی را برگزار کند که در آن حکومت و قدرت مورد انتقاد قرار گیرد.به عبارتی حکومت قذافی عادت نکرده که مورد انتقاد قرار گیرد ویا مخالفی داشته باشد.به یک معنا قذافی عادت به شنیدن صدای مخالفین نداشته و ندارد.
سومین دلیل،ویژگی جامعه قبیله ای لیبی است.همه می دانیم که جامعه لیبی نسبت به سایر جوامع عربی از رشد اجتماعی کمتری برخوردار بوده است.به گونه ای که اولین حرکتها در میان قبائل و به طرفداری از قذافی آغاز شد و سپس بخشی نیز به حمایت از مخالفین پرداختند.
مشاهدات عینی من در چندین سفرم در طی سالهای گذشته به لیبی حکایت از آن دارد که فرهنگ شهرنشینی،مدنی و ظهور طبقه متوسط در شهرهای مختلف لیبی آرام آرام در حال شکل گیری است اما کماکان فرهنگ و عادات قبیله ای در رفتار و کردار مردم و در نوع مناسبات آنها قابل مشاهده است و رفتار شهرنشینان نیز در واقع تا حدی متأثر از رفتار قبائل است.طبیعتا یکی از دلایلی که سبب شد شکل اعتراضات خیلی زود از حالت مدنی خارج شود و به درگیری مردم و حکومت منجر شود، همین ویژگی جامعه قبیله ای است.
چهارم آنکه، دخالت نیروهای خارجی نیز به حادتر شدن اوضاع در لیبی کمک کرد.نوع برخورد جامعه بین الملل و کشاندن سریع اوضاع لیبی به شورای امنیت،قذافی را در موقعیتی قرار داد که وی هیچ راه حلی را در مقابل خود ندید.موضع جامعه بین الملل سبب شد قذافی خود را در یک دو راهی خطرناکی ببیند که یک سمت آن به سمت نابودی کامل و سوی دیگر آن مبارزه ای است که
شاید اندک امیدی برای پیروزی و ادامه حیات سیاسی و فردی وی وجود داشته باشد. به عبارتی راه سومی برای او و خانواده اش وجود نداشت. ورود شورای امنیت به اوضاع لیبی و تصویب منطقه ممنوعه پرواز باعث شد که قذافی هیچ امیدی به آینده اش نداشته باشد و بر همین اساس اعلام کرد که تا آخرین قطره خونش ایستادگی خواهد کرد او با همین شیوه سعی کرد مسیر مبارزه مردم را منحرف کند و تا حدی نیز در این کار موفق شد.
در مجموع می توان چهار دلیل فوق را در توجیه به خشونت کشیده شدن مبارزات مردم در لیبی عنوان کرد. هر چند جنس مطالبات مردم در لیبی همانند سایر کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه همچون مصر و تونس بود اما دلایل فوق حرکتهای مسالمت آمیز مردمی را به خشونت کشاند و قذافی نیز بر این آتش دمید.مردم خواهان مشارکت سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد،مبارزه با فساد
سیاسی و اقتصادی و ... بودند.همین وضعیت با اندک تفاوتی در اکثر کشورهای خاورمیانه با حاکمیت های اقتدارگرا قابل مشاهده است. جنس مطالبات مردمی در این کشورها یکسان است اما به خشونت کشیده شدن مبارزات و استفاده از قوه قهریه تنها ابزاری است که به تصور حاکمان می تواند به خاموش شدن اعتراضات کمک کند.غافل از آنکه این رویکرد آتش خشم مردمی را شعله ورتر می کند،کمااینکه در مورد تونس، مصر و لیبی همین گونه بوده است.
سفیر اسبق ایران در لبنان