یک استاد دانشگاه در امریکا گفت بمباران های امریکا به تشکیل یک لیبی دموکراتیک کمکی نمی کند بلکه بر ضد آن است.
یان هریس Ian Harris استاد دانشگاه ویسکانسین میلواکی در پایگاه اینترنتی کارزار ضد تحریم و تهاجم نظامی به ایران (casmii) نوشت ، کسی نباید تعجب کند که امریکا خود را در صف کشورهای قرار داده است که می خواهند ماهیت رهبر بعدی لیبی را بر این کشور تحمیل کنند.
هرچه باشد همین امریکا بود که در سال 1954 یک رهبر منتخب در ایران ، یعنی محمد مصدق را که قول داده بود صنعت نفت کشورش را ملی کند ، کنار زد.
ببینید بر سر صدام حسین نیز پس از ملی کردن صنعت نفت در عراق چه امد.
در سال 2009 معمر قذافی ، رهبر لیبی ، به ملی کردن نفت در این کشور ، که بزرگترین شرکت نفتی در ان از قبل هم دولتی بود ، اشاره کرد.
این مسئله موجب شد قذافی به یک سگ شورشی خطرناک و دیوانه تبدیل شود که باید کنار گذاشته شود.
ایا الگویی در اینجا مشاهده نمی شود؟ وقتی کشوری نفت خود را ملی می کند چه اتفاقی می افتد؟ این کار به معنای خیلی چیزهاست.
دولت کنترل ثروت نفتی را به دست می گیرد.
سه حاکمی که در بالا به انها اشاره شد سوسیالیست بودند.
انها قول داده بودند با به دست گرفتن کنترل منابع نفتی خود سطح زندگی مردم را با تامین مدرسه ، سیستم های بهداشت ، جاده ها ، بیمارستان ها ، اب اشامیدنی ، برق ، دسترسی به اینترنت و غیره بالا ببرند.
در الگوی خصوصی سازی نفت که در عربستان سعودی دیده می شود ، ثروت نفتی به جیب خاندان سلطنتی ، دلالان نفتی غربی ، و بانک هایی می ریزد که در کشورهای ثروتمند نفتی سرمایه گذاری می کنند.
در رویکرد خصوصی سازی ، بر خلاف رویکرد ملی سازی ، نفت در بازارهای به اصطلاح ازاد کاپیتالیستی برای کسب سود به فروش می رسد .
این بازارها نیز در کنترل سلاطینی است که برای محافظت از سود و منافع خود یک کارتل را بر جهان تحمیل کرده اند.
کشورهایی مانند ونزوئلا و روسیه که منابع نفتی خود را ملی کرده اند درامدهای حاصل از فروش نفت را کنترل می کنند.
انها می توانند به جای دلار ، نفت را به یورو یا ارز دیگری بفروشند -- یعنی همان اقدام خطرناک صدام که به سرنگونی زودهنگامش انجامید.
اینکه ایا دولت تحمیلی معمر قذافی بر مردم لیبی پس از کودتای او در سال 1969 و سرنگونی نظام پادشاهی ادریس با توزیع درامدهای شرکت ملی نفت میان لیبیایی ها کار خوبی کرده است یا خیر ، موضوع این مقاله نیست ، اما بیاد داشته باشید که ما دهها سال است که در معرض تبلیغات ضد قذافی دولت های مختلف غربی بوده ایم که مبدا ان به حمله سال 1986 رونالد ریگان ، رئیس جمهور وقت امریکا به لیبی و کشته شدن دختر سه ساله قذافی در بمباران این کشور باز می گردد.
واکنش به این حمله تجاوزکارانه ، بمب گذاری لیبیایی ها در یک هواپیمای مسافری بر فراز لاکربی اسکاتلند بود که لیبی با ان می خواست از مردم امریکا انتقام بگیرد.
چه کسی می تواند بگوید واکنش به دور کنونی حملات شدیدتر با بمب و موشک های کروز به لیبی چه خواهد بود؟ واکنش به حملات موشکی و بمباران های هدفمند بر ضد زیرساخت های عراق را که صدام برای مردم کشورش ساخته بود نباید فراموش کرد.
این کشور اینک دچار چنان هرج و مرج و بی قانونی شده است که با گذشت ده سال از حمله به ان هنوز هم شبکه برق این کشور بازسازی نشده است.
البته هیچکدام از اینها توجیه کننده ازار و اذیتی که صدام بر ضد مردم خود مرتکب شد ، یا حاکمیت بیش از چهل ساله قذافی در لیبی نیست.
اما در سرتاسر جهان دیکتاتورهای شریری مانند موبوتو در زئیر و موگابه در زیمبابوه بوده اند و هستند که امریکا برای کنار زدن انها از قدرت تهدید به استفاده از زور نکرده است.
باراک اوباما ، رئیس جمهور امریکا ، استدلالش این بود که امریکا برای دفاع از قربانیان بی گناه در لیبی که به سبب مخالفت با دیکتاتوری قذافی کشتار می شوند مسئولیت دارد.
این استدلال چندان قانع کننده نیست زیرا امریکا از این مسئولیت بسیار گزینشی استفاده می کند .
امریکا کی از این مسئولیت برای دفاع از مردم فلسطین در پنجاه سال گذشته استفاده کرده است؟ ایا از این مسئولیت نباید در مورد همه مردم استفاده شود؟ ما باید با بمباران های اخیر لیبی نیز به مخالفت برخیزیم زیرا کنگره امریکا چنین مجوزی را نداده است.
امریکا که هم اینک گرفتار بدهی های غیرقابل مهار است استطاعت پرداخت هزینه یک جنگ دیگر را ندارد.
امریکا درگیر دو جنگی است که ما مجبور نبوده ایم هزینه ان را بپردازیم و حالا هم نمی توانیم این هزینه را بپردازیم.
چرا باید بیش از این در منجلاب حملات نظامی ، بویژه با این مشکلات بودجه ای که در آن گرفتن مالیات اضافی برای تامین هزینه جنگ غیر ممکن است ، فرو برویم؟ ما باید از بودجه خود برای حمایت از مردم امریکا استفاده کنیم که در جدیدترین بحران مالی این کشور زیر پایشان خالی شده است. علت دیگر مخالفت با دور فعلی عملیات نظامی در یک کشور دیگر خاورمیانه این است که راهبرد فعلی ایجاد منطقه پرواز ممنوع ماموریت روشن و معینی را دنبال نمی کند.
ایا ما باید تا زمانی که قذافی بمیرد لیبیایی ها را بمباران کنیم؟ لیبی یک جامعه قبیله ای است.
در این کشور مشکلات سیاسی زیادی وجود دارد.
ما از کدام مقاومت حمایت می کنیم؟ چه کسی قرار است جای قذافی را بگیرد؟ هیچ گونه قانون اساسی دموکراتیک برای ترسیم روند جانشینی و انتقال قدرت وجود ندارد.
همیشه این احتمال وجود دارد که رهبران بعدی لیبی مثل روحانیان ایران که پس از رسیدن به قدرت در سال 1979 منافع امریکا را به خطر انداختند ، دشمنان امریکا باشند.
واقعیت بمباران این است که جامعه مدنی از هم می پاشد.
بمباران راه صحیحی برای ساختن یک جامعه دموکراتیک جدید نیست. خوشبختانه ما می دانیم که راهی برای ساختن یک کشور دموکراتیک ، همانطور که در دو کشور همسایه لیبی ، یعنی در تونس و مصر ، رخ داد وجود دارد.
انقلاب های غیرخشونت امیز مانند انقلاب فیلیپین در سال 1986 و به قدرت رسیدن کورازان اکینو ، انقلاب لهستان در سال 1990 که به ریاست جمهوری لخ والسا انجامید و این کشور استقلال خود را از شوروی و بلوک کمونیستی اعلام کرد ، و انقلاب افریقای جنوبی در سال 1994 که نلسون ماندلا به ریاست جمهوری این کشور رسید ، موجب اتحاد مردم می شود و به ملت سازی کمک می کند.
این دسته از رهبران برای تغییر رژیم بر یک جنبش غیرخشونت امیز اتکا داشتند. عملیات نظامی و بمباران موجب تفرقه میان ملت ها می شود.
متاسفانه امریکا با اتکا بر نیروی هوایی در شمال افریقا مسیر مرگباری را برای تغییر رژیم انتخاب کرده که شاید بیشتر به نفع رژیم های استبدادی باشد تا به ضرر انها.
ما باید با این حملات نظامی جدید مخالفت کنیم زیرا بمباران به اشتی کمک نمی کند.
حمله نظامی و بمباران بر ضد فرایندهای صلح سازی است که برای ساختن یک لیبی دموکراتیک و جدید ضروری است.