دو ماه از انقلاب مردم لیبیا می گذرد. با اینکه در چشمان قذافی رقص مرگ دیده می شود، جنگ همچنان از مردم قربانی می گیرد.
می گویند مصراته بیشترین خسارت را می پردازد. شهر خاموش است، مردم برق ندارند، آنها شام خود را با روشنایی بمب های خوشه ای، گلوله های توپ و تانگ گردان های قذافی سپری می کنند.
دیوار خانه های ماتم زده شهر با ترکش، گلوله های مزدوران قذافی آذین بندی می شود. صدای زنان و کودکان بی گناه از شکاف دیوار منازل به گوش می رسد. غذا کم است. دارو برای بیماران پیدا نمی شود.
درحاشیه شهر پولک های سفید رنگی به سمت زمین فرود می آیند و پسر بچه ای را که بالبخند شیرین به آنها می نگرد در کام خود فرو می برد. شاید او فکر میکرد خوشه های آتشین، همان فش فشهای جشن عید قربان است که مادرش درسال گذشته برایش می خرید.
کمی که وارد مرکزشهر می شوی در کنار یک سبزی فروشی جوانی را مشاهده می کنی که میگوید: چه کنیم نه امنیت داریم، نه برق داریم ،نه آب بهداشتی، جوان دیگر سرش بر می گرداند و میگوید:"با اینکه مردم شب را از ترس حملات گردان های قذافی و بمب های خوشه ای سپری می کنند اما همه ما مصمم به سرنگونی دیکتاتور هستیم."
در میان خودروها و تاير(لاستیک)های سوخته و نیمه سوخته لاري/کامیون ها صدای فریادی شنیده می شود و جوانی بر زمین نقش می بندد بلافاصله با فریادالله اکبر - مرگ بردیکتاتور این جوان از زمین بلند میکنند او با شلیک قناصه یکی از مزدور قذافی ازبالای یک ساختمان شهید می شود.
کمی آن طرف تر، دود سیاهی از پشت لوله های ضد هوایی مشاهده می شود، این دود متعلق به تانک های مزدوران قذافی است. مردم به تماشای سیاهی این دود کف میزنند و شادی میکنند، اما ناگهان صدای پرنده های آهنین غربی از بالای سر آنها شنیده میشود که مصراته تا طرابلس و از طرابلس تا شهر زنتان و راس لائوف را درمی نوردند.
پرنده های غربی علاوه برنیروهای قذافی گهگاه مردم مصراته را نیزهدف قرار می دهندو سپس از آنها عذر خواهی میکنند. آنها میگویند: "بعضی اوقات مردم را با نیروهای قذافی اشتباه می گیرند." امایکی از اهالی شهر مصراته که مقداری از میوههایش را از روی ترازوی مغازه برمیدارد به یکی از خبرنگاران می گوید: شما باور می کنید که هواپیما ها ما را اشتباه هدف قرار میدهند و سپس ادامه میدهد (واللهی لا)به خدا نه و می رود.
در مصراته همه چیز غیر عادی است زیرا هر آن امکان دارد شهر بین انقلابیون و مزدوران دیکتاتور دست به دست شود. کودکان هم مجبورند با صدای گلوله ها شب را تا صبح سپر ی کنند اما همه و من امیدواریم که دیکتاتور به زودی از لیبیا برود.
خانمی با چهرهای گندم گون می گوید: "باید برود وبه زودی میرود."از اومی پر سم کجا؟ میگوید: نمیدانم شاید اسراییل، با همه این همه یک ابهام درذهن مردم همچنان باقی است که مهاجمین بیگانه در لیبی چه خواهند کرد؟
آیا آنها بعد از قذافی می روند یا می مانند؟ چه کسی میداند شاید جنگ آینده جنگ اراده مردم با سلاح ها تهاجمی غرب و مزدوران دیکتاتور باشد.آینده مبهم پاسخ نگرانی بی مردم دفاع لیبیا ومصراته خونین را می دهد.