خبرگزاري فارس: يك نويسنده عرب با انتقاد از بيتفاوتي اعراب در حمايت از انقلاب مردم ليبي، خلأ اين اقدام را دليلي بر مداخله خارجي دانست و به خطرات حاصل از اين مداخله خارجي و تكاليفي كه پس از اين مداخله بر همگان واجب ميشود، ميپردازد.
به گزارش فارس، "نبيل شريف " كارشناس مسايل بينالمللي در مقالهاي با عنوان "پس از مداخله بينالمللي در ليبي " كه پايگاه خبري الجزيره آن را منتشر كرد، ضمن انتقاد از عدم شتاب اعراب در حمايت از انقلاب مردم ليبي، خلأ اين اقدام را دليلي بر مداخله خارجي دانسته و در ادامه مقاله خود به خطرات حاصل از اين مداخله خارجي و تكاليفي كه پس از اين مداخله بر همگان واجب ميشود، ميپردازد.
وي در اين مقاله مينويسد: پيرامون مداخله بينالمللي در ليبي سخن ميگوييم آن هم از موضع پيگيري انقلاب از دور و به خود اجازه ميدهيم با شتاب درباره كساني قضاوت كنيم كه در بحبوحه "جنگي سركوب گرايانه و دهشتناك " انقلاب خود را به حركت در ميآورند، تا جائيكه تاريخ معاصر منطقه عربي مانند اين شرايط را سراغ ندارد.
وي در تشريح اهداف انقلابيون ليبي تاكيد ميكند كه آنها براي نجات جان خود، جان كودكان، زنان، افراد مسن و مردان از خونريزي استبدادي كه 42 سال است هر روز جرم و جنايت خود را افزايش ميدهد، تحرك خود را آغاز كردهاند.
* خطر دائم دخالت بينالمللي
هر مداخله بينالمللي در ليبي يا هر كشور ديگري، در حال حاضر و در تمامي اوقات خطرناك و غيرقابل قبول است، حتي اگر نيروهاي بينالمللي تبديل به قوايي صادق شوند كه براي آزادي، حقوق و دفاع از ساير ملتها شعار سر بدهند. مداخله بينالمللي غيرقابل قبول است، چرا كه بر اساس تاريخ دور و نزديك، فقط و فقط حاصل جاه طلبيهاي بينالمللي بوده و نيروهايي كه پيگير اين مداخله هستند تنها به دنبال تحقق منافع خودخواهانه خود هستند.
حتي اگر در كشورهاي مربوط، افراد، گروهها و سازمانهايي باشند كه عملا انگيزههاي انساني مشترك و اصول محكم داشته باشند – كه البته شايسته پيگيري و حمايت متقابل هستند- و ممكن است اين افراد برخي فشارها را بر تصميم گيرندگان وارد سازند و در برخي جنبهها نيز تأثيرگذار باشند، اما تصميم بينالمللي بويژه در رابطه با جنگ و صلح توسط نيروهاي ذي نفوذ گرفته ميشود و همچنان نيز اين نيروهاي ذي نفوذ با تمامي اشكال و در تمامي زمينهها و مكانها مشتاق قدرتند. اگر هم در مواردي استثنائي اين دستها به نفع انسان و حقوق بشر صادق باشند، كافي است مداخله بينالمللي از طريق اين دستها به اوضاع جديد كشور يا منطقهاي دست يابد تا بار ديگر بر طبق انگيزههاي اصلي خود عمل كرده و از امكانات و پتانسيلهايي كه به آن دست يافته، جهت تداوم سلطه و قدرت خود بهره گيرند.
اين امر در ليبي و ديگر كشورها و نيز طي برهه انقلاب و قبل و بعد از آن در جريان است و غفلت از اين واقعيت خطرناك است؛ اينكه باور كنيم اين انقلابهاي ملي مسالمتآميز متمدن، بر نيروهاي بينالمللي تأثير گذاشته و اين نيروها نيز تحت تأثير اراده ملت و فعاليتهايش قرار گرفته و در حمايت از اين اراده مشتاق شدهاند، نشان ميدهد كه ما به تناقض ميان اين اراده مردمي و جاهطلبي نيروهاي سلطه توجه نداريم و اين موضوع براي ما خطرناك است.
اگر بر فرض، طمع نيروهاي بينالمللي در بهرهبرداري از ثروتهاي نفتي و غير نفتي، تجاري، سرمايهگذاري و حتي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و امنيتي از بين برود – كه نميرود – آيا ممكن است در تصميمگيري اين دولتها جهت مداخله بينالمللي، شاهد از ميان رفتن تناقض اراده ملتهاي عربي و اسلامي با واقعيت سياستهاي غرب و جانبداري كامل از صهيونيسم بعنوان جزء لاينفك قدرتهاي بينالمللي، باشيم؟
نويسنده مقاله تصريح ميكند: سؤال مطرح شده در رابطه با مسأله مداخله بينالمللي اين نيست كه آيا آن را بپذيريم يا نه؟ بلكه ما با مجموعهاي از سؤالات مواجه هستيم كه بايستي آنها را مطرح و با واقعيتِ مبتني بر آن، تعامل كنيم؛ اين سوالات عبارتند از:
1- مداخله بينالمللي حقيقتي است كه به وقوع پيوسته، چه بايد كرد تا ضررهاي آن به حداقل برسد؟
2- مداخله بينالمللي حقيقتي است كه به وقوع پيوسته، علت آن چه بوده و چگونه جلوي تكرار آن را بگيريم؟
3- هدف رسمي اعلام شده از اين مداخله نجات ليبي و مردم آن بوده كه هدفي است سالم و درست، اما وسيله و روش آن غيرقابل قبول است، چه چيزي ميتواند همين هدف را محقق ساخته و از تجاوز اين وسيله جهت تحقق اهداف ديگر جلوگيري نمايد؟
* مشكلات استبداد جهاني و دخالت در كشورهاي ديگر
بايستي صرفنظر از موضعگيري حين و پس از مداخله، روندي كه منتهي به مداخله نظامي در ليبي شد را درك كنيم، روند مربوط به واقعيت ليبي، مردم و حكومت استبدادي آن مردم انقلابي ليبي عليه استبداد ستمگر حاكم بر اين كشور قيام كردند و نه عليه رويكرد نصراني و آفريقايي آن. حقيقت انقلاب مردم ليبي مانند حقيقت انقلاب ساير كشورهاي عربي است چه آنها كه پيش از ليبي عليه استبداد دست به قيام زدند، چه آنها كه به موازات ليبي قيام كردند و چه آنهايي كه دير يا زود انقلابشان فرا خواهد رسيد. برهه كنوني اين انقلابها برهه عادي نيست، طبيعي نيست به دليل استبداد منتشر در بسياري از نقاط جهان تنها بر يك نقطه متمركز شد.
انتظار ميرفت در قبال اين شرايط "عرب براي نجات عرب " بشتابد تا حمايت منطقه عربي از مردم انقلابي ليبي عليه استبداد به راه بيافتد؛ استبدادي كه در واكنش خونين خود ديوانگان را ميماند و شيوههاي جنون آميزش در تعامل با مردم افزايش يافته است. كاش دولتهاي عربي به جاي دعوت از نيروهاي بينالمللي براي مداخله در ليبي، خود حمايت از انقلاب مردم ليبي را به دست ميگرفتند؛ اما اين "اميد " در عرصه واقعيت موجود، بيشتر به رؤيا ميماند.
آيا بهتر نيست از دور اوضاع را كنترل كنيم، يا خارج از عرصه جنگي خونين كه ساعاتي پس از انقلاب مسالمتآميز ليبي به راه افتاد، با اين حوادث زندگي كنيم تا حال و هواي انقلابيون را بفهميم؛ اين انقلابيون در فضاي كشتار وحشيانه مردم ليبي به سر ميبرند بي آنكه پشتيباني عربي داشته يا شرايطشان شباهتي به اوضاع انقلابيون تونس و مصر داشته باشد، آنهم به دلايل بسيار كه همگي ساخته و پرداخته حكومتي استبدادي است كه بيش از 4 دهه بر ليبي سلطه داشته و كاري در اين كشور كرده كه افراد ديگري غير او در هر جاي ديگري آن را انجام ندادهاند.
جداي از خيانتهاي صورت گرفته هر كس به انقلابيون ليبي به دليل عقبنشيني – جزئي- از اصرار زيادي كه در ابتدا پيرامون رد مداخله خارجي داشتند شك كند، از خلال اين شك و ترديد، خود را در يكي از دو موضع زير قرار داده است:
1- تأييد استبداد خونين در بدترين شكل آن، عليه انقلاب مشروع مردمي و بهرهگيري از مخالفت با مداخله بينالمللي - كه از اساس غيرقابل قبول است- در جهت مقاصدي ديگر، كه نشأت گرفته از رويكرد منابعي است كه اين استبداد را تأييد و ارتباطي با واقعيت ظلم و ستمي كه دهها سال است مردم از آن رنج ميبرند ندارند و اين مسأله تنها مختص به "روزهاي انقلاب " نيست.
2-اشتباه در تعيين اولويتها يا اشتباه در درك قاعده نسبي معروفِ دفع خطر بزرگتر با خطري كوچكتر، بعلاوه اهميت استمرارِ داشتنِ ديدگاهي روشن و درك بزرگي تكليف، جهت ادامه كار و رويارويي با تمامي خطرها و نه فقط رويارويي با برخي و كنار گذاشتن برخي ديگر.
بايد به اين نكته توجه داشت مقايسه ميان مداخله بينالمللي در ليبي و جنگ اشغال عراق يا اشغال افغانستان، از پايه و اساس اشتباه است. اگر اين مقايسه از جهت تشابه اهداف قدرتهاي بينالمللي و تداوم انگيزه ايشان باشد، اين صاحب نظران، واقعيت ملتهاي برادر و واقعيت رژيمهاي غيرقانوني كه بدون اراده مردمي بر آنها حكومت كردند را در نظر نگرفتهاند.
* پس از مداخله نظامي بينالمللي چه كنيم؟
نويسنده در مورد راهكارهاي تعامل با مداخله نظامي در ليبي مي نويسد: بايستي از جايگاه رد مداخله بينالمللي پيش از وقوع آن به موضعي جديد تغيير مكان داده و با اين مداخله و نتايج آن پس از وقوع تعامل كرد، ادامه مخالفت با اين مداخله اگر از جنبه ضرورت مخالفت با مداخله در هر انقلاب ملي عربي ديگر بيفايده نباشد، در حال حاضر براي ليبي بي فايده است.
بايستي از جمع ميان هر دو مسأله به موضعي جديد رسيد:
1- پشتيباني براي آزادسازي ملت ليبي از ظلم و ستم استبداد و حمايت از مردم با هر وسيله ممكن، تا به اين ترتيب توان اين ملت در بازيابي حق حاكميت، كشور، دولت و آزاديشان افزايش يابد.
2- تلاش در جهت اينكه نتايج خطرناكي بر اثر مداخله خارجي حاصل نشده و تبديل به نمونهاي نشود كه براي تسليم اراده مردم، به ساير كشورهاي عربي كه هنوز استبداد در آنها وجود دارد سرايت پيدا كند.
براي رسيدن به اين اهداف بايد اين اقدامات در دستور كار قرار گيرد:
1- رد تلاش برخي كشورهاي عربي و در صدر آنها الجزائر كه مداخله بينالمللي را بهانهاي براي پشتيباني از تداوم استبداد در ليبي قرار داده يا از آن عليه انقلاب مردم ليبي حمايت ميكنند، همچنين بايد براي خنثي كردن اين رويكرد از طريق افشاگري، بسيج ملي براي مبارزه يا راههاي ديگر تلاش كرد.
2-رد هر تلاش، وساطت و طرحي كه به شكل مستقيم يا غيرمستقيم به دنبال تجزيه ليبي است تا بدين وسيله شكافهايي براي سلطه خارجي باقي بماند.
3-حمايت از انقلاب مردم ليبي و مطالباتشان در زمينه پايان بخشيدن به تمامي اشكال آشكار و پنهان استبداد و نيز حمايت از تلاشهاي خودجوش و فزاينده مردم در برپايي دولت ليبي بر پايهاي جديد و محكم كه در صدر اهداف اين اقدام توانمندسازي حق حاكميت مردم، اجراي اراده و استقلال مردم در مقابله با هر گونه نفوذ بيگانگان است.
4- تلاش مضاعف جهت ارتباط و همبستگي كشورهاي عربي، اسلامي، آفريقايي و واداشتن نظامهاي حاكم به تسليم در برابر اراده ملت و اعمال فشار ممكن، جهت حمايت مستقيم عربي، اسلامي، آفريقايي از مردم ليبي و فرماندهي نشأت گرفته از انقلاب ايشان و نيز مخالفت با نيروهاي بينالمللي در تأثير بر ساخت آينده ليبي و نقش منطقهاي، عربي، آفريقايي و اسلامي آن.
نويسنده در پايان مقاله خود آورده است: هدف از اين انقلابها، آزادي انسان در كشورهاي عربي است. هدف، آزادي تمامي ملتهاي عرب است و هر ملتي كه از ظلم و ستم نجات مييابد، دادهها و اطلاعات بيشتري براي همگرايي با ملتهاي ديگر در تحقق هدفهاي مشروع خود پيدا ميكند: پيشرفت، وحدت، عدالت، آزادي سرزمينهاي اشغالي و در صدر آنها فلسطين، آزادي ثروتهاي ملي از هر گونه سوءاستفاده داخلي و خارجي، آزادي سازمانها از سلطه بيگانه از جمله نمودهاي اين آزادي هستند. در اين مسأله چه آنها كه عليه خود قيام كرده و تغييرات اساسي ايجاد ميكنند و چه آنها كه مردم عليه ايشان قيام كرده و تغييرات اساسي ايجاد ميكنند، برابرند. اين جريان به ناچار در راه است و در مسير خود نميايستد و اگر كسي بخواهد در مسير اين جريانِ مردمي تغيير، توقف كند، او را در مسير خود له خواهد كرد.