بررسی استراتژیک- یک تحلیل گر مسائل خاورمیانه معتقد است اشتباه پژوهشگران در ارزیابی نقش نیروهای نظامی در سیاست های اعراب، اثرات تغییر اقتصادی بر ثبات سیاسی و دست کم گرفتن اهمیت هویت برون مرزی، علت ناکامی این محققان در پیش بینی حوادث منطقه بوده است.
مجله آمریکایی “فارن افیرز ” در گزارشی به قلم “گئورگی گاوز ” ضمن تحلیل عوامل زیربنایی تحولات اخیر منطقه، به شرح عواملی می پردازد که تحلیل گران مسائل خاورمیانه تا کنون از قلم انداخته اند. متخصصان خاورمیانه از شورش های جهان عرب به اندازه هر کس دیگری شگفت زده شدند. این متخصصان که در دهه های گذشته تمرکزشان را معطوف ارائه تبیین برای ثبات اتوکراسی های محلی کرده بودند، نیروهای پنهانی محرک تغییر را دست کم میگرفتند. اکنون که آنها رنگ ساده انگاری از رخسارشان می زدایند، باید در مفروضه هایشان از جهان عرب که از دیرباز به آن معتقد بوده اند، تجدید نظر کنند.ادامه….
*تحلیل گران مسائل خاورمیانه نتوانسته بودند شکل گیری قیام در منطقه خاورمیانه را پیش بینی کنند
اکثر افراد علمی متخصص درمسائل جهان عرب، از تغییرات فاحشی که در زمستان گذشته منجر به سرنگونی دو تن از حاکمان عرب شد و هم اکنون نیز چندین نفر دیگر را کمین گرفته است، درست به اندازه هر کس دیگری انگشت به دهان ماندند. نکته آشکار این است که رژیم های عرب بسیار غیر مردمی بودند و با مشکلات جمعیت شناختی، اقتصادی و سیاسی زیادی دست و پنجه نرم می کردند. با این وجود، بسیاری از این متخصصان دانشگاهی به تبیین جنبه ای از سیاست اعراب می پرداختند که در نظر آنها جالب تر و بیشتر خلاف آمد قاعده های معمول بود: یعنی ماندگاری حاکمان غیر دموکراتیک.
*حاکمان کشورهای منطقه خاورمیانه از مدتها پیش حکومت این کشورها را در دست داشتند
تا امسال، جهان عرب از داشتن فهرست طویلی از چنین حاکمانی به خود می بالید. معمر القذافی در سال ۱۹۶۹ حاکمیت لیبی را در دست گرفت؛ علی عبدالله صالح در سال ۱۹۸۷ به ریاست جمهوری یمن شمالی (که بعدها با یمن جنوبی متحد شد) رسید؛ حسنی مبارک در سال ۱۹۸۱ حاکم مصر شد؛ و بالاخره، زین العابدین بی علی در سال ۱۹۸۷ بر مسند ریاست جمهوری تونس نشست. در میان این حکومت های تک سالار، سلطنت های موروثی ای با قدمت بیشتر نیز به چشم می خورند، که از آن جمله می توان به خاندان هاشمیه که از زمان تاسیس حکومت اردن بر آن حکمرانی می کنند یا خانواده آل سعود که از سال ۱۹۳۲ بر عربستان یکپارچه شده حکومت می کنند و یا سلسله العلویه در مراکش که اولین بار در قرن هفدهم به قدرت رسیدند، اشاره کرد.
*دیکتاتوری در این کشورها در حالی در جریان بود که بیشتر کشورهای دنیا ساختارهایی مردم سالار را تجربه می کردند
این رژیم ها در خلال دهه هایی به حیات خود ادامه می دادند که امواج دموکراسی بر فراز آسمان سر تاسر آسیای شرقی، شرق اروپا، آمریکای لاتین و بخش آفریقای زیر صحرا سایه افکنده بود. حتی همسایه این دولت های عرب در کشورهای مسلمان خاورمیانه (ایران و ترکیه) نیز در آن دوران تغییر سیاسی چشمگیری را پشت سر می گذراندند؛ ایران یک انقلاب و سه دهه متوالی کشمکش سیاسی را تجربه می کرد و در ترکیه سکولار هم یک حزب شبه اسلامی، نظامی بازتر و دموکراتیک تر را مستقر می کرد.
*متخصصان خاورمیانه بیشتر به تبیین علل ثبات رژیم های استبدادی منطقه می پرداختند تا بخواهند احتمال تغییرات دموکراسی خواهانه را پیش بینی کنند
سابقه ثباتی که این رژیم ها علی رغم مواجهه با چالش های متعدد از خود نشان می دادند، بذل توجه از سوی بسیاری از این متخصصان خاورمیانه و ارائه تبیین از سوی آنها را می طلبید. من (نویسنده) نیز یکی از همین متخصص ها هستم. من در سال ۲۰۰۵ در صفحات همین مجله استدلال کردم که آمریکا نباید به ترغیب دموکراسی در جهان عرب بپردازد، چرا که متحدان عربی و استبدادگرای واشنگتن به منزله تکیه گاه هایی باثبات برای آینده هستند. من از این لحاظ سخت در اشتباه بودم. ضمن اینکه من پیش بینی می کردم دولت های دموکراتیک عرب کمتر احتمال دارد با اهداف سیاست خارجی آمریکا در منطقه همکاری کنند. با آنکه بیشتر همکارانم حمایت بیشتری از تلاش های آمریکا برای ترغیب اصلاحات سیاسی در کشورهای عرب ابراز می کردند، اما احتمالا این فقط من نبودم که با وجود چنین رژیم های استبدادگرای به ظاهر غیر متزلزلی، آینده یک تغییر دموکراتیک تکامل یافته را در هاله ای از شک می دیدم.
* بررسی نیروهای مولد تغییر در خاور میانه اهمیت بسزایی دارد
دانستن آنچه ما در فرایند تبیین ثبات استبدادگرایی اعراب از نظر انداخته ایم و آنچه در آن مبالغه کرده ایم ـ و اینکه چرا چنین کرده ایم ـ اهمیتی فراتر از مسائل علمی دارد. تحلیل گران منطقه باید به تعیین این امر بپردازند که چه تغییری در نیروهای زیربنایی ثبات چهار دهه ای رژیم های عرب به وقوع پیوست، و چه اِلمان های جدیدی ظهور پیدا کردند که مولد ایجاد شورش های فعلی شدند. انجام چنین کاری به سیاست سازان آمریکایی امکان خواهد داد با به دست آوردن بینش نسبت به عواملی که زمینه ساز سیاست های پس از انقلاب در جهان عرب خواهند شد، شورش های اعراب را به نحو موثرتری بررسی کنند.
- دولت های عرب و نیروهای نظامی آنها
* واضح است که علت ثبات رژیم های عرب قبل از حوادث سال ۲۰۱۱، موفقیت آنها در سرکوب نیروهای مخالف بوده است
اولین وظیفه ما این است که مشخص کنیم جامعه علمی چه چیزی را می دانست و چه چیزی را نمی دانست. برای شروع بحث، مهم است بدانیم که تعداد انگشت شماری از محققان سیاسی ای که مسائل خاورمیانه را بررسی می کنند (و شاید هیچکدام از آنها) ثبات غیر عادی رژیم های عرب را بر حسب مسائل فرهنگی تبیین می نمودند ـ و این نشانه پیشرفت تحقیقات جدیدتر در مقایسه با تحقیقات دوره های ماقبل تر است. در پیشینه تحقیقات مربوط به چگونگی ماندگاری دیکتاتورهای عرب، مواردی از ضرب المثل های قدیمی درمورد اینکه چگونه اسلام برای دموکراسی مضر است و یا گفتارهایی در مورد اینکه چگونه فرهنگ عرب آنقدر مردسالار و سنتی باقی مانده است که نمی تواند پشتوانه تغییر سیاسی باشد، یافت نمی شود.
ما اکنون به این شناخت رسیده ایم که مفهوم دموکراسی تا چه اندازه نزد جهان عرب محبوب و توده پسند بوده است و دیدیم که هنگامی که به عرب ها فرصت انتخاب واقعی داده شد، خیل کثیری از آنها در رای گیری شرکت کردند. ضمن اینکه ما دانستیم عرب ها به صورت منفعلانه حاکمیت استبداد را نپذیرفته بودند. حاکمان خودکامه عرب، از الجزیره گرفته تا عربستان سعودی، طی چهل سال گذشته تنها با سرکوب بیرحمانه تلاش های مردمی که قصد سرنگون کردن آنها را داشتند ـ خواه انگیزه این مردم سرکوبگری های سیاسی بوده باشد یا قیمت غذا ـ توانسته بودند در قدرت باقی بمانند. شهروندان عرب به طور قطع نشان دادند از اشتیاق و توانمندی لازم برای بسیج شدن علیه دولت هایشان برخوردار بوده اند. اما نکته اینجاست که این دولت ها قبل از سال ۲۰۱۱، در هضم کردن این مخالفان در درون سیستم خود و بازداری آنها بسیار موفق بوده اند.
*تحلیل های پیشین بر نقش مجموعه نظامی- امنیتی و کنترل اقتصاد به شکل دولتی در حفظ ثبات رژیم های عرب تاکید داشتند
بنابراین، جامعه علمی توجه خود را معطوف تبیین مکانیسم هایی کرد که دولت های عرب به قصد خنثی کردن مخالفت های عمومی تعبیه کرده بودند. علی رغم اینکه محققان مختلف روی جنبه های متفاوتی از این مسئله تمرکز کرده بودند ـ از تمرکز بر سازمان های داخلی گرفته تا راهبردهای دولتی ـ بیشتر آنها ثبات دیکتاتوری های اعراب را به دو عامل مشترک نسبت می دادند: مجموعه نظامی ـ امنیتی و کنترل اقتصاد به صورت دولتی. در هر کدام از این حوزه ها، ما به عنوان اعضای جامعه علمی مفروضه هایی بیان کردیم که در سال ۲۰۱۱، درست به همان میزانی که زمانی در گذشته معتبر بودند، اشتباه از آب درآمدند.
*محققان نظامی بودن حاکمان این رژیم ها را یکی از عوامل موفقیت آمیز حفظ پیوند بین حاکمان و نیروهای مسلح آنها می دانستند
بسیاری از محققان این طور فرض می کردند که بین رژیم های حاکم و سازمان های امنیتی و نظامی آنها شکافی وجود ندارد. این مفروضه، غیر منطقی نبود. بسیاری از رئیس جمهورهای عرب از جمله بن علی و مبارک قبل از رسیدن به مناصب خود یونیفورم های نظامی به تن داشتند. رهبران عرب با الهام گرفتن از کودتاهای نظامی دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ سازمان هایی ایجاد می کردند تا بتوانند بر نیروهای مسلح خود کنترل سیاسی اعمال کنند؛ ضمن اینکه آنها در پاره ای از موارد دست به دایر کردن نیروهای نظامی رقیب می زدند تا میزان تاثیرگذاری ارتش را تعدیل کنند. نیروهای مسلح کشورهای عرب به رژیم های حاکم کمک کرده بودند در جنگ های داخلی خود پیروز باشند و قیام ها را خاموش کنند. بر این اساس، اکثر متخصصان مسائل خاورمیانه به این فرض رسیدند که سازمان های امنیتی و نیروهای مسلح کشورهای عربی هرگز پیوندشان با حاکمان خود را قطع نخواهند کرد.