یک روزنامه عربی در گزارشی نوشت: چیزی نمانده تا مردم لیبی و جهان سقوط سرهنگ قذافی را جشن بگیرند و این کشور را رها شده از یکی از مستبدترین رژیمهای تاریخ ببینند اما سوال مهم اینجاست که در آینده چه گروههای در لیبی قدرت می گیرند؟
به گزارش خبرگزاری مهر، روزنامه الحیات چاپ لندن اخیرا در گزارشی نوشت: لیبی در این سالها از داشتن موسسات دولتی و قانونگرا بی بهره بوده، جامعه مدنی دراین کشور فلج است. گمانه زنیها بر این است که پس از قذافی گروههایی در لیبی قدرت بگیرند که برای دهه های طولانی از سرکوب رنج برده اند.
البته به نظر می رسد میان این جریانها نیز تنشهایی در جهت قدرت گرفتن ایجاد شود. در چهار دهه گذشته همواره ابهامات فراوانی درباره دورن لیبی وجود داشته است. اما پس از رفتن قذافی شاید همچنان درگیریهای میان بقایای رژیم وی و نیروهای آزادیبخش لیبی وجود داشته باشد. بر این اساس، پسران قذافی (سیف الاسلام، خمیس، الساعدی و معتصم) و شبه نظامیان وابسته به آنها به سادگی از مواضع خود عقب نشینی نمی کنند.
شکست آنها به احتمال فراوان جنگی خشونت آمیز همچون آنچه برای "قصی" و "عدی" پسران صدام رخ داد را می طلبد. در برابر پسران قذافی عناصری از ارتش لیبی که به مخالفان پیوسته اند، صف آرایی کرده اند. در ابتدای دهه 90 قذافی با طراحی خاصی پس از مشاهده سلسله کودتاهای افسران نه چندان بلندپایه از قبیله "الورفله" و "المقارحه" تصمیم گرفت توان ارتش را پراکنده و تضعیف کند. قبیله قذافی (القذاذفه) نیز پس از مخالفت دو قبیله فوق با جنگ خونین علیه چاد به تدریج آنها را به حاشیه راندند.
ارتش لیبی در زمان جنگ علیه چاد با کمبود بودجه مواجه بود و اکثر بودجه در نظر گرفته شده در این زمینه برای یگانهای ویژه ارتش از قبیله قذاذفه خرج می شد. قذافی در اقدامی ریاست بر این یگانها را به پسرانش سپرد. بر این اساس، به نظر می رسد نظامیان مورد اشاره که در دهه های قدرت قذافی به حاشیه رانده شده و برخی از آنها بازنشسته شده بودند در دوران پس از قذافی، کالبد اساسی مصالح یکپارچه لیبی را تشکیل داده و از خشونت بیشتر در این کشور پس از سقوط قذافی جلوگیری کنند.
البته در اینجا نمی توان از نقش بارز قبایل لیبیایی در حکومت آتی و توان آنها در فراگیر کردن وحدت ملی بسادگی گذشت. کودتای 1969 قذافی به سلطه قبایل شرق لیبی پایان داد و کفه ترازو قدرت را بسوی قبایل غرب سنگین کرد. البته با وجود اینکه رژیم قذافی همواره با هویت قبایلی در جنگ بوده، اما بقای این رژیم با ائتلاف شکننده سه قبیله اصلی لیبی یعنی قذاذفه، الورفله و المقارحه محقق شد. بر این اساس به نظر می رسد این دو قبیله در حکومت پس از قذافی نقش بارزی ایفا کنند. اما احتمال وقوع درگیری میان سران قبایل در لیبی با ضعف موجود در دستگاه نظامی و منابع طمع انگیز نفت لیبی زیاد است.
از سوی دیگر، جریانهای اسلامگرای غیر سلفی نیز که از فرق صوفیه و اخوان المسلمین هستند می توانند در آینده لیبی قدرت بگیرند. در اینجا مردم لیبی خاطراتی ویژه از صوفیگراهای سنوسی در ذهن دارند. آنان از پیشتازان مقاومت علیه اشغالگران ایتالیایی و رکن اصلی پادشاهی "ملک ادریس" در سالهای 1951 تا 1969 بودند. در طول این سالها قذافی در حال انتقام جویی از صوفیهای سنوسی بود و معتقد بود آنها منبع اصلی تهدیدات علیه سلطه وی بر لیبی هستند.
در این چهار دهه همچنین شکافی عمیق میان مناطق شرق لیبی که پایگاه تاریخی سنوسیها به شمار می رفت و طرابلس ایجاد شد. عادات مردم شرق و غرب لیبی با یکدیگر متفاوت است، آنها فرهنگ و زبان ویژه خود را دارند و با یک صحرای پهناور از هم جدا شده اند. ریشه های قبایل شرقی به مصر و کشورهای شبه جزیره عربی می رسد بیشتر از اینکه نزدیک عربهای آفریقا موسوم به مغاربه (مغرب اسلامی) باشند. قذافی پس از کودتا مرکز اصلی قدرت سیاسی و اقتصادی را به طرابلس منتقل کرد و سیاست ایجاد شکاف میان قبایل را اجرا کرد.
در دوران پس از قذافی مناطق شرقی به سلطه تاریخی خود بازمی گردند، مناطقی که بیشترین منابع نفت لیبی را در خود جای داده است. آنان وارثان مقاومت در لیبی هستند؛ مقاومت در برابر اشغالگران ایتالیایی تحت لوای "عمرمختار" و مقاومت علیه قذافی در جریانی که آن را نیز انقلاب مختار نامیده اند. البته نباید در لیبی جدید از تلاش جنوبیهای به حاشیه رانده شده لیبی برای نقش داشتن در قدرت گذشت. قومیتهای نژادی در این منطقه عرب نیستند و از قبایل آمازیگ، الطوارق و توبو هستند. آنها روابط بسیار نزدیکی با مناطق ساحلی شرق لیبی و کمربند صحرایی داشتند که در زمان حکمرانی قذافی همگی آنها از بین رفت. این قبایل در سالهای اخیر همواره تحت سرکوب قذافی قرار داشته اند.
الحیات در پایان نوشت: لیبی پس از قذافی به موسسات چند وجهی و یک قانون اساسی که در آن حقوق گروههای مختلف تقسیم شده باشد، نیاز مبرم دارد. این ساز و کار قانونی است که به تنشها میان طرابلس و مناطق شرقی پایان داده و از سوی دیگر از احتمال وقوع درگیری میان قدرت رو به فزونی قبایل می کاهد.