خبرگزاري فارس: اوباما با سياست "رهبري از پشت جبهه " به شيوه غيرنظامي در كنار زدن قذافي از قدرت روي آورده است اوباما با رد تغيير رژيم از نوع عراقي عنوان كرد كه اين نوع تغيير "چيزي نيست كه توان دوباره انجامش را داشته باشيم. "
به گزارش خبرگزاري فارس، مشاوران ارشد "مركز مطالعات راهبردي و بينالمللي "، اتاق فكر واشنگتن، در مقالهاي تأكيد كردند كه بهخلاف نظر برخي تحليلگران، رئيسجمهور "اوباما "، براي ليبي راهبردي كلان در اختيار دارد و فيالبداهه تصميم نميگيرد.
به گزارش فارس، كتاب سال "گلوبال فوركست "، در مقالهاي به قلم "كلارك اي. مورداك " و "بكا اسميت "، مشاوران ارشد "مركز مطالعات راهبردي و بينالمللي " مينويسد: رئيسجمهور در دوراني پر از محدوديت و اضطرار مجبور به تصميمگيري درباره راهبرد كلان است. پايه و اساس تصميمگيري او بر اساس اين است كه منافع نظامي، اقتصادي و ارزشي تا چه اندازه مورد تهديد واقع شدهاند.
* آيا موفقيت اوباما در سايه استفاده از يك راهبرد كلان است؟
مداخله در امور ليبي يك بار ديگر بحث بر سر نقش "راهبرد كلان " در تشكيل سياستهاي خارجي آمريكا را به ميان كشيده است. سوال تحليلگران اين است كه آيا يك "خط مشي اوبامائي " جديد در كار است يا اينكه رئيسجمهور "اوباما " تنها در حال "رفع موقتي مشكلات " است و سعي دارد از يك بحران در عرصه سياست خارجي به بحران ديگري از همين نوع "پناه ببرد ". در واقع استدلال برخي از اعضاي طرفدار دولت در اين است كه موفقيت اوباما در عدم استفاده وي از يك راهبرد كلان خلاصه شده است. نظر ما مخالف اين گفته است. در واقع، ما معتقديم كه يك راهبرد كلان وجود دارد؛ البته اين مفهوم هنوز به درستي تعريفنشده است. اين راهبرد به دولت "اوباما " كمك ميكند كه از بين انتخابهاي سختي كه در پيشرو دارد، هميشه راه خود را بيابد.
* راهبرد كلان يعني كشف لزوم و چگونگي رسيدن كشورها به هدف خود
تعريف ما از راهبرد كلان نه تنها آن چيزي است كه كشور در پي آن است، مانند مقدم شمردن اهداف (و يا منافع) ملي، بلكه شامل چگونگي دنبال كردن اين اهداف توسط آن كشور نيز ميشود؛ اينكه اهداف به صورت تكجانبه دنبال ميشوند يا با ايجاد همكاري، اين كار با كمك مليگرايان صورت ميپذيرد يا جهانگرايان و يا اينكه حركت پيشتازانه است يا واكنشي.
* اين كيسه منافع آمريكاست كه راهبرد كلان اين كشور را تعين ميكند
"اوباما " يك راهبرد كلان دارد كه پيوسته در حال پيشرفت است؛ در تقسيمبندي، اين راهبرد را ميتوان در زير شاخه "جهانگرايي متوازن " قرار داد و سه ويژگي براي آن قائل شد: "اوباما " به امنيت، اقتصاد و ارزشها تقريبا به يك اندازه اهميت ميدهد. (اين سه مورد "كيسه " منافع آمريكا محسوب ميشود) تمايل وي بيشتر به سوي اقدام مشترك با ساير كشورهاست، اما در صورتي كه گستره مخاطرات وسيع باشد، ميتواند حركت تكجانبه عظيمي را سازماندهي كند. (ر. ك. به تعقيب "اسامه بنلادن ") به نظر ميرسد كه تعصبش به جهانگرايي حقيقي است، اما با اولويتي كه وي براي منافع اقتصادي و امنيت آمريكا قائل شدهاست، كاملا ناشي از ديدگاه مليگرايانه اوست. در ضمن اگرچه شيوه رهبري وي در اكثر مواقع انفعالي و با تأمل بوده است، اما وي توانايي حركات جسورانه را دارد. (مثلاً در دوران نامزديش براي انتخابات رياستجمهوري).
* آيا در آشفتهبازار اقتصاد جهاني ميتوان جهانگرايي را برگزيد؟
آيا در دوراني كه كشورهاي جهان از نظر مالي در وضعيت خوبي به سر نميبرند، راهبرد كلاني كه از نوع "جهانگرايي متوازن " باشد، گزينه مناسبي است؟ آمريكا تا كنون براي خروج از "بحران عظيم اقتصادي " خود بسيار كند عملكرده است و چنين مسئلهاي چه در داخل و چه در خارج از آمريكا اين تصور را تقويت كرده است كه اين كشور از نظر گستره محدوديتهاي خود وارد دوران جديدي شده است.
* گامهاي سهگانه براي تعيين لزوم مداخله در امور ليبي
براي محك زدن كار اوباما، بياييد با بهكارگيري از يك رويكرد سهمرحلهاي، تصميمات آمريكا را در مورد لزوم مداخله در امور ليبي و همچنين چگونگي آن را مورد مطالعه قرار بدهيم، البته با توجه به اينكه قضيه "ليبي " با تعقيب "اسامه بنلادن " توسط آمريكا همزمان شد، جرياني كه مشخص نيست چند وقت بر مردم جهان پوشيده بود.
گام اول: از اين كه چه چيزي در خطر است، اطمينان حاصل كنيد: چالشها، تهديدات و دستيافتهايي كه مربوط به امنيت، اقتصاد و ارزشهاي آمريكاست، شناسايي كنيد. ماهيت و ميزان اهداف ملي را (پيش از آنكه به ميانگينها نگاه كنيد)، حدس بزنيد.
* نگراني آمريكا از سرازير شدن نفت ليبي به اروپا
"جنبش عرب " علاوه بر اين كه باعث ايجاد شگفتي همگان شد، تغييرات زيادي را به خود ديدهاست؛ دولت "اوباما " در واكنش به اين مسئله به خوبي اهداف در خطر خود در همه كشورهاي درگير (تونس، مصر، بحرين، يمن، ...) را با تجهيزاني كه در اختيار داشت، مقايسه كرد و مورد سنجش قرار داد؛ در نتيجه به يك سري موازنههاي مختلفي رسيد كه هر كدام مربوط به يك موقعيت خاص بود.
در مورد ليبي، مخاطرات امنيتي و اقتصادي نسبتا پائين بود، چرا كه با سركوبي موفقيتآميز قذافي توسط مخالفان در جريان جنبش دموكراسيخواهي احتمال آن ميرفت كه ديكتاتورهاي ديگر به عنوان آخرين حربه دست به سركوب ميزدنند و با اين كار بيشتر نفت ليبي به اروپا سرازير ميشد.
* اوباما: "نميگذاريم ليبي به روانداي دوم تبديل شود. "
با اين حال، ارزشهاي آمريكاييها در خطر بود، براي اينكه "قذافي " در "بنغاضي " تهديدكرد كه "اين سوسكها (مخالفان) را ... خانه به خانه خواهم كشت. " همانطور كه "اوباما " در سخنراني روز 28 مارس خود در "دانشگاه ملي دفاع " به وضوح اشاره كرد كه ديگر نميخواهد شاهد حادثهاي نظير آنچه در روآندا اتفاق افتاد، باشد؛ زماني كه آمريكا گوشهاي بايستد و در كشوري كه شايد آمريكا منافع اقتصادي و نظامي چندان زيادي ندارد، حادثهاي به آن دلخراشي اتفاق بيافتد. وي ادعا ميكند: "بيتوجهي به ديگران نوعي خيانت به هويت خودمان است. " در ضمن وي خواهان مالكيت ليبي نيست، همانطور كه اين قضيه براي رئيسجمهور پيشين در عراق پيش آمد، چرا كه شرايط نظامي و اقتصادي آمريكا متضمن همچين كاري نيست.
گام دوم: ماهيت چالش و گزينههاي رفع آن را بيابيد. مشخص كنيد كه آيا اين چالش خاص يك مشكل است كه بايد برايش راهحل يافت يا وضعيتي است دشوار كه تنها بايد از پسش برآمد. گزينههاي حل مشكلات و رفع وضعيتهاي دشوار را بيابيد.
* رويكرد "رهبري از پشت جبهه " اوباما
ميزان مخاطراتي كه از ليبي متوجه آمريكاست، بسيار كم است و دولت آمريكا با همين اندك خطري كه حسكرد، وارد عمل شد. اين واكنش تصنعي آمريكاييها هم خشم چپگرايان يعني طرفداران سياست مداخلهجويي و آزاديخواه (مانند مجله نيويورك تايمز) را برانگيخت و هم راستگرايان يعني نومحافظهكاران و طرفداران سياست هنجارگريزي (مانند روزنامهنويساني چون چارلز كروتامرو چند تن از جمهوريخواهاني كه قرار است در انتخابات آينده نامزد شوند).
مسلما براي دستهاي كه اوباما رهبرشان است، مسئله ليبي مشكلي است كه بايد حل شود. "قذافي بايد برود. " البته از همان ابتدا لزومي به اقدام نظامي و يا رهبري آمريكا نيست. علاوه بر اين، ممكن است كه شرايط مداخله در ليبي كه شامل تصويب قطعنامه شوراي امنيت است، در كشور ديگري از منطقه قابل اجرا نباشد. راهبرد كلاني كه اوباما بهكارگرفته است، دقيقا در همان نقطه محدودي كه مدنظر خودش بود، بازتاب داشته است: آمريكا اقدامي كرد كه بايد انجام ميداد (يعني نبردي با رهبري آمريكا كه متكي به حملات هواييست) و زماني آن را انجام داد كه بايد انجام ميداد (زماني كه بايد پيشروي نيروهاي قذافي در منطقه "بنغاضي " جلوگيري ميشد. به گفته يك مقام ارشد دولتي كه خواست نامش فاش نشود، آمريكا سپس طبق رويكرد "رهبري از پشت جبهه " بار زيادي از مسئوليت را به نيروهاي ناتو و متحدان عرب خود سپرد و در جريان اعزام نيروهاي ناتو، شمار تجهيزات هوايي خود را در به تانكر، IRS و چند سرباز-شكارچي مسلح را محدود كرد) در كنار همه اينها، آمريكا همچنين هواپيماهاي جنگي خود مانند AC-130 ها و A-10 ها را از منطقه خارج كرد.
گام سوم: از تست تورنسل براي راهبرد كلان استفاده كنيد: كه اين كار با پرسش سوالات زير ممكن ميشود:
1.آيا گزينهاي براي دستيابي به راهبرد كلاني كه مطلوب دولت است، وجود دارد؟
اگر پاسخ مثبت است، آن اقدام را انجام دهيد (كه شامل هيچكاري نكردن هم ميشود) البته اگر در تحليل برابري هزينه و درآمد نتيجه مطلوبي بهدستآمد.
اگر پاسخ منفي است، آيا گزينه مطلوب، با ويژگيهاي يك راهبرد كلان ديگر همخواني دارد؟ در اين صورت، به گام اول بازگرديد و (با تشخيص درست نوع مخاطره) راهبرد را از ابتدا مورد بازبيني قرار دهيد.
در اين مرحله، ميتوان گفت كه دولت اوباما در مورد مسئله ليبي راهي را در پيش گرفته است كه با رويكرد "جهانگرايي متوازنش " همسو است.
* اوباما: "تغيير از نوع عراقي نميخواهيم. ".
اوباما با سياست "رهبري از پشت جبهه " به شيوه غيرنظامي در كنار زدن قذافي از قدرت رويآوردهاست و تنها براي اينكه سرهنگ را در محاصره نگهداشتهباشد، از تعداد كمي نيروي آمريكايي استفاده كردهاست. اوباما با رد تغيير رژيم از نوع عراقي عنوان كرد كه اين نوع تغيير "چيزي نيست توان دوباره انجامش را داشته باشيم. " از نظر وي هزينهاي كه براي اعزام نيروي كمتر صرف ميشود هم كمتر است و هم بهتر. چنين نيرويي هم ميتواند كارساز باشد. همانطور كه مايكل اوهانلون خاطرنشان كرد، شرايط ليبي شبيه به شرايط كوزوو است و چيزي كه اوباما بدنبالش است در انتهايش يك پيروزي "نصفهنيمه " از آب درآيد. در صورتي كه شرايط خلاف اين دربيايد، همانطور كه در گام سوم مطرح شد، نياز هست كه اوباما در ماهيت مخاطراتي كه در بالا ذكر شد و همچنين در راهي كه آمريكا قصد دارد از طريق آن به اهداف خود برسد، تجديدنظر كند.
نتيجه موفقيتآميزي كه دولت اوباما در جريان دستگيري و كشتن اسامه بنلادن به دستآوردهاست، نقش وي در تصميمگيري در مورد بحران ليبي را حساستر كردهاست. تصويرسازي روزنامه واشنگتنپست از حمله جسورانه و قاطع اوباما كاملا درست بود اين روزنامه حركت وي را "طوفاني و منظم " خواند. البته اوباما در جريان سخنراني 28 مارس خود، وقتي راجع به ليبي و افغانستان صحبت ميكرد، قول داد كه هر وقت لازم باشد، "من بدون فوت وقت خيلي سريع و قاطعانه از نيروي نظامي استفاده خواهم كرد. " تصميماتي كه اوباما در برخورد با ليبي اتخاذ كرد، تصميمات رئيسجمهوري است كه به سنجش دقيق اهداف و شيوههايي ميپردازد كه به صورت گزينه در مقابلش قرار ميگيرند.
* صرف هزينه زياد براي تأمين منافع خرد ممنوع است
اهميت بحث راهبرد كلان وقتي بيشتر حس ميشود كه رئيسجمهور در دوراني پر از محدوديت و اضطرار مجبور به تصميمگيري باشد. پايه و اساس تصميمگيري در اينمورد كه چه كاري بايد انجام شود و مهمتر اينكه، چه كاري نبايد انجام شود، دانستن اين مطلب است كه منافع نظامي، اقتصادي و ارزشي تا چه اندازه مورد تهديد واقع شدهاند. اين مسئله اساس خود-محوري ملي است: صرف هزينه بالا تنها در شرايطي قابل توجيه است كه پاي تأمين منافع اصلي در ميان باشد و به همين صورت تأمين منافع جزئي شامل اين بحث نيست. اگرچه بحث مداخله در بحران ليبي ديگر راه به جايي نخواهد برد و بدون شك پيامدهاي ناخواستهاش تاكنون پديدار شده است.