خبرگزاري فارس: يك پايگاه خبري نزديك به وزارت خارجه آمريكا برقراري دموكراسي در مصر را به ضرر آمريكا دانست و نوشت: اين دموكراسي، نه تنها براي اسرائيل بلكه براي آمريكا و بسياري از كشورهاي غربي ناخوشايند است.
به گزارش فارس، پايگاه خبري تقرير واشنطن نزديك به وزارت خارجه آمريكا كه سياستهاي اين كشور را در منطقه دنبال مي كند و در بخش عربي خود به دنبال توجيه سياستهاي خود در خاورميانه است، در مقالهاي به قلم محمد منشاوي " در مورد حوادث و انتفاضههاي منطقهاي نوشت كه تكرار اين سناريو نشان ميدهد كه دموكراسي ملتهاي عربي به نفع آمريكا نيست.
بر اساس اين گزارش بسياري از تجارب تاريخي نشان ميدهد كه دموكراسي، قدرت كشورها را افزايش ميدهد، مصر مردم سالار، بسيار قويتر از مصر استبدادي است و به نظر ميرسد كه اين دموكراسي، نه تنها براي اسرائيل بلكه براي آمريكا و بسياري از كشورهاي غربي نيز ناخوشايند است.
*دموكراسي بر اساس منافع آمريكا معني ميشود
آمريكا در طول دهههاي متمادي، از اصل «ثبات» به عنوان يكي از مهمترين سازوكارهاي اجراي سياستهاي خود در خاورميانه، دفاع كرده و بر اهميت آن پاي فشرده است، اين در حالي است كه با نگاهي به تاريخ سياست خارجي آمريكا مشخص ميشود كه ايالات متحده از عنصر ثبات به عنوان عامل يا بهانهاي براي چشمپوشي از دموكراسي خواهي در مناطق ديگر جهان، استفاده نكرده است، در جريان خيزش جنبشهاي مردمي در كشورهاي اروپاي شرقي كه با هدف ايجاد تغييرات ريشهاي انجام شد، آمريكا و ساير كشورهاي غربي به حمايت از اين جنبشها پرداختند، به عنوان مثال هنگامي كه جنبش كارگري لهستان در سال 1988 به رهبري "لخ والسا " در دفاع از دموكراسي به پا خاست و موجب وقوع برخي ناآراميها در لهستان شد، آمريكا از لزوم ثبات و آرامش در اين كشور و همسايگانش سخني بر زبان نياورد، بلكه به عكس، جنبش مردمي اين كشور را تشويق كرد تا بر خواستههاي خود مبني بر تأسيس حكومتي دموكراتيك و سقوط همه اركان رژيم وقت از جمله رئيس جمهور "وايتسخ ياروزلسكي " پافشاري كند.
همين تجربه در مورد تعدادي از كشورهاي آمريكاي لاتين نيز تكرار شد، به گونهاي كه بسياري از آنها در مسير تحول خود با عدم ثبات دست و پنجه نرم كردند و سرانجام موفق به ايجاد دموكراسي حقيقي شدند.
دموكراسي غربي نيز در كشورهايي مانند انگلستان، فرانسه و حتي آمريكا، سير تاريخي تحول خود را طي كرد به گونهاي كه ملتهاي اين كشورها جان خود را در راه گسترش دموكراسي فدا كردند و سالهاي سال، طعم بيثباتي در عرصههاي مختلف را چشيدند تا آنكه در نهايت به موفقيت دست يافتند.
*اهداف خاص آمريكا در منطقه
بر اساس اين مقاله، آمريكا اين حقيقت را ناديده گرفت كه رژيمهاي غير دموكراتيك خاورميانه، ثبات مطلوب را به ارمغان نياوردهاند و روند صلح نيز كه از مهمترين اولويتهاي اعلام شده واشنگتن در منطقه به شمار ميرود، با موانع جدي روبرو شده است. منطقه خاورميانه كه از انواع ديكتاتوريهاي پادشاهي و جمهوري رنج ميبرد، بر خلاف كشورهاي دموكراتيك جهان شاهد برقراري ثبات و آرامش نيست.
*مهمترين اهداف آمريكا در منطقه:
الف- تحقق صلح ميان اسرائيل و همسايگانش به گونهاي كه اين صلح، برتري نظامي اين رژيم بر همه كشورهاي عربي را تضمين كند.
ب- تضمين استمرار صدور نفت ارزان از سوي كشورهاي عربي و مقابله با پديده موسوم به "افراطگرايي ديني " كه باعث ايجاد گروههاي سياسي خشونت طلب – همچون القاعده - بر ضد منافع غرب و آمريكا ميشود.
*آمريكا مخالف سرنگوني مبارك بود
از روزي كه انقلاب 25 ژانويه در خيابانهاي مصر پا گرفت، موضع رسمي آمريكا در طول روزهاي گذشته، بر اساس نتايج تحولات پي در پي مصر، شاهد تغييراتي صعودي بود. در تمام اين مدت، آمريكا از اتخاذ هرگونه مواضع روشن و غير قابل خدشه در حمايت كامل از خواستههاي مردم متحصّن مصر در خيابانهاي قاهره و ديگر شهرها مبني بر سقوط رژيم حاكم، بركناري مبارك و انتخاب رهبران جديد، اجتناب كرد. واشنگتن و ساير پايتختهاي بزرگ غرب از رژيم مصر همه چيز خواستند جز تحقق خواستههاي انقلاب ملّتي كه تنها شعارش «سقوط رژيم مبارك» بود.
توده هاي ملّت مصر براي دستيابي به خواستههاي خود نيازي به تأييد و حمايت كاخ سفيد و ديگران ندارند، اما تصميم دولت اوباما مبني بر طرفداري از بُعد اشتباه تاريخ، آسيبهاي فراواني بر پيكر روابط اين كشور با ملتهاي عرب، وارد خواهد كرد.
*اشتباهات آمريكا در مصر
كوتاهي آمريكا در پشتيباني علني از خواستههاي ملّت مصر، احتمالاً ناشي از عدم پيشبيني نتايج اراده ملت در كشوري عربي است كه نام آن با ثبات عجين شده است، اگر اين احتمال درست باشد بايد گفت كه آمريكا اراده و اوج توانايي ملتهاي عرب در ايجاد تغييرات را درست متوجه نشده است. احتمال ديگر اين است كه واشنگتن از بيم قطع روابط مستحكم نظامي، امنيتي و اطلاعاتي خود با رژيم مصر، مايل به برقراري دموكراسي در اين كشور نيست كه اين هم ناشي از اشتباه محاسباتي دولت آمريكاست. شايد هم عدم حمايت آمريكا از انقلاب مصر، ناشي از دغدغه صدور انقلاب مصر به ساير كشورهاي عربي باشد، در اين صورت بايد گفت كه دغدغه مذكور، نقاب از چهره نژادپرستانه و زشت ايالات متحده برميدارد و نشان ميدهد كه آمريكا، اعراب را لايق دموكراسي نميداند و مايل نيست ملتهاي عرب همانند ساير ملتها از نعمت داشتن دولتهايي پاسخگو برخوردار شوند.
با آغاز نخستين روز انقلاب مصر در 25 ژانويه، "هيلاري كلينتون " وزير خارجه آمريكا از اوضاع مصر، ابراز نگراني كرد و گفت: معتقديم كه دولت مصر، با ثبات است و اقداماتي را در دست تهيه دارد تا نيازهاي مشروع مردم مصر و منافع آنان را تأمين كند، در مرحله بعد، موضع آمريكا تغيير كرد و "باراك اوباما " از رئيس جمهور مصر خواست تا اصليترين دغدغه آمريكا يعني سلامتي و حفظ جان مردم را در اولويت قرار دهد. با اوجگيري و تداوم اعتراضات مردمي، موضع آمريكا نيز شديدتر شد و كاخ سفيد تأكيد كرد كه واشنگتن از تشكيل يك دولت انتقالي كه برآيند خواستههاي مشروع مردم مصر باشد، حمايت ميكند و اجراي تغييرات مهم را ضروري ميداند. در عين حال كاخ سفيد متذكر شد كه مشروعيت خواستههاي مردمي به معناي تغيير حكومت كنوني مصر نيست.
درخواست واشنگتن از رئيس جمهور مصر براي اجراي اصلاحات، سابقه اي بيست ساله دارد، اما زمامداران آمريكا، بي توجهي مبارك و رژيم تحت امر او به انجام اصلاحات حقيقي را جدّي نگرفته بودند. تفاوت مواضع جديد و قديم آمريكا در قبال مصر اين است كه واشنگتن، هم اكنون سعي ميكند با عقب نماندن از پايداري و اصرار مردم مصر، حكومت مصر را هر چه بيشتر تحت فشار بگذارد و هر روز چيزهاي تازهاي از آن بخواهد، با اين توضيح كه واشنگتن به خاطر ترس از كابوسي به نام استقرار دموكراسي حقيقي كه بر توان، اهميت و از همه مهمتر استقلال هر چه بيشتر مصر خواهد افزود، اين جرأت را به خود راه نميدهد كه خواستههايش را با خواستههاي مردم مصر منطبق كند.