ایرنا- ورود مخالفان 'معمر قذافي' ديكتاتور مخلوع ليبي، به شهر طرابلس و تصرف اين شهر در روز دوشنبه31مرداد ماه با كمك نيروهاي ناتو، نشانه هايي از تحول در الگوهاي مداخله براي مديريت منازعات بين المللي را بروز داد كه مي تواند به تغييرات بنيادين در كشور ديگري منجر شود.
تحول در ماهيت مداخلات در طي سال هاي گذشته روندي شتاب آلودي به خود گرفته است كه بحران ليبي را مي توان نمونه شاخص اين تحولات دانست. براين مبنا با بررسي تحولات و مواضع چند ماهه اخير كه در ادامه ارايه مي گردد، مي توان به چگونگي اين تغييرات پي برد.
اعضاي ناتو پس از اختلافات بسيار بر سر چگونگي حضور در بحران ليبي، سرانجام روز پنجم فروردين ماه 1390 با برگزاري نشست وزراي اين سازمان در بروكسل تصميم به مشاركت در قطعنامه 1973 شوراي امنيت سازمان ملل متحد گرفت كه مطابق اين قطعنامه، بايستي بر فراز ليبي منطقه پرواز ممنوع ايجاد گردد، همانند آنچه كه در عراق و در سال1991 اتفاق افتاد. همچنين 'آندرس فوگ راسموسن' دبير كل ناتو، پس از برگزاري نشست اين سازمان در بروكسل اعلام كرد كه ناتو فرماندهي عمليات در ليبي را نيز بر عهده ميگيرد. پيش از اين، روز جمعه، بيستم اسفند1389 (11مارس2011)، اجلاس سران كشورهاي عضو اتحاديه اروپا در بروكسل (پايتخت بلژيك)، تشكيل شده بود كه نحوه برخورد اين اتحاديه با تحولات ليبي، به خصوص در پي توسل حكومت معمر قذافي (ديكتاتور مخلوع ليبي) به عمليات شديد نظامي عليه مخالفان، در دستور كار اجلاس قرار داده شده بود. سران دولتهاي عضو اتحاديه اروپا نيز طي بيانيهاي اعلام كردند كه بر استعفاي قذافي تاكيد دارند. در اين ميان دولت آمريكا نيز با تشديد درگيري ها يعني از اواخر بهمن1389، واكنش خود را نشان داد. براين مبنا، بدنبال تشديد روز افزون خشونتها در ليبي، 'باراك اوباما' رييسجمهوري آمريكا، روز ششم اسفند ماه با امضاي حكمي اجرايي، تمام اموال و داراييهاي ليبي و همچنين معاملات با اين كشور را مسدود كرد. در اين زمينه، 'جي كارني' سخنگوي كاخ سفيد، در همان روز اعلام كرد: آمريكا در حال مسدودكردن كمكهاي محدود نظامي خود به ليبي است و به نهادهاي مالي نيز هشدار داده است كه مراقب جابهجايي و خروج ناگهاني و غيرمنتظره وجوه و اموال ليبي به خارج باشند. سخنگوي كاخ سفيد در ادامه افزود: قذافي اعتماد مردم خود را از دست داده است و حقوقي بودن حاكميت وي در ميان مردم به زير صفر رسيده است. روسيه نيز هرچند از اقدامات ناتو در استفاده از نيروي نظامي عليه ليبي انتقاد مي كرد اما مسكو به دليل ماهيت اقدامات قذافي در برخورد با معترضين داخلي و تشديد بحران، در جريان قطعنامه هاي 1970 و 1973 شوراي امنيت سازمان ملل متحد، راي ممتنع داد. اما با سقوط طرابلس، مقامات روسي، رضايت خود را از سقوط دولت سرهنگ قذافي اظهار داشتند. در اين زمينه، رييس كميسيون امور بين المللي پارلمان روسيه در تازه ترين موضعگيري خود در قبال تحولات كنوني ليبي اظهار داشت كه مسكو هرگز مامن ديكتاتور ليبي و پسرش نخواهد بود. به گزارش خبرگزاري آلمان، 'ميخائيل مارگلوف' روز دوشنبه سي و يكم مرداد با بيان اينكه علاوه بر قذافي، سيف الاسلام پسر وي و هركسي كه دستش به خون انسان هاي بي گناه آلوده است جايي در روسيه نخواهند داشت گفت: ما زماني كه ديكتاتور ليبي دستور حمله به معترضين را داد اعتمادمان را به او از دست داديم. گفتني است وزارت خارجه روسيه در واكنش به سقوط رژيم ديكتاتوري ليبي در بيانيه اي از جامعه جهاني خواست كه در امور داخلي اين كشور دخالت نكنند و به حمايت از غيرنظاميان و تشكيل يك حكومت قانوني در اين كشور اكتفا كنند.
** الگوهاي مداخله؛ شاخص ها و روندها
---------------------------------------------
مداخله گرايي را شايد مفهومي دانست كه عمر آن به تمامي منازعات انسان محور مي رسد. اما اين الگوها در دوران ها و وضعيت هاي مختلف، متفاوت بوده است كه طيف مختلفي از مداخله به اجبار تا نفوذ ايدئولوژيكي را در بر مي گرفت. اين الگوها در عصر جديد نيز با تقسيم به حوزه هاي سخت و نرم، مسير جداگانه اي را ارايه كرد. به طور كلي، بازيگران موثر در سياست بين الملل همواره از ابزارهاي مداخله گرا براي تامين اهداف و مطلوبيت هاي استراتژيك خود بهره مي گيرند و اين ابزارها را در قالب الگوهاي راديكال (اجبار و زور)، نرم(ديپلماسي) و يا تركيبي از هر دو به كار مي برند. همچنين، مداخله گرايي در حوزه هاي جغرافيايي متنوعي شكل مي گيرد. هر منطقه اي كه با منافع اقتصادي و امنيتي ارتباط داشته باشد، ناگزير جلوه هايي از مداخله گرايي نيز در آن به چشم مي خورد. اما به نظر مي رسد كه در دوره جديد، «اجماع سازي» در جهت «مشروعيت سازي» نيز به شاخص هاي روندهاي مداخله گرا افزوده شده است، چرا كه در دوره جديد، روندهايي براي بازيگران نظام بين الملل از مطلوبيت برخوردار است كه اجماع جهاني در جهت مشروعيت سازي ايجاد شده باشد. در چنين وضعيتي، بازيگران صحنه نظام بين الملل علاوه بر كسب منافع اقتصادي و امنيتي، سطح تحرك عملياتي خود را نيز در ميان كشورهاي ديگر بالا مي برند. همچنين در الگوهاي مداخله جديد، بازيگران منطقه اي از اهميت بالايي برخوردارند چرا كه اين بازيگران به دليل تحرك بالاي عملياتي در سطح منطقه اي و برقراري شبكه اي از مناسبات درون منطقه اي، قابليت بالايي در مانور سياسي و امنيتي دارند. چنين وضعيتي به اين كشورها اجازه مي دهد در قالب هاي مختلف، الگوهاي مداخله را به كار گيرند.
يكي ديگر از الگوهاي مداخله در دوره جديد را مي توان بهره گيري تاثيرگذار از نهادها و سازمان هاي بين المللي هم در جهت اجماع سازي، مشروعيت سازي و هم كاهش هزينه هاي مداخله دانست. در طي سال هاي اخير، سازماني همچون ناتو به دليل ماهيت اجماعي، توانسته قالب جديدي از نهادهاي مداخله گر بين المللي را در چارچوب سياست خارجي بازيگران مطرح بين المللي به نمايش بگذارد. البته ماهيت ابزارگونگي و مداخله گراي ناتو، پس از اجلاس ليسبون كه در آبان ماه 1389 و در چارچوب «مفهوم جديد استراتژيك ناتو» ارايه شد، خود دچار تحولات گسترده اي گرديد، به گونه اي كه مطلوبيت هاي استراتژيك اين سازمان اروپايي نه تنها در جغرافياي اروپا بلكه در مناطق پيراموني و فراپيراموني نيز تعريف گرديد. بنابراين، در چنين چارچوبي، تركيبي از مطلوبيت ها و منافع بازيگران تاثيرگذار بين المللي، حضور بازيگران منطقه اي و اجماع و مشروعيت بين المللي توانسته نقش و وزنه اين سازمان را در صحنه مديريت بحران هاي بين المللي افزايش دهد كه نمونه ليبي مهمترين آن به شمار مي رود.
** بحران ليبي و تغيير در روندهاي مداخله گرا
-------------------------------------------------
هرچند كنش هاي مداخله گرايانه در سال هاي گذشته به ويژه پس از يازدهم سپتامبر، به عنوان وجه تكميلي يكجانبه گرايي مطرح بوده است، اما طي چهار سال گذشته روندها و الگوهاي مداخله گرا با تغيير در چارچوب «اجماع مشروعيت ساز»، تحرك عملياتي تركيبي و نهادهاي بين المللي، عملا چندجانبه گرايي را نيز بعنوان شاخصي براي مداخله گرايي تعريف كرده است. در اين ميان، بحران ليبي نشان داد كه بازنگري در اصول مداخله گرايي براي احياي منافع استراتژيك سياسي و امنيتي امري اجتناب ناپذير است. اما سوال اينجاست كه چرا بحران ليبي را مي توان بعنوان نمونه تحول يافته از الگوها و روندهاي مداخله گرا تبيين كرد؟ بحران ليبي را به دو دليل قالب جديدي از مداخله بازيگران مطرح بين المللي مي توان خواند: اول اينكه، نوع ابزارهاي به كار گرفته شده براي اجماع بين المللي از زمان آغاز بحران، الگوهاي بهره گرفته شده از چند جانبه گرايي، حقوق بين الملل و همكاري ديپلماتيك را نشان مي دهد. با آغاز بحران در بهمن ماه1389، مقامات كشورهاي اروپايي بعنوان نزديك ترين منطقه به ليبي، خواستار مداخله جهاني براي حل اين بحران شدند. در اين زمينه، باراك اوباما رييس جمهوري آمريكا، نيكلا ساركوزي رييس جمهوري فرانسه و ديويد كامرون نخست وزير انگليس خواستار ايفاي نقش كليدي ناتو در بحران ليبي شدند. پس از اين مرحله، اين كشورها با ايجاد اجماع بين المللي در شوراي امنيت و تصويب قطعنامه هاي1970 و 1973، زمينه هاي مشروعيت اقدام را نيز براي عمليات و مداخله در ليبي فراهم آوردند. همچنين دادگاه بين المللي كيفري در هفتم تير 1390 نيز حكم بازداشت قذافي را به منظور افزايش فشار براي سرنگوني رژيم وي صادر كرد. دوم، ناتو با وجود ترديدهاي فراوان در ميان اعضايش، بعنوان بازوي عملياتي شوراي امنيت در اين بحران وارد عمل گرديد كه تحول جديدي از همكاري نهادهاي امنيت ساز بين المللي است. در عمليات هايي كه ناتو عليه نيروهاي قذافي به كار گرفت، در عمليات هوايي، عمدتا هواپيماهاي فرانسوي و انگليسي به بمباران مواضع نيروهاي قذافي پرداختند و كشورهايي نظير تركيه، بلژيك، كانادا و هلند نيز به محاصره دريايي به منظور جلوگيري از دريافت تسليحات اقدام كردند كه هنوز اين عمليات حمايتي در طرابلس پايتخت ليبي، ادامه دارد. در نهايت، آنچه در الگوهاي مداخله گرا بعنوان هدف غايي خوانده مي شود، ايجاد تغييرات بنيادين است كه سقوط رژيم قذافي و تصرف طرابلس بوده است كه اين روند در قالب فضاي شكل گرفته اجماعي، ناشي از تحرك ديپلماتيك بازيگران منطقه اي و فرامنطقه اي، تشكل در سازمان هاي منطقه اي و بين المللي و بهره گيري نظامي و امنيتي از سازمان هاي بين المللي صورت پذيرفته است. تجربه ليبي نشان داد كه الگوهاي مداخله، در قالب هاي جديدي ارايه شده است كه قابليت تحرك و اعمال در وضعيت هاي متفاوت را دارد.