بررسی استراتژیک - برهان/ رسانههای جمعی و جهانی طی ماههای اخیر تصویری اهریمنی از قذافی ساختند که مشغول سلاخی مردم کشور خود است و باید برای نجات آنها از دست سرهنگ دیوانه، وارد عمل شد. این تصویر کلاژی از دروغ و حقیقت بود. آمریکا، انگلیس و فرانسه به عنوان سردمداران حمله به لیبی اگر به راستی دنبال چنین هدفی بودند باید سالها پیش از این، وارد عمل میشدند. سهشنبهی هفتهی گذشته (۲۳ آگوست) روزنامهی آمریکایی «نیویورک تایمز» نوشت: «سرهنگ قذافی شریک مطمئنی برای کمپانیهای نفتی بین المللی نبود. او هزینهها، مالیات و دیگر مطالبات را بالا میبرد. شاید یک دولت جدید و نزدیک به ناتو شریک بهتری برای کشورهای غربی خواهد بود.»
فردای این روز سرهنگ قذافی پس از پنج ماه جنگ و خونریزی، مجبور به ترک قدرت شد. هنگامی که این یادداشت نوشته میشود خبر موثقی از سرنوشت سرهنگ در دست نیست. برخی خبرها میگویند قوای پیروز اعلام کردهاند اگر قذافی به طور رسمی از قدرت کنارهگیری کند، راه امن خروج از کشور را برایش فراهم میکنند و در عین حال خبر میرسد انقلابیون برای یافتن وی میلیون دلار جایزه تعیین کردهاند.استعمال واژهی انقلابیون برای کسانی که هفتهی گذشته قذافی را پس از چهار دهه از تخت قدرت به زیر کشیدند با مسامحه است، چرا که آنها را میتوان ملغمهای از افراد و گروههای مختلف و البته با گرایشها و اهداف گوناگون دانست. تنها چیزی که آنها را گردهم آورد، مخالفت با قذافی و تلاش برای سقوط حکومت وی بود. (فارغ از عناصر بریده از حکومت سرهنگ، از ملی گرایان عرب گرفته تا اسلام گرایان، سکولارها، سوسیالیستها و بیزینسمنها در این ائتلاف شرکت دارند. نیروی نظامی آنها نیز مجموعهای از سربازان فراری و سابق، شبه نظامیان آماتور و گروههای مسلح چریکی و اسلامی هستند که در دههی ۹۰ توسط رژیم قذافی سرکوب و متلاشی شدند. این عدم تجانس تا جایی پیش رفت که «عبدالفتاح یونس» از فرماندهان نظامی انقلابیون، به دست نیروهای خودی، ظاهراً به علت ظن به وفاداری وی ترور شد.)ادامه….
یکی از سؤالات اصلی در مورد لیبی این است؛ چرا غرب در لیبی مداخلهی نظامی کرد؟
رسانههای جمعی و جهانی طی ماههای اخیر تصویری اهریمنی از قذافی ساختند. حکمرانی دیکتاتور که مشغول سلاخی مردم کشور خود است و باید برای نجات آنها از دست سرهنگ دیوانه وارد عمل شد. این تصویر و پمپاژ رسانهای، کلاژی از دروغ و حقیقت بود. آمریکا، انگلیس و فرانسه به عنوان سردمداران حمله به لیبی اگر به راستی دنبال چنین هدفی بودند باید سالها پیش از این وارد عمل میشدند. نکتهی دیگر آنکه اگر ملاک دخالت حقوق بشر و نجات انسانها باشد، آنها باید پیش از لیبی عربستان را بمباران میکردند. کشوری پادشاهی که زنان در آن حتی از حق رانندگی نیز محروم هستند و هرگونه اعتراضی با خطر زندان، شکنجه و حتی اعدام مواجه است. اما نه تنها چنین اتفاقی رخ نمیدهد بلکه کاخ سفید خود را ملزم به حمایت از خاندان آل سعود نیز میداند.
به راستی چه چیزی عربستان را متفاوت از لیبی میکند؟ شاید پاسخ همان نقل قول ابتدایی از نیویورک تایمز باشد. برای پاسخ دقیقتر و فهم سیاست آمریکا در این زمینه میتوان به اعلامیهی «رونالد ریگان» –رییس جمهور وقت این کشور- در سال ۱۹۸۱ رجوع کرد. وی اعلام کرد: «ما اجازه نمیدهیم آنچه در سال ۱۹۷۹ در ایران رخ داد، در عربستان هم اتفاق بیفتد.»
پیام ریگان کاملاً آشکار بود؛ سیا و پنتاگون با استفاده از تمام ابزارهای خود باید هر حرکت اعتراضی را در نطفه خفه کنند. این سیاست طی سه دههی اخیر به طور مستمر توسط سایر رؤسای جمهور ایالات متحده نیز دنبال شده و وضعیت اخیر بحرین و نحوهی مواجههی آمریکا و غرب با آن به روشنی مؤید این موضوع است.
لیبی برای رسیدن به این نقطه –به عنوان هدفی نظامی برای غرب- طی دههای اخیر مسیر پر پیچ و خمی را طی نموده است. این کشور پیش از جنگ جهانی دوم مستعمرهی همسایهی شمالی خود یعنی ایتالیا بود. پس از پیروزی متفقین، کنترل آن به سازمان ملل سپرده شد و لیبی به عنوان کشوری مستقل در سال ۱۹۵۱ و با تاج گذاری پادشاه ادریس، معرفی شد اما در واقع این کشور تا سال ۱۹۶۹ مستعمرهی آمریکا و انگلیس بود. در این سال یک نظامی جوان و گمنام به نام «معمر قذافی» طی کودتایی قدرت را در دست گرفت و دور جدیدی از تحولات برای لیبی آغاز گردید. قذافی جوان که تحصیلات و تجربهی نظامی خاصی هم نداشت، خود را سرهنگ خواند و این درجه و لقب را تا پایان حکومت خود حفظ کرد.
سرهنگ صنایع و تولیدات کشور از جمله نفت را ملی و اقدام به برچیدن پایگاههای خارجی از خاک کشورش شد. در مارس ۱۹۷۰، دولت قذافی دو پایگاه مهم انگلیس را در تبروک و الآدم تعطیل کرد. حرکت بعدی اخراج آمریکاییها از پایگاه هوایی و استراتژیک ویلاس در نزدیکی طرابلس، بود. این پایگاه هوایی، مهمترین پایگاه در دوران جنگ سرد و میزبان بمب افکنهای استراتژیک B-۵۲ برای مقابله احتمالی با اتحاد جماهیر شوروی بود. آنچه بیشتر واشنگتن را عصبانی کرد، اجازهی قذافی به نیروی هوایی شوروی برای استفاده از این پایگاه بود. در سال ۱۹۸۶ ارتش آمریکا، این پایگاه هوایی و طرابلس را به شدت بمباران کرد. هدف حمله، ترور قذافی بود اما وی جان سالم به در برد، هرچند فرزند خردسال او و تعدادی از غیرنظامیان لیبی در این حمله کشته شدند. لیبی با جمعیت اندک (حدود ۶ میلیون نفر) و درآمد سرشار نفتی، درآمد سرانهی ۱۴ هزار دلار، جزو کشورهای با درآمد بالا در آفریقا به شمار میرود. بیسوادی تقریباً در این کشور ریشه کن شده و سن امید به زندگی ۷۷ سال است.
اما تمامی اینها باعث نشده است تا مردم لیبی از وضعیت خود راضی باشند. شکاف فقیر و غنی در این کشور یکی از دلایل عمدهی شکاف اجتماعی و نارضایتی عمومی است. نکتهی دیگر آنکه قذافی درصد قابل توجهی از درآمد نفتی را به خود و خانوادهاش اختصاص داده بود و این قضیه نیز در نارضایتی و ایجاد بدبینی در مردم بیتأثیر نبوده است. اما شاید مهمترین عامل وضعیت لیبی را باید در روانشناسی سیاسی سرهنگ قذافی جستوجو کرد. دیدگاه سیاسی وی ملغمه و التقاطی ناهمگون از افکار سوسیالیستی، ناسیونالیسم عربی و اسلامگرایی بود که خودش نام آن را «تئوری بینالمللی سوم» گذاشته بود. یکی از نمادهای این اغتشاش فکری را میتوان در نام رسمی این کشور مشاهده کرد. قذافی در سال ۱۹۷۷ نام کشور را به «جمهوری عربی مردمی سوسیالیستی بزرگ لیبی» تغییر داد!
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، قذافی در اقتصاد و سیاست خارجی به سوی سازش با غرب حرکت و طی یک روند تدریجی با الگوگیری از کشورهای اروپای شرقی راه خود را به سمت اقتصاد نئولیبرالی کج کرد. قذافی پس از سالها با پذیرش مسؤولیت انفجار هواپیمای «پان آمریکن» برفراز لاکربی، سایهی تحریمهای غرب را از سر لیبی دور کرد و با تعطیل کردن کامل فعالیتهای هستهای خود هر چه بیشتر سعی نمود خود را به غرب نزدیک کند. در سال ۲۰۰۴ دولت بوش تحریمها برضد لیبی را متوقف کرده و به دنبال آن شرکتهای بزرگ بین المللی، به خصوص نفتی برای سرمایه گذاری راهی این کشور شدند.
شروع طوفان انقلابها در خاورمیانه و شمال آفریقا و به خصوص موفقیت مردم همسایهی لیبی در برکناری «بن علی» تونسی و «مبارک» مصری، آتش را به لیبی نیز کشاند. استفادهی قذافی از سیاست مشت آهنین در برابر اعتراضها نتیجهی عکس داد و دومینویی از رویدادها را پیش آورد. جمعی از مقامهای دولتی در حرکتی اعتراضی از حکومت جدا شده و به معترضین پیوستند و به سرعت دست به اسلحه برده و وارد جنگ با طرابلس شدند. ریاست مخالفین بر عهدهی «مصطفی عبدالجلیل» –وزیر دادگستری حکومت قذافی- است. وی پس از جدایی از سیستم به بنغازی در شرق لیبی رفته و ریاست شورای ملی انتقالی را برعهده گرفت.
عبدالجلیل چهرهای غربگرا و نئولیبرال محسوب میشود و بروز این گرایش را در این شورا میتوان در درخواست فوری آن از قدرتهای غربی برای دخالت نظامی در لیبی دید. ناتو نیز بلافاصله با چراغ سبز شورای امنیت از ۱۹ مارس وارد میدان شد و تا کنون ۷۴۵۹ بار لیبی را بمباران کرده است که برخلاف ادعای اولیه مبنی بر هدف نجات مردم غیرنظامی از حملات ارتش قذافی، تعداد قابل توجهی از شهروندان غیرنظامی لیبی در این حملات جان خود را از دست دادهاند. ورود یگانهای کماندویی آمریکا، انگلیس و فرانسه در این جنگ، مکمل حملات هوایی ناتو بود. چند روز پیش «لئون پنتا»، وزیر دفاع آمریکا با تمجید از نحوهی دخالت و جنگ ناتو در لیبی(حمایت نظامی از معارضان داخلی بدون دخالت گستردهی زمینی، در واقع یک نوع جنگ نیابتی که فرماندهی و کنترل در اختیار ناتو و جنگ در صحنه برعهدهی نیروهای مخالف داخلی است.) از آن به عنوان مدلی برای آینده نام برده و گفت: «این الگوی خوبی از مشارکت و اتحاد است که ما در آینده به آن نیاز داریم، چنانچه بخواهیم با تهدیدهای جهان امروز مواجه شویم.»
متأسفانه چرایی و پیشینهی غرب در لیبی، در هیاهوی پیروزی و تصرف طرابلس گم شده است و اینک سؤال همه این است؛ آیندهی لیبی پس از قذافی چه خواهد شد؟ همانطور که ذکر شد انقلابیون از گروههای ناهمگون و گاه متعارضی تشکیل شدهاند که پاسخ به سؤال فوق را با ابهام و اما و اگرهای فراوانی مواجه میکند. خلا قدرت، ترس از خونریزی و جنگ داخلی و تجزیهی لیبی به دو قسمت شرقی و غربی از جمله اولویتهای فوری در شرایط کنونی است. نیروهای ناهمگون انقلابی، سیستم اجتماعی قبیلهای (وجود ۱۴۰ قبیله در لیبی)، قدرتهای مدعی خارجی به همراه فقدان نهادهای اجتماعی، سیاسی و نظامی منسجم برای مدیریت دوران گذار و انتقال قدرت از جمله عواملی هستند که آیندهی سیاسی لیبی را تحت تأثیر قرار میدهند.
یکی از گزینههای مطرح و احتمالی در این زمینه ورود مستقیم ناتو به لیبی برای کنترل اوضاع و رسیدن به اهداف تعیین شده است. اما تجربهی سخت و سنگین آمریکا در عراق این احتمال را چندان مجذوب نشان نمیدهد. از همین رو بود که اوباما در سخنرانی خود در دانشگاه ملی نیروی دفاعی گفت: «بی پرده بگویم ما قبلاً این راه را رفتیم، در عراق…..تغییر رژیم در آنجا هشت سال طول کشید، هزاران آمریکایی و عراقی کشته شدند و حدود یک تریلیون دلار هزینه روی دوش آمریکا گذاشت. آمریکا قادر به تحمل چنین خسارتی برای بار دوم در لیبی نیست».
احتمال دوم که از قوت بیشتری برخوردار است، تلاش برای روی کار آوردن یک رژیم دست نشانده است. شاید مهمترین مانع در این زمینه نیروهای اسلامگرای لیبی باشند که از نفوذ مردمی بالایی نیز برخوردارند. شورای انتقالی لیبی به دنبال تأسیس حکومتی موقت، مشروطه و برگزاری انتخابات تحت نظارت سازمان ملل است.»
آنچه برای غرب اولویت دارد نفت فراوان، ارزان، باکیفیت بالا و مقرون به صرفهی لیبی است. حکومتی همسو با غرب در لیبی تا حدی میتواند زخم ناشی از برکناری مبارک در مصر را التیام بخشد. ۲۲ آوریل، سناتور «مک کین» در سفری غیرمنتظره به بنغازی و مقر شورای ملی انتقالی رفت. میزبانان بنری بزرگ نصب کرده بودند که روی آن نوشته شده بود: «ایالات متحدهی آمریکا! شما یک متحد جدید در شمال آفریقا دارید.» اگر پنتاگون، سیا و وال استریت در روی کار آوردن رژیمی دست نشانده در طرابلس موفق شوند، از این پس باید منتظر تکرار این الگو در سایر نقاط جهان نیز بود؛ از یک نظام سیاسی چهرهای اهریمنی به تصویر کشیده شده و به این وسیله هرگونه مخالفت و اعتراضی در برابر مداخلهی نظامی به منظور تغییر رژیم ساکت می شود. (*)
منابع:
۱.
http://www.answercoalition.org/nation ... bout-situation-libya.html۲.
http://www.stratfor.com۳.
http://www.americanthinker.com/۲۰۱۱/۰۳/after_gaddafi_democracy_or_jih.html
۴.
http://news.antiwar.com/۲۰۱۱/۰۸/۲۱/imperial-hubris-in-post-gadhafi-libya/
۵.
http://www.bbc.co.uk/news/world-africa-۱۲۵۶۹۹۰۲
۶.
http://www.washingtonpost.com/opinion ... after-gaddafi-is-removed/۲۰۱۱/۰۴/۲۰/AFVVD۴KE_story.html
۷.
http://atimes.com/atimes/Middle_East/MG۰۶Ak۰۲.html
۸.
http://www.defense.gov/news/newsarticle.aspx?id=۶۵۱۱۹