بررسی استراتژیک - جوان/ اعتراضاتی که زمستان سال ۱۳۸۹ در تونس آغاز شد و از آنجا به مصر و یمن رسید، با سقوط طرابلس در حال وارد شدن به مرحله جدیدی است که اگر سیاست خارجی ایران با یک استراتژی مدون با آن روبهرو نشود، برخلاف مرحله اول، ممکن است برای ایران به یک تهدید گسترده امنیتی تبدیل شود. بعد از سقوط مبارک در مصر که تبعاتش این روزها تا قلب تلآویو هم جولان میدهد، لیبی به یک سوژه متفاوت تبدیل شد.
اگر برخی کشورهای اروپایی مثل ایتالیا، سقوط طرابلس را فقط از زاویه کنترل چاههای نفتیاش نگاه میکنند، امریکاییها برخلاف تصور رایج، به لیبی نگاهی کاملاً استراتژیک دارند. نگاه امریکا به لیبی از زاویه نفت یا جایگاه استراتژیک این کشور در شمال آفریقا نیست، بلکه ایالات متحده، لیبی را از چشمانداز استراتژیک مدلسازی برای اعتراضهای منطقه نگاه میکند.
اگر رویدادهای تونس برای واشنگتن غیرقابل پیشبینی و تحولات مصر برایش شوکبرانگیز بود، واشنگتن طی این مدت در لیبی دیپلماسی فعالانهای در پیش گرفت و توانست با کاشتن نطفه غرب دررحم انقلاب لیبی، فرزندی دورگه از آن متولد کند؛ فرزندی که نمیتوان گفت انقلابی نیست ولی در عین حال کسی نمیتواند روی ضدغربی بودن آن هم قسم بخورد و هشدارآمیزترین جنبه انقلاب لیبی نیز تولید همین شرایط پارادوکسی برای ایران است.با تمام احترامی که برای وزیر محترم امور خارجه قائلیم، به نظر میرسد سخنان اخیر ایشان درباره «کمکهای ایران به انقلابیون لیبی» چندان واقعی نیست و اگر هم واقعی باشد، نتیجه کار نشان میدهد چندان اثربخش نبوده است. اگر سیاست خارجی ایران در لیبی فعالانه بوده، پس چرا مثل عراق، افغانستان، لبنان و سوریه و کشورهای امریکای جنوبی هیچ کس آژیر خطر دخالت ایرانیان یا ایرانیسازی انقلاب لیبی را به صدا درنیاورده است؟! بدون اینکه بخواهیم از ارزش زحمات کارگزاران سیاست خارجی کشور بکاهیم، نظر آنها را به این بخش از گفت و گوی چند روز قبل روزنامه جوان با ادریس ادیش از معارضین لیبیایی مقیم لندن جلب میکنیم که از غیبت کشورهای اسلامی از جمله ایران در چند ماه جنگ لیبی انتقاد کرده است.ادامه….
دلیل پناه بردن انقلابیون به ناتو را هم عدم اقبال کشورهای اسلامی میداند: «مسئله مداخله کشورهای خارجی از همان اول مطرح بود و باب مداخله برای هر کشوری از کشورهای جهان چه عربی و چه اسلامی برای حمایت از ملت لیبی که قذافی وعده کشتار آنان را علناً در مقابل تمام جهانیان میداد، باز بود ولی هیچ کشوری این ندا را پاسخ نداد، مگر چند کشور غربی و چند کشور دیگر از جمله قطر، امارات متحده عربی و اردن. . . چنانچه بعضی کشورهای اسلامی در زمان صدور قطعنامه بینالمللی (۱۹۷۳) اعلام میکردند که متعهد به حمایت ملت لیبی خواهند شد، در آن موقع ما نسبت به مداخله کشورهای غربی موضعگیری میکردیم… ولی کسی به داد ما نرسید، به جز کشورهای غربی.» شرایط بعد از سقوط طرابلس، وضعیتی به وجود آورده که نیازمند تعریف یک استراتژی خلاقانه تهاجمی در مورد تحولات منطقه و به طور خاص کشورهای عربی است، در غیر این صورت، ادامه تحولات به سبکی که در لیبی پیش رفت، در آینده نزدیک، امنیت جمهوری اسلامی را دچار چالش جدی خواهد کرد. نگاهی به سیاست خارجی رقبای تهران از جمله عربستان، ترکیه و به خصوص عربستان، نشاندهنده رویکرد تهاجمی آنها در منطقه است. تجربه نشان داده در شرایطی که تحولات به سمت و سوی رادیکالیزه کردن حوادث پیش میروند، رویکردهای محافظهکارانه جوابگو نیست. نمونه آن حوادثی است که به جنگ جهانی دوم منجر شد. هر چند جنگ جهانی دوم عوامل مختلفی داشت ولی خیلیها معتقدند عقبنشینیهای مکرر انگلیسیها و اروپا در مقابل جاهطلبیهای هیتلر که از اوایل دهه ۱۹۳۰ شروع شد، باعث بروز جنگ جهانی دوم شده است. در شرایطی که دشمنان تهران شمشیر خود را از رو بستهاند تا دومینوی سقوط طرابلس را در دمشق به جشن بنشینند، صحبت کردن از تنشزدایی و افتادن در دام رویکردهای محافظهگرایانه در سیاست خارجی، فقط سیاست خارجی ایران را با چالش روبهرو خواهد کرد. منظور این نیست که تهران وارد یک جنگ منطقهای شود یا اینکه شرایط را به سمت رادیکالیزه شدن سوق دهد ولی اگر قبول میکنیم که رویدادهای امروز منطقه، چشماندازهای آینده را به طرزی استراتژیک تغییر خواهد داد، یک بار برای همیشه با این رودربایستی دیپلماتیک که ما را متهم به دخالت در رویدادهای منطقه کنند، خداحافظی کنیم. امریکا با تمام چالشهایی که بعد از انقلاب مصر با آن روبهرو شده، در حال طراحی یک هلال ضدایرانی است که از پاکستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس شروع و از عربستان تا ترکیه و از آنجا تا مصر و شمال آفریقا گسترش پیدا میکند.