افکار - پیش از این لیبی در ردیف پنجم تحولات منطقه عربی قرار داشت و تحولات آن به خصوص تحت الشعاع تحولات مصر بود. چرایی این نقل و انتقالات را باید با نگاه به صحنه تحولات لیبی جست وجو نمود.
لیبی کشوری با مساحت 8/1 میلیون کیلومتر مربع و جمعیتی نزدیک به 6 میلیون نفر یکی از نزدیکترین کشورهای آفریقایی به قاره اروپا می باشد و در همان حال قرار داشتن در حدفاصل سه کشور تونس، مصر و سودان- به عنوان سه کشوری که وضعیتی ناساز با غرب پیدا کرده اند- موقعیت ویژه ای را به لیبی داده است. وجود بیشترین ذخایر انرژی آفریقا در لیبی هم وجه دیگری از این اهمیت می باشد. پیشینه تاریخی لیبی و وجود جنبش های اسلام گرا در طول 100 سال گذشته - شامل جنبش اسلامی و استقلال طلبانه قبایل لیبی علیه اشغالگران ایتالیایی در سال های1920 تا 1931- و نهضت سنوسی ها به رهبری شیخ عبدالقادر علیه انگلیس و فرانسه در اواخر قرن 19 میلادی هم می گوید لیبی می تواند یک کانون مهم اسلامگرایی باشد و شرق و غرب مناطق مسلمان نشین آفریقا را تحت تاثیر خود قرار دهد. در عین حال علاقه شدید مردم لیبی به اهل بیت پیامبر(ص) و بخصوص علاقه وافری که به حضرت زهرا-سلام الله علیها- دارند یعنی مردم را به شیعیان و کانون مرکزی شیعه - ایران- پیوند می زند و می تواند معنای ویژه ای به «انقلاب مردمی لیبی» بدهد. این ها مهمترین دلایل توجه غرب به لیبی به حساب می آیند. در عین حال در مورد تحولات این کشور نکات مهم دیگری هم وجود دارند:
1- غرب بلافاصله پس از سقوط معمر قذافی و تسخیر طرابلس توسط نیروهای انقلاب کنفرانس بزرگی را به راه انداخت تا از یک سو همه توانایی های خود را برای مهار لیبی پای کار بیاورد و از سوی دیگر وانمود کند که اوضاع لیبی تحت کنترل اروپا قرار دارد و حال آن که میان ادعا و حقیقت فاصله ای بس ژرف وجود دارد. ناتو علی رغم آن که از اجازه نیم بند شورای امنیت برای حمله به لیبی برخوردار گردید و بیش از 4 ماه سرگرم عملیات نظامی در لیبی شد و هزینه های زیادی را به مردم لیبی تحمیل کرد- و از جمله بارها به نیروهای انقلاب حمله کرد- نتوانست نقش تعیین کننده ای در سقوط معمر قذافی ایفا نماید و در نهایت این مردم بودند که بالاخره توانستند با حضور مداوم در صحنه، نیروهای وفادار به قذافی را خسته و ناامید کرده و بر پایتخت مسلط شوند روزی که مردم وارد منطقه حکمرانی قذافی شدند از نیروهای ناتو و عملیات آن ها هیچ خبری نبود. این که اروپایی ها علی رغم ساقط شدن قذافی اعلام کرده اند که به عملیات نظامی در لیبی ادامه می دهند خود دلیل جداگانه ای است که نشان می دهد آنان برای اسقاط قذافی و نظام او به لیبی نیامده بودند و گرنه چه نیازی به عملیات ناتو بعد از سقوط حاکم لیبی وجود دارد؟! نکته مهم دیگر این است که اروپا صدها نیروی اطلاعاتی و ده ها دستگاه جاسوسی را در لیبی و از جمله در طرابلس مستقر کرده بود. حال چگونه با این همه امکانات متوجه جابجایی قذافی و خاندان و نیروهای وفادار به او و انتقال به شهر سرت و کشور الجزایر نشدند؟! خود این موضوعات به خوبی نشان می دهند که هدف ناتو از آغاز تا آخر قذافی و حکومت او نبوده است. با این وصف طبعا مردم لیبی می پرسند آنان چه حقی دارند که کنفرانس برگزار می کنند و درباره آینده لیبی حرف می زنند؟
2- لیبی فاقد زیرساخت های صنعتی، کشاورزی و راه های مواصلاتی است. مردم لیبی با وجود آن که ده ها سال است یکی از صادرکنندگان مهم اوپک می باشند، سهمی از این درآمد ملی نداشته اند. از این روست که می شنویم اروپا 120 میلیارد دلار از دارایی های لیبی را بلوکه کرده و در برابر درخواست شورای انتقالی لیبی حاضر به بازپس دادن حتی 5 میلیارد دلار آن نشده و آن را به شرایط آینده موکول کرده است! یعنی در حالی که رسانه های خود اروپا همین روزها بارها گفته اند لیبی به سمت یک فاجعه انسانی در حرکت است، آنان حاضر نیستند حتی درصدی از درآمدهای مردمی که سال ها رونق بخش بازارهای اقتصادی غرب بوده اند را به آنان پس بدهند و آن را به شرایطی موکول کرده اند که حتما شرط اول آن روی کار آمدن یک رژیم وابسته به غرب و مخالف اسلام در لیبی است. غرب البته مردم لیبی را نمی شناسد وگرنه مال این مردم را گرو نمی گرفت آنان نمی دانند که همین مردم در زمانی نه چندان دور- حدود 80 سال پیش- چه به روزگار اشغالگران ایتالیایی درآورده اند. مسلما مردم لیبی امروز از درجه آگاهی بسیار بالاتری برخوردارند و جهان اسلام نیز مانند دهه 1920 و 1930 بی صاحب نیست و هر قطعه آن زیر چکمه یک دولت اروپایی قرار ندارد. بنابراین تردیدی نیست که غرب دارد با آتش بازی می کند.
3- همین روزها خبرها از همکاری ناتو و اتحادیه عرب و بخصوص همکاری عربستان و ناتو برای ارسال سلاح های مخرب به لیبی حکایت داشت. پیش از این عربستان با آغاز خیزش مردمی در لیبی به تجهیز و تشویق یک گروه سلفی وابسته به خود- گروه موسوم به المقاتله الاسلامی یعنی جنگجویان مسلمان- پرداخت و سبب وارد شدن هزینه هنگفت انسانی و اقتصادی به مردم لیبی و نیز باعث طولانی شدن دوره انقلاب در این کشور شد. عربستان به خوبی می داند که گروه های سلفی- به دلیل وجود علاقه شدید مردم شمال آفریقا به اهل البیت- جایگاهی در میان مردم ندارند و از این رو روند تحولات در کشوری مانند لیبی، مصر یا تونس به هیچ وجه در چارچوب نگرش و ساختاربندی عربستان قرار نمی گیرد. بر این اساس عربستان که می داند به زودی یک نظام مردمی مخالف غرب و عربستان در لیبی شکل می گیرد، امکانات تخریبی خود را از طریق مدیترانه و با همکاری ناوهای ناتو به بن غازی و... گسیل کرده است. با توجه به این که ناتو هم می گوید تا مدت ها در شرایط عملیاتی باقی می ماند به نظر می آید علیرغم سقوط قذافی مردم لیبی کماکان با موجی از درگیری های پرتلفات مواجه باشند که هوشیاری این مردم و کشورهای اسلامی را طلب می کند.
4- غرب و اتحادیه عرب نمی خواهند کار دست شورای انتقالی لیبی باشد. آنان می خواهند از بالای سر این شورا مسائل لیبی را آنگونه که خود می پسندند مدیریت نمایند. برگزاری اجلاس اروپا که با چراغ سبز اتحادیه عرب و همراهی آن توأم بود و گروگان گرفتن پول مردم لیبی و اعلام ادامه عملیات نظامی به خوبی این مسئله را برملا می کند که از نظر غرب شورای انتقالی هیچکاره است. اما این موضوعی نیست که در اختیار غرب یا کشورهای عضو اتحادیه عرب باشد بلکه این مردم لیبی هستند که می گویند چه دستگاهی انقلاب آن ها را اداره کند. این یک نکته کلیدی در تحلیل تحولات لیبی است، اما لازمه آن برخورد فعال کشورهایی است که نمی خواهند سیطره غرب به لیبی و شمال آفریقا بازگردد. در این میان ایران تنها نیست، کشورهای عضو اتحادیه آفریقا، بعضی از کشورهای عضو اتحادیه عرب و بعضی از کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی و اکثر همسایگان لیبی مخالف استیلای غرب بر لیبی هستند. از این رو ما می توانیم با یک دیپلماسی فعال از انقلاب مردم لیبی حراست کنیم و پیغامهای لازم را به موقع به آنان برسانیم. خوشبختانه امروز انحصار رسانه ای هم درهم شکسته است و رسانه های منطقه ای نظیر العالم و الکوثر، المنار، القدس و ... می توانند نقش های مهمی در تحولات منطقه ای ایفا نمایند.
5- نکته آخر اینکه برخلاف آنچه تبلیغ می شود غرب فعلاً سیطره ای بر انقلاب لیبی ندارد و تلاش های فراوان آن در حوزه های مختلف نتوانسته کارگر شود. غرب در جهان اسلام نمی تواند خود را یک طرف «خیرخواه» یا «بیطرف» و یا حتی «منطقی» و قابل مذاکره جا بزند، چرا که این حرف ها و ادعاها با عملکرد آنان همخوانی ندارد. غرب از نظر مردم منطقه اشغالگر، ویرانگر، شکنجه گر، کودک کش، اسرائیل محور و... است. با این وصف اگر چندین کنفرانس بین المللی را هم برگزار کند و با دهها پادشاه نظیر ملک عبدالله سعودی هم قسم شود، باز هم نمی تواند اثری بر جای بگذارد. اما این همه یک شرط دارد و آن بیدار ماندن مردم و پاسداری از این بیداری است.