روزنامه «زافترا»/نویسنده: الکساندر پروخانوف / ایراس/ در بسیاری از تحلیلها از انقلابهای عربی بر سه عامل به عنوان زمینههای اصلی بروز این تحولات تمرکز میشود؛ ۱٫ رشد طبقة متوسط ترقیخواه، ۲٫ تقویت اسلامگرایان اصولگرا و ۳٫ دخالت و هدایت این تحولات از سوی غربیها. اما در این میان، برخی تحلیلگران اصالتطلبی و جستجوی طرح جدید تمدنی برای «حیات جاویدان» را علت اصلی این تحولات میدانند.
«انقلاب اهرام» مصر از کجا شروع شد؟ چرا همزمان ده کشور عربی آتش گرفتند؟ یک حادثه در اسکندریه اولین جرقه این انقلاب را زد. دو پلیس در خیابان مواد مخدر میفروختند که یک عابر پیاده که تصادفاً از آنجا رد میشد، به وسیله دوربین تلفن موبایل خود از این صحنه فیلم گرفت و سپس آن را با تفسیر کوتاه خود در اینترنت منتشر نمود. گروه افراد پلیس به کافهنفی که آن پسر آنجا کار میکرد، هجوم برده او را در ماشین خود محبوس کرده و چند ساعت بعد جسد آن پسر کنار جاده خارج از شهر پیدا شد. بعد از آن در اینترنت سایتی ساخته شد که از آن جنایت وحشتناک خبر داد و پس از آن پیامهای مردم از سراسر مصر درباره جنایت پلیس به سایت جدید واصل شد.ادامه….
طی حادثة دیگری، یک پلیس دختری را که در خیابان مورد آزار قرار داد و مرد جوانی که در آن نزدیکیها بود، از آن دختر دفاع کرده و از پلیس خواست که او را تنها بگذارد. مرد جوان دستگیر، به کلانتری برده و مورد ضرب و شتم قرار دادند. در کلانتری به او تجاوز کردند و عکسهای عمل تجاوز را در سراسر شهر پخش نمودند. در اینترنت سایت دیگری ساخته شد که از این بیبند و باری پلیس خبر میداد و پس از آن نیز واکنشهای مردم به این سایت ارسال گردید.
در صحرای سینا که منطقهای بدوینشین است، یک واحد پلیس ظاهر شد که هدف آنها کشف راههای انتقال اسلحه برای فلسطینیهای محاصره شده در غزه بود. افراد پلیس خانوادههای بدوی را که از کنار آنها عبور میکردند، متوقف میکردند، وارد روستاهای آنها میشدند و زنان را در برابر چشمان شوهران و برادرانشان برهنه میکردند تا اسلحه کشف کنند که این بزرگترین توهین و شرارت از نظر عربهای مشرقزمین است. دوباره سایتی ایجاد شد که از این رفتار ناپسند خبر داد. خوانندگان این سایتها به برپایی تظاهرات پرداختند که ابتدا ۱۰۰، ۲۰۰ ، ۴۰۰ نفر در آنها شرکت میکردند. به تدریج گروههای کوچک جوانان معترض افزایش مییافتند و به انبوه چندین میلیونی مردم تبدیل میشدند که میدان تحریر قاهره را پر کردند.
قیام انقلابی از تونس به مصر و از مصر به بحرین و از آنجا به لیبی گسترش یافت. به نظر میرسید که اشعه مرموز الهی از آسمان بر روی این کشورهای عربی افتاد که ملت ها را آتشین کرده و به خیابانها فرستاد تا تظاهرات کنند. بدین وسیله کشورهایی که دیروز آرام و ساکت بودند، امروز به آب جوشان انقلاب مبدل گردیدند. مرموز و توضیحناپذیر بودن این رویدادهای کیهانی باعث شد که به خاورمیانه و پیش خالد مشعل، رهبر جنبش حماس و دوست خود بروم تا از زبان کسی که ریاست مبارزه انقلابی آزایبخش چندین ساله فلسطینیها علیه اسراییل را بر عهده دارد، توضیحاتی درباره ماوقع در شمال آفریقا و خاورمیانه را بشنوم.
سئوال: برادرم خالد، درود بر تو! خوشحالم که تو را صحیح و سالم و با نشاط میبینم و متوجه میشوم که باد انقلاب در موهای سرت میوزد؟
پاسخ: آلکساندر، برادر گرامی، خوشحالم که دوباره با تو ملاقات میکنم و خوشوقتم که باد انقلاب تو را جوان و سعادتمند نگه داشته است.
سئوال: خالد، میخواهم نظر تو را درباره تحولات در منطقه بدانم، زیرا مردم روسیه رویدادهای این منطقه را خوب درک نمیکنند. با استادان خاورشناس دانشگاه، مأموران اطلاعاتی، سیاستمداران و دیپلماتهای نامدار گفتگو کردم که همه آنها گمانههای متفاوتی بیان نمودند. عدهای معتقدند که توفانی که در جهان عرب رخ داد، نتیجه اعمال جوانان آزاداندیش است که بر اینترنت و شبکههای اجتماعی آن مسلط شده و تمام جهان عرب را به قیام وا داشتند. دیگران میگویند که فعالیت برادران مسلمان در بطن این رویدادها قرار دارد و اینکه کار طولانی آنها که دهها سال ادامه داشته، بالاخره به این انفجار عظیم اسلامی انجامیده است. گروه سوم اعتقاد دارند که این نتیجه اعمال زیرکانه سرویسهای ویژه آمریکا است که از فناوریهای مدرن اجتماعی علیه عربها استفاده کرده و سعی میکنند در شرایط جدید در این منطقه ثروتمند و مهم برای سراسر جهان برای خود جای پا باز کنند. خالد، تو در این مورد چه نظری داری؟
پاسخ: سئوال بسیار عمیق و جامعی مطرح کردی. بدیهی است که رویدادهای منطقه ما توجه سراسر جهان را به خود جلب کرده است. با توجه به ابعاد گسترده این حوادث، ظهور ارزیابیها و تعابیر مختلف آن، امری طبیعی به نظر میرسد. ولی میخواهم اطمینان بدهم که رویدادهای این منطقه بدون مداخله خارجی اعم از مداخله آمریکا یا هر قدرت دیگری صورت میگیرد. آمریکاییها در زمان ریاست جمهوری جرج بوش پسر سعی کرده بودند فناوریهای اداره امور خاورمیانه را به وجود آورند. ولی موفق نشدند. دولت وقت آمریکا ناگهان موضوع دموکراتیک کردن کشورهای منطقه را مطرح کرد، ولی این شعارهای لیبرال بالاخره از دستور روز خارج شد زیرا آمریکاییها نگران حال رژیمهای دستنشانده خود شدند. لذا آنچه که در منطقه ما رخ میهد، نتیجه تلاش های شهروندان این منطقه است.
تاریخ همه ملتها دورانی را میشناسد که با شور و شوق، اعتلا و رشد فعالیت مردم توأم میشود. بعد از آن مرحله انحطاط و سکوت فرا میرسد. لیکن ادوار مختلف تاریخی پشت سر هم رخ میدهند و جای همدیگر را میگیرند. زندگی ملتها شبیه به زندگی یک فرد است که مراحل فراز و نشیب دارد. ملت های عرب از استعمار غربی اعم از انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و اسپانیایی آزاد شدهاند. این روند در سال های ۱۹۶۰-۱۹۴۰ صورت گرفته و بنای مرحله به اصطلاح استقلال جهان عرب را نهاد. ملت های منطقه به آینده خود امید بسته و اعتقاد داشتند که استقلالی که آنها به دست آوردهاند، استقلال واقعی خواهد بود و نه جعلی. مردم به رهبران جدید خود اعتماد داشتند و معتقد بودند که آنها ملت های خود را به سوی پیروزیهای جدید و پیشرفت واقعی هدایت خواهند کرد.
آن مرحله دستاوردها، پیروزیها و لحظات افتخار را شاهد شده بود. در زمینه برقراری نهادهای دولتی، تحقق اصول دمکراتیک و توسعه دمکراسی و فرهنگ نتایج معینی به دست آمده بود. ولی بالاخره معلوم شد که در منطقه ما در زمینه اقتصاد، توسعه نهادهای دمکراتیک و تأمین امنیت واقعی ملی که با تهدید از سوی اسراییل و حامیانش روبرو میشد، موفقیتهای واقعی حاصل نشده است. احساس میشد که ملتها به پرتگاه افتادهاند. همه این عوامل جمعاً باعث نومیدی شدید مردم منطقه و شکست امیدها شد که گاهی به خشم اجتماعی و اعتراضات عمیق درونی منجر میگردید. این خشم و اعتراضات روز به روز بیشتر میشد.
ولی وقتی که به آخر میرسی، بعد از آن ناگزیر روند برگشتی صعود و قیام شروع میشود. در حال حاضر جهان اسلام از پرتگاهی که به درون آن افتاده بود، بیرون میآید، روحیه و طرح تمدنی خود را تازه میکند و در چارچوب بشریت برای خود جایگاه شایستهای جستجو میکند. آنچه که در منطقه ما رخ می دهد، امر تصادفی نیست، بلکه روحیه واقعی تحولات و تغییرات عمیق است. این رویدادها را باید به عنوان اعتلای ملت های منطقه تعبیر کرد که نمیخواهند به موجودیت نومید کننده و غمانگیز خود ادامه دهند.
چند عامل باعث شد که ملت ها در مسیر رستاخیر فعلی خود گام بر دارند. مردم در شرایط فقر بیپایان، بیکاری و بی عدالتی اجتماعی فرسایشی زندگی میکردند. ناکامیها در زمینه توسعه اقتصادی و اجتماعی آشکار بود. فقر دور بخش اعظم مردم چنبره زده بود، ولی یک مشت انسانهایی که زمام امور را به دست آوردند، همه ثروتها را نزد خود متمرکز کرده بودند. مردم میدیدند که این دزدان غاصب آنها را غارت میکنند. نه تنها ثروتها، بلکه تاریخ ملتها را میربایند. این امر تکان دهنده بود و زخمهای مردم را داغ میکرد.
در نهایت امر مردم فهمیدند که آنها غیر از غل و زنجیرهایی که دست و پای آنها را بسته است، چیزی ندارند که از دست بدهند. ظلم و استبداد، فقدان دمکراسی و آزادی و پایمالی عدالت به صورت بسیار حاد احساس میشد. مردم از قدرت جدا و با آن بیگانه شده و شریک برابر حقوق امور جامعه نبودند. ولی ملتهای عرب میدیدند که کشورهای دیگر موفق به اجرای اصلاحات و برقراری جوامع تمام عیار دموکراتیکی شدند که آنجا تعادل بین مردم و حکومت برقرار شده است. مردم به اندازه رزق روزمره، به آزادی نیاز دارند. انسان میخواهد نه تنها مصرف کند و زندگی راحتی داشته باشد، بلکه در بازسازی و توسعه جامعه سهمی ایفا کند.
ولی عدم احترام به مردم و طمع لجام گسیخته به اصطلاح نخبگان نقش چاشنی انفجار منطقهای را بازی کرد. فساد مالی هم به یک بار سنگین دیگر تبدیل شد. فساد مالی به همه سطوح قدرت گسترش یافته و به فاجعه واقعی منطقه ما مبدل گردیده است. الیگارشیهایی به وجود آمدند که هم قدرت و هم ثروت ملت ها را در دست خود متمرکز نمودند. فساد مالی باعث عمیق تر شدن شکاف بین اقشار جامعه شد. یک قشر بسیار نازک در آسمانها به سر میبرد در حالی که قشر دیگر که اکثریت ملت را تشکیل میدهد، به زیرزمینی و جهنم فرو رفته است.
مردم متوجه درجه وحشتناک عقبماندگی خود از مابقی بشریت و شکاف بین زندگی خود و گرایشهای جهانی شدهاند که روز به روز بیشتر میشود. برقراری دیکتاتوری رژیمهای دست نشانده در منطقه، فساد مالی و اداری وحشتناک و خودخواهی طبقه حاکم، علت این وضع است. رهایی از دیکتاتوری و رژیمهای فاسد و پوسیده، لازمه حتمی اعتلای تمدنی به حساب میآید. ۵۰ سال قبل کشورهای زیادی لغایت عقب مانده به نظر میآمدند ولی اکنون این کشورها پیشگامان توسعه جهانی شده و در زمینه ساخت اقتصاد جدید، فناوریها و فرهنگ جدید پیشگام هستند. مردم ممالک عرب که به این کشورهای موفق مینگرند، احساس حقارت و رنجش تاریخی میکنند.
ملتهای ما از گذشته غنی و زیبایی برخوردارند. ما مواقع عظمت واقعی تاریخی را تجربه کردهایم و حالا مردم که وضع امروزی خود را با گذشته عظیم خود مقایسه میکنند، احساس نومیدی و نارضایتی مینمایند. روابط کشورهای عربی با اسراییل اهمیت خاصی دارد. ناکامیهای کشورهای عربی در مناقشه با اسراییل و شکستهای تلخ آنها، همگی بر تنش منطقهای افزوده است. اسراییل، دولت ناچیزی است که موفق شد کشورهای بزرگ عربی با جمعیت کثیر را مغلوب کند. مردم رژیمهای حاکم را مقصر شکستهای پی در پی و ناتوانی یا بیمیلی به حل این مناقشات متهم میکردند.
همه کشورهای عربی با فلسطین روابط تنگاتنگ تاریخی، اخلاقی و معنوی دارند. مردم میدیدند فلسطینیها چگونه تجاوزات اسراییل را دفع میکنند و از دولتهای خود همین نوع مقاومت را میخواستند. بعضی رژیمهای عربی برای ملت های خود توضیح میدادند که علت فقر شدید و عدم توسعه آنها، مصرف همه امکانات و نیروها برای مبارزه با اسراییل است. سالها گذشت، ولی این مبارزه باعث پیروزی نمیشد. فقر مردم شدت مییافت ولی ثروت طبقه حاکم رو به افزایش بود، ولی اسراییل در همه جبههها پیروز میشد.
یورش وحشیانه اخیر اسراییل به نوار غزه و رفتار فوقالعاده خشن ارتش اسراییل با جمعیت فلسطین و با ساکنان بیت المقدس کاسه صبر مردم را لبریز کرد. تازه بعضی رژیمهای عربی با صهیونیستها همدردی کرده و به یورش های وحشیانه آنها به ملت فلسطین مساعدت نمودند. این خیانت رژیمها به جهان عرب، سوختی بود که به آتش فزاینده انقلاب ریخته شد. بیش از پیش روشن میشد که دولتهایی که خود را دولتهای ملی و میهندوستی اعلام میکردند، در واقع دست نشاندههای غرب بوده و در خدمت خود به منافع غرب در منطقه، همه دستورات آنها را کورکورانه اجرا میکردند. ولی مردم در طول تاریخ رهبرانی را که تابع اراده بیگانه باشند، دوست ندارند.
به علاوه، ملتهای عرب میدانستند که بعضی کشورها با وجود فشار نیرومند از سوی آمریکا و تمام غرب، از حیثیت ملی خود دفاع کرده و استقلال خود را برقرار نمودند. همه این عوامل خشم تودههای مردم، روحیات و رفتار اعتراضآمیز مردم کوچه و بازار عربی را سبب شد. وابستگی رژیمهای عربی به آمریکا و پیروی از نسخهها و احکام اقتصادی و سیاسی آمریکا نه تنها منطقه ما را خوشبخت نکرده بلکه انحطاط بیشتری را به ارمغان آورده است. اعتراض تودههای عرب متوجه جهان غرب و ارزش های آن بود که رژیمهای فاسد منطقه از این ارزشها که علت انحطاط بودند، پشتیبانی مینمودند.
در این زمینه یک عامل دیگر نقش خود را ایفا کرد و آن بروز هویت ملتها، بازگشت به ریشهها، بازیافت برداشتهای عمیق سنتی از خود و از جایگاه و نقش خود در نظام هستی است. تاکنون بخش قابل توجه جهان عرب ویژگیهای خود را در تمدن غربی حل کرده و از دست داده است. عربها به طور کورکورانه از شیوه زندگی غربی، فرهنگ و ارزشهای غربی که با شتاب و به صورت ناکامل یاد گرفتهاند، تقلید میکنند. و اینک ملت عرب روند بازگشت به ریشهها و منابع خود را که سبب عظمت و افتخار گذشته آن شده و تمدن آنها را تشکیل داد، شروع کردهاند. این بازگشت به امت عرب انرژی و پویایی جدیدی بخشیده است. این بازیافت هویت خود بر خلاف ادعاهای کارشناسان سیاسی غرب، به تعصب، افراط و جهل انسان اولیه ربطی ندارد. نخیر، این بازگشت به ریشههاست.
این عوامل و نیز اصالتطلبی و جستجوی طرح جدید تمدنی برای جهان عرب، همگی در جهان عرب وضعیت انقلابی به وجود آوردند. در این منطقه وزش بادهای تغییرات و انقلاب احساس شد. تکرار میکنم: همه این عوامل به صورت طبیعی در اعماق تودههای مردم به وجود آمدند. انقلاب ما به تدریج نضج گرفته و نیرو جمع میکرد و ظهور آن در برابر دیدگان جهانیان تصادفی نبود. بهعکس، جای تعجب است که این انقلاب در جهان عرب با چنین تأخیری بروز کرد. ظاهراً تاریخ از قانونی برخوردار است که باید تا پایینترین سطح سقوط کرده و همه بازماندههای صبر و حوصله تاریخی را مصرف کرد تا امکان صعود مجدد فراهم شود.
نیروهای فاسد زمامدار، غریو انقلاب را که نزدیک میشد، احساس کرده و سعی میکردند به هر وسیله ممکن این حرکت به سوی تغییرات را متوقف کنند. ولی نتوانستند تاریخ را فریب داده و ملتها را به سکوت وا دارند. علاوه بر آنچه که در فوق ذکر شد، چند عامل فرعی باعث پیروزی این انقلابها شد، از جمله سطح بالای فکری ملتهای عرب، استعداد تسلط بر فناوریهای جدید اطلاعرسانی و استفاده از آن به نفع مردم است. میزان بالای جوانان در کل جمعیت، تفاوت منطقه ما با سایر مناطق جهان را تشکیل میدهد. از قرار معلوم، جوانان نوآوریها و تغییرات را میپذیرند و برای طغیان و قیام آمادگی درونی دارند. جوانان تحصیل کردهای که بلدند از رسانههای گروهی و اینترنت استفاده کنند ولی از کار و توجه دولت بیبهره هستند، آتش انقلاب را روشن کردند.
از جمله ویژگیهای قیامهای عربی این بود که تصمیمات به صورت آنی و بدون مقدمه اتخاذ میشد و جوانان میتوانستند ناگهان آتشین شوند و برای رسیدن به اهداف خود تا آخر بروند. جوانان سد ترس اجتماعی را شکستند. جرقههای انقلاب به وسیله بادهای تغییرات از یک کشور به کشور دیگر منتقل شده و تمام منطقه را به آتشی شعلهور مبدل کرد. زمینه مهیا بود و آتش زود روشن میشد. ملتهای مظلوم ناگهان کشف کردند که میتوانند بر ترس خود فایق آمده و استبداد را سرکوب کنند. فراوانی تودههای متحد مردم هم نیروی آنها را تشکیل میدهد.
آلکساندر، برادر گرامی، مایلم بیافزایم که انقلاب ما برای غرب ناگهانی و مغایر با انتظارات آن بود. غرب همیشه ملتهای ما را عقب مانده و خوابآلود دانسته و ادعا میکرد که عربها برای تغییرات وسیع دمکراتیک آماده نیستند. غرب از اینکه این انقلابها مردمی و در واقع غیر مسلح و صلحجو بودند، تعجب شدیدی کرد. از این بابت تعجب نمود که میلیونها نفر از همه گروههای سنی، اقشار و جریان های مذهبی به خیابان ها ریخته و شب و روز طی مدت زیادی کنار هم بودند و با هم (از جمله بین مسیحیان و مسلمانان) درگیری و نزاع درونی نداشتند. در اعماق انقلاب وحدت واقعی مسلمانان و مسیحیانی که کنار هم دعا میخواندند، بر ملا شد.
در جهان عرب و اسلام مرحله کاملاً جدید تاریخی شروع شده است. طبیعی است که مبارزه هنوز به پایان نرسیده است. نیروهای پوسیده فاسدی که به ظاهر از صحنه سیاسی برطرف شدهاند، از روند رستاخیز ما ممانعت خواهند کرد. ایالات متحده سعی خواهد کرد روند انقلاب را زیر گرفته و در مسیر مورد علاقه خود هدایت کند. ولی آنها نمیتوانند چرخ تاریخ را در جهت معکوس بچرخانند. انقلاب ما مانند جن از فانوس قدیمی علاالدین خارج شده و به داخل آن بر نخواهد گشت.
سئوال: خالد عزیز، تصویر درخشان اوضاع را از نظر جهانبینی و فلسفه ارائه داده، ولی فکر میکنی این منطقه بعد از پایان توفانهای انقلابی چه شکلی خواهد گرفت؟ نتیجه تاریخی این تحولات چگونه خواهد بود؟
پاسخ: ساشای عزیز، اجازه بده از این اسم ساده روسی استفاده کنم. سئوالهایی که میپرسی، ساده به نظر میرسد، ولی برای پاسخ دادن به آنها باید به بنمایههای عظیم تصورات مختلف بروم. قبل از اینکه انقلابهای ما به پایان برسند، مرحلهای باید بگذرد که در جریان آن وقوع چالشهای پیچیده و خطرناک امری اجتنابناپذیر به نظر میرسد. نیروهای ضدانقلاب دائماً موجودیت خود را یادآور خواهند شد. انقلابهای ما از تأثیرهای خارجی هم در امان نخواهند ماند، ولی این بدان معنی نیست که نیروهای خارجی به سرکوب انقلابهای ما بپردازند. خیر، آنها روش باریکتری اتخاذ خواهند کرد یعنی سعی خواهند نمود انقلابهای ما را اداره کنند.
بعضی افراد و گروهها که دیروز با رژیمهای فاسد دیکتاتور همکاری میکردند، اکنون با شور و شوق از تغییرات به عمل آمده تعریف میکنند. اوضاع امت ما را بعد از پایان تغییرات اینطور میبینم: زندگی دموکراتیک، آزادی ملی و شخصی و حقوق بشر برپا خواهد شد. زمام امور در نتیجه انتخابات آزاد و به صورت صلحآمیز تمدنی از یک نیرو به نیروی دیگر منتقل خواهد شد. عدالت اجتماعی به یکی از موازین متداول زندگی تبدیل خواهد گردید. مردم در روند توسعه فشرده و موفقیتآمیز شریک خواهند شد. اعتلای اقتصادی و صنعتی نصیب ما خواهد گردید. توسعه فناوریها و علوم، شکوفایی فرهنگ و اصلاح جو اخلاقی همه زمینههای فعالیت جامعه، برقراری انسجام بین گذشته، حال و آینده و پیروزی هویت و اصالت ملتها قابل پیشبینی است.
در بخش دینی تکثر اعتقادات و باورهای دینی حفظ خواهد شد. روابط بین احزاب، گروههای اجتماعی و جریانهای فرهنگی و مذهبی بر تسامح استوار خواهد بود. امت متحد و احیا شده ناگزیر در نبرد خود با صهیونیستها برنده شده و استقلال واقعی سیاسی و اقتصادی را برقرار خواهد نمود. گفتگو با غرب از مواضع عزت و تساوی حقوق صورت خواهد گرفت. زمان سرقت و چپاول ثروتهای ملی به گذشته خواهد پیوست. امت ما جایگاه خود را در جامعه بین المللی احیا خواهد کرد.
اسراییل میتوانست تنها زمانی پیروز شود که امت ما ضعیف و عقب مانده بود. وقتی که امت ما به ریشههای خود باز گردد و عظمت و قدرت به دست آورد، جایی برای اشغال و تجاوز اسراییل باقی نخواهد ماند. اکنون اسراییل نگران تحولاتی است که در امت ما رخ میدهد. غرب و ایالات متحده هم نگران هستند ولو اینکه تحولات زیر شعار گسترش دموکراسی، آزادی و حقوق بشر صورت میگیرد. غرب نمیتواند و نمیخواهد با شرکای برابر حقوق در زمینه ایجاد بشریت منسجم آینده همکاری و تعامل کند، بلکه به بردگان و زیردستان گوش به فرمان احتیاج دارد. غرب ثروتهای ملی آنها را غارت میکند، به آنها بازار مصرفی تحمیل میکند، اراده آنها را تابع خود میکند و سلطه خود را بر دنیای مادی و معنوی آنها برقرار مینماید. ولی همه این پدیدهها حتماً از بین رفته و به گذشته خواهند پیوست.
سئوال: جهان شاهد انقلاب جهانی اسلامی است. همه انقلابهای بزرگ اهداف فوقالعاده عظیمی مطرح میکردند که با ایجاد بشریت جدید ارتباط داشتند. جهان امروز غرب خسته و فرسوده شده است. توان الگوی لیبرال غربی خاتمه یافته و جهان دنبال اشکال جدید نظام هستی میگردد. حالا مشخصات مهم، ولی سنتی آینده عربها را بر شمردهای که شامل دموکراسی، تکثر اعتقادات و حقوق بشر است. همه این اصول در انقلابهای قرن ۱۸ مطرح شده بود و در جهان در حد معینی تحقق یافته، ولی جالب است بدانیم انفجار انقلاب اسلامی فعلی برای بشریت چه چیز اصولاً جدیدی به ارمغان میآورد؟
پاسخ: برادرم ساشا، موافقم که این آرمانها در قرن ۱۸ به وجود آمدند. ولی ملتهای ما از این آرمانها بیبهره بودند. درست است که این انقلاب را میتوان انقلاب جهانی اسلامی نامید. اسلامی که انقلاب میکند، اسلامی نیست که فلاسفه و کارشناسان غربی علوم سیاسی وصف میکنند. غرب، اسلام را به عنوان منبع و منشأ افراط و تعصب دانسته و مترادف با عقبماندگی، خوابآلودگی و قهقرا تعبیر مینماید. ولی اسلام ما، اسلام متفاوتی است که شامل آرمان های معنوی و الهی است که جوابگوی منافع روحی است که در دنیای مادی هم موجود است. غرب از این آرمانها برخوردار نیست و به آنها احتیاج دارد.
اسلام انرژی توسعه در همه زمینههای زندگی واقعی را با خود میآورد و به علم و کشفیات علمی الهام میدهد. اسلام با توسعه فناوریها و تولیدات سطح عالی مغایرت ندارد و از پیشرفت و توسعه ممانعت نمیکند. اسلام برای تأمین بهروزی ملتهای پیرو خود تلاش میکند. همه انبیا و رسل الهی که در طول همه قرنهای تاریخ اسلام بر بشریت ظاهر میشدند، بدون اینکه تنها به نعمات حیات اخروی امیدوار باشند، بهروزی انسان (در این دنیا) را تبلیغ مینمودند. اسلام ضمن ابراز امیدواری به بهروزی در دنیای مادی، بین روح و ماده دیوار حائل غیرقابل عبور نساخته است. مشکلات زمانی بروز میکند که ما تنها برای زندگی مادی مدحسرایی کرده و زندگی معنوی آسمانی را فراموش میکنیم. یا بالعکس، وقتی در امور الهی و معنوی تمرکز کرده و دنیای واقعی را فراموش میکنیم. اسلام بین این دو جهان تعادل برقرار میکند.
غرب زندگی مسلمانان را در عصر عقبماندگی و مظلومیت آنها دیده است. غرب از این حالت جهان اسلام استفاده کرد تا به اعتبار اسلام لطمه بزند. ولی اسلام مقصر عقب ماندگی مسلمانان در ادوار معین تاریخ آنها نبوده است. اسلام، دینی است که به ایجاد جامعهای امید بسته است که در آن روابط بین انسانها بر اصل عدالت، همیاری، همبستگی، نیکی و رفع طمع استوار است. اسلام مخالف این ثروتها نیست. اسلام به فقرا کمک میکند تا ثروتمند شوند. اسلام با فقر و تنگدستی نبردی بیامان شروع کرده و از اغنیا میخواهد که به فقرا کمک کنند. اسلام مخالف حکومتی است که از امکاناتی که دارد، برای تشکیل ثروتهای شخصی خود استفاده میکند.
اسلام برای برقراری روابط با همه ادیان و فرهنگها و با تمام تمدن جهانی باز است. اسلام از سطح بالای تسامح استقبال میکند. در این دین آرمانهای عالی انسانی نهفته شده است. بر خلاف ادعاهای غرب، اسلام دشمن زن نیست. اسلام فرق بین مرد و زن را که خداوند ایجاد کرد، شناخته و برای زنان همه حقوقی را قایل است که مرد دارد. غرب تمایل به زورگویی و تروریسم را به اسلام نسبت میدهد. ولی اسلام مخالف تجاوز است. اسلام با تجاوز علیه دیگران موافق نیست و مخالف ظلم و اشغال است. اسلام از پیروان خود دعوت میکند که با هر گونه ظلم مبارزه کنند و حتی جان خود را فدای اصول عالی آزادی و عدالت بکنند.
در اسلام روحیه انقلابی، علاقه به نوآوری و مقابله با هر چیز متحجر، مرده و بیآتیه وجود دارد. خداوند انسان را آزاد آفریده است و انسان باید به طور آزاد زندگی کند. اسلام سعی نمیکند نفوذ خود را به تمام بشریت گسترش دهد و این نفوذ را به زور به دیگران تحمیل کند. ولی محافظهکاران جدید آمریکایی همین کار را کرده و به جنگهای »پیشگیرانه» علیه اسلام و جهان دست زده بودند. تحولاتی که منطقه ما را فرا گرفته، این منطقه را دربرابر مابقی جهان بازتر و شفافتر کرده و ما در صدد نیستیم برای خود به طور مصنوعی در غرب و شرق دشمن بتراشیم. هدف انقلاب جاری، تأمین بهروزی ملتهای منطقه و همزمان ارائه آرمانهای والا به ملتهای جهان است.
سئوال: اعتقاد دارم که در قرن بیست و یکم مسأله فلسفی مرگ بسیار حاد خواهد بود. برای انسان معاصر غربی که تفکر عقلایی دارد، مرگ چالشی است که نمیتوان آن را برطرف کرد. اسلام به ما یاد میدهد که از مرگ نترسیم، زیرا این تولد جدید است. اسلام میگوید که میتوان مرگ را مغلوب کرد. لذا اسلام مانند دین ارتدوکس و سایر ادیان، در ساخت انسان جاویدان سهم خود را ایفا میکند. به نظر من، معنای انقلاب جاری اسلامی در حد معینی بدان است که انسان جاودانی را بسازد که زندگی خود را محدود به واقعیت مادی محسوب نکرده و بداند که زندگی او بی انتها ادامه دارد. فکر میکنم که آینده منطقه به ایجاد الگویی شبیه به الگوی ایرانی وابسته است که مرا تحت تأثیر شدید قرار داد. در این الگوی فکری، انسان به سازنده حیات جاویدان خود تبدیل میشود. انتظار دارم که در میان انقلابیون و اندیشمندان معاصر اسلامی کسی پیدا شود که با استفاده از الفاظ قابل درک و قانع کننده معنای ژرف انقلاب جهانی جاری اسلامی را توضیح دهد.
پاسخ: در تمدن اسلامی اندیشههای مرگ و جاودانی به وسیله زبان فصیح قرآن بیان شده و توسط همه اعم از پیر و جوان و زن و مرد به آسانی درک میشود. در حالی که برای شخص بیدین، مرگ به معنی بنبستی است که تمام هستی دنیوی را بی ارزش می سازد، از نظر انسان دیندار و از جمله مسلمان، مرگ پلی است که به حیات بعدی ما ساخته شده است. کسی که پیرو این اندیشه باشد، باید در زندگی اول مادی خود احتیاط به خرج دهد و نباید سعی کند به هر بهایی که شده از نعمات عرضه شده استفاده کند زیرا حیات دوم آسمانی وجود دارد که انسان در آنجا همه نعمات نظام هستی را کشف خواهد کرد. سرنوشت انسان در حیات اخروی با اعمال وی در زندگی مقدماتی دنیوی تعیین میشود. این حهانبینی انسان را تشویق میکند در زندگی اول خود درست و با اخلاق رفتار کند. او در این زندگی به غارت، ظلم، چپاول و تضییع حقوق دیگران دست نمیزند. بر عکس، خیر و نیکی میسازد و به سازندگی و آراستن واقعیات دنیوی دست میزند. بابت همه کارهای نیک این دنیا، پاداشی در آخرت نصیب او خواهد شد.
همین امر به اصل عدالت حالت فراگیر میدهد. بیعدالتیای که در این دنیا رخ داده باشد، در زندگی اخروی مجازات شده و عدالت ناگزیر احقاق خواهد شد. فلسفهای که عنوان کردی، به معنی حفظ تعادل بین حیات دنیوی و حیات آینده اخروی است. حکمت اسلامی میگوید: «در این زندگی به گونهای کار کن که گویا این زندگی جاویدان است. ولی به گونهای برای حیات اخروی آماده شو که گویا فردا از این دنیا خواهی رفت».
در اسلام یک برداشت مهم دیگر از مرگ وجود دارد و آن این است که حیات اخروی در دست انسان است. اهمیت این مفهوم ناشی از آن است که انسان بیباک میشود. شجاعت، آمادگی برای خطر و مردانگی در نبرد انسان را به مرگ نزدیک نمیکند و بالعکس، فرار از میدان نبرد انسان را از مرگ رها نمیکند. مرگ در هر دو مورد در دست خدا و از قبل مقدر شده است. به همین علت، مسلمان راستین بسیار شجاع و بی باک است. این برداشت نه تنها در اسلام بلکه در همه ادیان بزرگ جهانی وجود دارد که انسانها تحریف نکرده باشند. از این نظر، انقلاب اسلامی بیدینی را به چالش میکشاند که روحیه تنها زندگی دنیوی و مآلاً روحیه مرگ ناگزیر بر آن حاکم است. از این نظر انقلاب جهانی اسلامی اندیشه بشریت جاویدان را تبلیغ میکند.