روزنامه عصرایرانیان/امیرحمزه نژاد/معمر قذافی در طول حکومت چهل ساله خود به میکروب ضعیف شدهای بدل شده بود که آمریکا را در مقابل خطرات احتمالی خیزشهای اسلام خواهانه بر پایه راهبرد مقاومت واکسینه میکرد اما با سقوط قذافی این خطر بالقوه خاصیت بالفعل شدن پیدا کرد.
بررسي استراتژيك/لیبی این روزها آرام تر از گذشته به نظر میرسد. انقلابیون لیبی سنگر به سنگر، شهر به شهر نیروهای سرهنگ قذافی را به عقب راندهاند. اما با این شرایط هنوز سرهنگ تسلیم نشده است و اخبار ضد و نقیضی از حضور او در لیبی و کشورهای همسایه به گوش میرسد. اوضاع کنونی لیبی بسیار تحت تاثیر سرنوشت معمر قذافی است. دستگیر شدن قذافی به چند جهت می تواند حائز اهمیت باشد. اول اینکه با دستگیری قذافی حکومت ۴۰ ساله او نیز به پایان خواهد رسید و شورای انتقالی لیبی میتوانند هر چه زودتر برای تشکیل حکومت جدید در این کشور اقدام کند. ادامه…
دوم اینکه با اسیر یا کشته شدن قذافی دوباره ثبات و امنیت به این کشور باز خواهد گشت و دست آخر اینکه با توجه به حاشیهها و معماهایی که حکومت ۴۰ ساله قذافی در لیبی ایجاد کرد، اسیر شدن وی میتواند کلیدی برای حل بسیاری از این معماها باشد. یکی از این معماهای بزرگ سرنوشت امام موسی صدر، رهبر شعیان لبنان است که شاهدین آخرین بار او را در لیبی دیدهاند.
درحالی که انقلابیون لیبی تلاش میکنند قذافی را به مانند مبارک روانه قفس آهنین کنند، غربیها تمایل چندانی به این موضوع نشان نمی دهند، آنها بیشتر درصدد تداوم ناآرامیها در این کشور هستند. اروپاییها به طمع نفت لیبی خود را وارد جنگ با قذافی کردند و امروز نیز تلاش دارند با مدیریت بحران لیبی جهت کسب منافع خود گام بردارند. بدون شک بی ثباتی و ناآرامی در لیبی میتواند فضای مناسبی را برای غربیها فراهم کند تا بواسطه این آب گل آلود بتوانند ماهی سیاه خود یعنی نفت لیبی را صید کنند.
رفتار غربیها با اعضای شورای انقلابی لیبی نیز بر صحت این امر اشاره دارد. چندی پیش بود که شورای انتقالی لیبی خواستار آزادسازی مبلغ ۵ میلیارد دلار از دارایی های مسدود شدۀ دولت لیبی شد اما غربیها با عدم استرداد داراییهای بلوکه شده لیبی و اختصاص مبلغی ناچیز به این کشور این پیام را به شواری انتقالی لیبی دادند که هنوز این شورا را به عنوان حکومت پس از قذافی به رسمیت نمیشناسند و از سوی دیگر سعی دارند برای در دست داشتن ابتکار عمل و اعمال فشار بر روی این شورا درجهت منافع خود از این دارایی ها به عنوان ابزاری موثر بهره برداری کنند. این سیاستی که غربیها همیشه به آن پایبند بودند؛ یعنی همواره در معاملات بینالمللی با جیبب و داراییهای طرف مقابل معامله میکردند و میکنند. ناتو هم آنطور که ادعا می کند از انقلابیون لیبی در مقابل قذافی حمایت نکرده است. چراکه غربی ها خواستار آن بودند که انقلابیون لیبی متحمل هزینه زیادی در جنگ با قذافی شوند و ضمن تضعیف شدن به آمریکاییها وابسته بمانند و از سوی آمریکایی ها دیگر بهانه دخالت در این کشور را از دست ندهند.
از سوی دیگر شکلگیری حکومت در لیبی میتواند تبعات زیادی را برای آمریکا و اروپا به همراه داشته باشد. برخی از کارشناسان میگویند که طمع اروپاییان به نفت لیبی بود که آمریکا را وادار کرد وارد بازی لیبی شود. اینک برخی معتقدند که سقوط قذافی بیش از آنکه برای آمریکاییها سودآور باشد زیان آور است؛ چراکه معمرقذافی با وجود اینکه خود را به عنوان یک رهبر ضدغربی و ضد آمریکایی نشان میداد دست در دست آمریکاییها داشت و به مانند دیگر همنوعان دیکتاتور خود برای ابقای حکومت خود راه سازش با آمریکا را در پیش گرفته بود. معمر قذافی در طول حکومت چهل ساله خود به میکروب ضعیف شدهای بدل شده بود که آمریکا را در مقابل خطرات احتمالی خیزشهای اسلام خواهانه بر پایه راهبرد مقاومت واکسینه میکرد اما با سقوط قذافی این خطر بالقوه خاصیت بالفعل شدن پیدا کرد. قذافی به علت از دست دادن وجاهت در صحنه منطقهای و جهانی بعد از پذیرش خواست امریکا برای دست کشیدن از برنامه هستهای هیچ خطری متوجه غرب نمیکرد.
درواقع اوضاع و احوال لیبی نیز بر نگرانی آمریکاییها افزوده است. گروهی از اسلامخواهان لیبی امروز در این کشور ظهور کردند که اتفاقا در مبارزه و شکست قذافی نقش بسیار موثری داشتهاند. آمریکا امروز بیم آن دارد که فریاد اسلامخواهی در این کشور بلند شود. البته لیبی با این شرایط فرقی با دیگر کشورهای نظیر خود نمی کند. آمریکاییها حتی از ناآرامی های سوریه که خود مولد آن بودند نیز بیم دارند. آمریکاییها در اوایل امر با استفاده از فضای آنارشی خیزشهای مردمی سناریو انقلاب مخملی را در سوریه اجرایی کردند اما بعد از گذشته چند هفته از این ماجرا تغییری در سیاست کلی آمریکا علیه حکومت بشار اسد بوجود آمد. آمریکا دیگر درصدد سرنگونی حکومت اسد در سوریه نیست بلکه سناریو انقلاب مخملی را تنها راهی برای تضعیف حکومت این کشور و گرفتن امتیاز از بشار اسد می بیند و دنبال می کند. چه اینکه باتوجه به موقعیت ژئوپلوتیک سوریه و همسایگی این کشور با اسرائیل این نکته دور از دهن مینماید که بعد از بشار اسد حکومتی در این کشور روی کار آید که رابطه مصالمت آمیزی با اسرائیل برقرار کند. سوریه از زمان جنگ اعراب و اسرائیل صحرای سینا را به اسرائیلیها واگذار کرده است و سرنگونی حکومت در سوریه ممکن است به تجاوز دوباره اسرائیل و تقسیم این کشور منتهی شود که این موضوع خود آنتی تزی برای تز سرنگونی احتمالی حکومت بشار اسد در سوریه می باشد.
در هر صورت، از سوی حکومت سرهنگ قدافی هیچ مخالفت جدی و سازمان یافتهای در مقابل آمریکا در روزهای واپسین هم در سطح امریکا مشاهده نمی شد که دخالت را نفی کند تا هزینه اجتماعی یا سیاسی غیر قابل تحملی را برای حکومت باراک اوباما به وجود آورد. برخی از کارشناسان معتقدند حضور معمر قذافی در لیبی یا عدم حضور او هیچ گونه تغییر اساسی در معادلات کلان منطقهای و جهانی برای امریکا بهوجود نمیآورد. با درنظر گرفتن این نکات شاید بتوان گفت که دخالت امریکا در حوادث لیبی یکی از غیرموجهترین سیاستها با توجه به معیارهای ژئو استراتژیک، ژئوپولتیک و ایدئولوژیک تاثیرگذار بر تعریف منافع ملی امریکا باشد.
به نظر میرسد آمریکا و غرب در این برهه زمانی کمترین تلاشی برای دستگیری سرهنگ قذافی از خود نشان ندهند و تمایلی نیز برای این موضوع نداشته باشند؛ چراکه تجربه حذف بنلادن نشان داد که آمریکاییها با توجه به ابزاری که در دست دارند برای یافتن معمر قذافی مشکل خواصی نخواهند داشت اما این موضوع در راستای سیاست خارجه آمریکا و منافع غرب تعریف نشده است. حذف قذافی بیش از آنکه منافع مادی غرب را تامین کند به جهت تبلیغاتی میتواند برای آمریکاییها و ترمیم وجهه آنها حائز اهمیت باشد اما آمریکاییها در این برهه زمانی این واقعه را به عقب انداختهاند تا زمان بیشتری را برای عملی سازی سیاست های خود در لیبی بخرند و فرصت بیشتری داشته باشند تا در زمان گذار حکومت قذافی به حکومت شورای انتقالی در لیبی به شناسایی مهرههای وابسته پرداخته و در زمینه تشکیل حکومت مورد رضایت خود عمل کنند.