هنوز حرفم تمام نشده بود كه ديدم چشمانش ميدرخشد در همين حال به من گفت: «مادر! من مشتاق ديدن عليبن ابيطالب و اصحاب رسول خدا هستم.» طوري سخن ميگفت كه گويي چيزي تا پايان راه نمانده است فرزندم را هرگز در آن حال نديده بودم.
به گزارش آتی نیوز به نقل از مشرق، روز 19 بهمن ماه سال 1389 ، در حالی که چشم های تمامی جهان ، آخرین روزهای فرعون نامبارک مصر را به تماشا نشسته و آتش بیداری اسلامی مردم مصر ، نفس های ابرقدرت های غربی را در سینه حبس کرده بود ، خبری کوتاه ، در صدر اخبار رسانه های خاورمیانه نشست:
« قدريه اسلامبولي مادر 83 ساله شهيد خالد اسلامبولي عصر امروز با حضور در جمع معترضين مصري در ميدان التحرير قاهره، ضمن حمايت از تظاهرات گسترده مردم عليه رژيم حسني مبارك، با بيان اينكه انقلاب ما، انقلاب دختران و پسران جوان است، خطاب به جمعيت حاضر در ميدان التحرير گفت: براي رهايي مصر از چنگال امپرياليسم و يوغ استكبار دعا ميكنم.»
نام خالد اسلامبولی برای بسیاری از جوانان مصری ، غریب بود و چیزی را تداعی نمی کرد اما کسانی که سال های عمرشان از 40 و 50 می گذشت ، به خوبی او را به یاد می آوردند.
خالد اسلامبولی ، به تاریخ 14 مهر 1360 شمسی(6 اکتبر 1981 میلادی) دوشادوش 3 همرزمش ، انور سادات ، فرعون پیشین مصر و منعقد کننده اولین قرارداد صلح یک کشور اسلامی با رژیم صهیونیستی را به گلوله بست و با پاک کردن این لکه ننگ از دامان مصر ، نام خود را به عنوان اولین قاتل یک فرعون مصری در تاریخ این کشور به ثبت رساند.
خالد و يارانش در سحرگاه روز پنجشنبه 28 فروردین 1361 اعدام شدند و جمهوري اسلامي ايران نيز به پاسداشت اين عمل شهادت طلبانه مجاهدان مصري، يكي از مهمترين خيابان هاي پايتخت خود را به «شهيد خالد اسلامبولي » نام داد.
متن زير گفتگويي است با «قدریه اسلامبولی» مادر شهيد خالد اسلامبولي كه چند سال پس از شهادت فرزندش صورت گرفته است:
* نظرتان راجع به ترور انورسادات به دست پسرتان، ستوان يكم خالد اسلامبولي چيست؟
*قدریه اسلامبولی: سالها از آن حادثه ميگذرد و اين مايه افتخار من است كه پسر من دست به چنين كاري در دفاع از حريم الهي زد. او در راه خدا به شهادت رسيد و ما از خدا ميخواهيم كه اين قرباني را از ما بپذيرد.
* اما نتيجه اين كار، اعدام بود، چرا بجاي «گلوله»، «دعوت به كارنيك» نباشد؟
*قدریه اسلامبولی: واضح است كه گروهي از مسلمانان براي دين قيام كردند و از مسئولين خواستند تا شريعت خدا را پياده كنند ولي جواب اين درخواست، زندان، شكنجه، اعدام و مرگ توسط جلادان حكومت بود. كدام گفتگو و دعوت به كار نيك منظورتان است؟
اينها باب گفتگو را از همان اول بستهاند. اين جنگ، جنگ ميان حق و باطل است كه هنوز ادامه دارد و بدون شك نصرت خدا در پيش است.
اهل باطل ميخواهند نور خدا را با دهان هايشان خاموش كنند ولي خداوند حافظ نور خدا است هر چند اين براي كافران خوشايند نباشد.
اين جنگ برپاست و مرداني را ميطلبد كه دين خدا را ياري ميكنند.
«ان تنصروالله ينصركم و يثبت اقدامكم» ولي اگر مردم از دين خدا اعراض كنند، او با كساني غير از ما دين خود را ياري خواهد كرد و راست گفت خداوند كه فرمود: «و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم» و البته فقط اين نيست بلكه خدا مي فرمايد: «ثم لايكونوا امثالكم» چه ياري دين خدا به دست ما باشد و چه ديگران.
* وقتي خبر ترور سادات را شنيديد چه احساسي داشتيد؟
*قدریه اسلامبولی: من و حاج احمد (پدرخالد) در منزل يكي از نزديكان براي ناهار ميهمان بوديم كه دخترشان تلويزيون را روشن كرد. مراسم رژه در حال برگزاري بود و توپها و تجهيزات از مقابل جايگاه عبور ميكردند. بلندگوي مراسم در حال گفتن اين آيه بود: «انهم فتية آمنوا بربهم» در همين حين ديديم كه افسري از ماشين حامل توپ پايين پريده و به سمت جايگاه ميدود. اين صحنه مرا نگران كرد به طوري كه احساس كردم قلبم ايستاد. از اعماق وجودم فرياد زدم: «خالد، پسرم!» و با دست قلبم را گرفتم. همسرم من را آرام كرد و گفت: تو ميداني كه خالد در مراسم رژه شركت نكرده است.
به خانهمان در «ملوي» در استان «المنيا» برگشتيم در حالي كه حتي يك كلمه هم صحبت نكرديم و پرندهها در بالاي سرمان پرواز ميكردند.
دو روز به همين منوال گذشت تا اينكه از راديو شنيديم عامل ترور سادات. ستوان يكم خالداسلامبولي است.
هنوز يك ساعت از اعلام اين خبر نگذشته بود كه تلفن خانه زنگ خورد. پدر خالد گوشي را برداشت اما كسي صحبت نكرد. دقايقي بعد منزل ما تبديل شد به يك پادگان نظامي و پدر خالد را دستگير كردند.
قبل از آنكه او را ببرند به من گفت: «صبور باش. بدان كه پسرمان نزد خدا شهيد است.» خودم را با قدرت و شجاعت و صبر تسكين دادم و در همان حال گفتم: «خدايا من نميخواهم اين فضا را از من برگرداني، بلكه از تو ميخواهم الطافت را در آن نمايان سازي.»
* به عنوان يك مادر آيا با شنيدن آن خبر متأثر نشديد؟ خصوصا اينكه قوانين جاري كشور اين كار را يك جنايت ميداند؟
*قدریه اسلامبولی: آزمايش من در مورد پسرم يعني جگر گوشهام، آزمايشي بود كه بر دلم سنگيني ميكرد. من از خداوند خواستم كه به من صبر و استقامت بدهد و اين بود كه خيلي زود خداوند عزوجل، قلبم را آرام كرد و تمام اعضاء و جوارح بدنم سكون و آرامش يافت و من اين گفته خداوند قدير را به زبان آوردم كه «انالله اشتري منالمومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون فيسبيلالله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقا فيالتوراة و الانجيل و القرآن و من اوفي بعهده منالله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هوالفوز العظيم.»
* به نظر شما انگيزه اصلي خالد از ترور سادات چه بوده است؟
*قدریه اسلامبولی: به نظر من دلايل آن براي همه مردم و تمام جهان آشكار و معلوم است. صحبتهايي كه سادات در روزنامهها و راديو ميكرد، مردم و مخصوصا مسلمانان را بر ميآشفت. او اسلام را به سخره گرفت و علماء اسلام را تحقير كرد. از جمله شيخ احمد المحلاوي، كه او را به سگ تشبيه كرد. او هزاران جوان مسلمان را بازداشت و حجاب با به سخره گرفت.
سادات توافقنامه كمپ ديويد را امضا كرد و در برابر صهيونيستها كوتاه آمد. صهيونيستها كساني هستند كه خالد با انگيزه نبرد با آنان وارد دانشكده جنگ شد.
خالد وقتي كوچك بود به من ميگفت: افسري خواهم شد و با صهيونيستها خواهم جنگيد و فلسطين را آزاد خواهم كرد.
او از كودكي روحيه اسلامي و ملي را در ما تقويت و ما را با نور جهاد و فداكاري منور كرد.
او دين خدا را ميديد كه هتك حرمت شده و سخره زبانهاست. صهيونيستها را ميديد كه در خيابانهاي پاك مصر ميگردند و از اهل آن تجسس كرده و ناموسش را بيحرمت ميكنند.
او ميديد كه آنها در مناطق و محلات مصر اشاعه فساد ميكنند و ارزش و وقار كشورش را به نابودي ميكشانند.
* آيا خالد در زمينه كار نظامياش آرزويي داشت؟
*قدریه اسلامبولی: تنها آرزوي او اين بود كه ارتش اسلامي و قدرتمند شكل بگيرد و به اسلام و مسلمانان براي آزادي فلسطين اشغالي و مسجدالاقصي و اعتلاي كلمه الله بر روي زمين، عزت ببخشد.
* آيا به شما اطلاع نداد كه قصد كشتن سادات را دارد؟
*قدریه اسلامبولی: طبيعتا خير.
* خالد در آخرين ديداري كه قبل از اعدام با شما در زندان داشت، چه گفت؟
*قدریه اسلامبولی: آخرين باري كه او را ديدم، يك هفته قبل از اجراي حكم اعدام بود. وقتي او را در لباس اعدام ديدم، قلبم گرفت. او در حالي كه دستش را به سويم دراز كرده بود، گفت: «مادر چرا اينگونه هستي؟ من در شما قدرت صبر و ايمان سراغ داشتم.» و شروع كرد به بوسيدن دستهايم و چسباندن سرم به سينهاش. در همين حين خواهرش وقتي او را ديد، با صداي بلند و در مقابل افسر بازداشتگاه نظامي گفت: «فزت و ربالكعبه، پوشش تازه بر تن كردي. شهادت گونه از دنيا رفتي و حورالعين را به همسري گرفتي.»
خالد از اين گفته خندهاش گرفت و نگاهي به من كرد و وقتي من را مضطرب ديد، گفت: «مادر چه شده است؟ آيا از اين حكام طاغوت انتظار كار خير داري؟» به او گفتم: «نه پسرم! من هم جز به ايستادن تو در پيشگاه خداي عز وجل و عظمت و جلال اين جايگاه نميانديشم.»
هنوز حرفم تمام نشده بود كه ديدم چشمانش ميدرخشد در همين حال به من گفت: «مادر! من مشتاق ديدن عليبن ابيطالب و اصحاب رسول خدا هستم.» طوري سخن ميگفت كه گويي چيزي تا پايان راه نمانده است فرزندم را هرگز در آن حال نديده بودم. گفت: «مادر! صبور باش كه صبر در هنگام بلا، بالاتر است.»
به من و خواهرش گفت: «آل ياسر! صبر كنيد كه قرار ما در بهشت خواهد بود.»
در آن ديدار چهار تن از يارانش به نامهاي عبدالحميد، محمد عبدالسلام فرج، عطا طايل و حسين عباس نيز با او بودند.
او به من گفت كه ميخواهد پدر و برادرش، محمد و همسران خواهرانش، رشوان و " ممدوح را كه در زندان موقت بودند، ببيند اما خواستهاش رد شد. او گفت: اين تنها خواسته من قبل از اعدام است.
خواسته او انجام شد و ما از پيشش رفتيم.
خالد از روز حادثه، روزه ميگرفت و از من خواست در ملاقات بعد، چند بسته آبميوه برايش ببرم. من تصور نميكردم حكم با اين سرعت يعني روز 14 آوريل 1982 اجرا شود.
* آيا از مسئولين خواستيد كه جسدش را به شما تحويل دهند؟
*قدریه اسلامبولی: وقتي خالد اعدام شد ما خبر نداشتيم. برايش چيزهايي برده بودم كه ماموران زندان لباسهايش را تحويلم دادند. خيلي سريع به ساختمان مدعيالعموم نظامي رفتم و از آن ها خواستم جسد پسرم خالد را تحويلم دهند. اما يك افسر آمد و به من گفت: برو! جسد پسرت را حتي پشت خورشيد هم نخواهي يافت.
در دستم آبميوههايي بود كه قرار بود به خالد بدهم. آن ها را بين افسران و نظاميها و منشيهاي ساختمان تقسيم كردم و به آن ها گفتم : اين ها براي پسرم خالد است كه الان نزد حورالعين است.
آن جا را در حالي ترك كردم كه همهشان گريه ميكردند.
* وصيتنامه آخر خالد چه بود؟ آيا آن را انجام دادهايد؟
*قدریه اسلامبولی: وصيتش اين بود كه به هر آن چه خداوند مالك آن است باور داشته باشيم و پدرش براي او صدقه جاريه بدهد و محمد از طرف او به حج برود و مرا هم به تربيت كودكان و تعليمات اسلامي توصيه كرد كه بحمدالله ما هم توانستيم برخي از آن ها را انجام دهيم.
* پيام مادر خالد براي مسئولين چيست؟
*قدریه اسلامبولی: پيام من اين است كه به امر خداوند تبارك و تعالي باور داشته و تسليم آن شوند و شريعت و احكام اسلام را پياده كنند. «انما كان قول المومنين اذا دعوا اليالله و رسوله ليحكم بينهم ان يقولوا سمعنا و اطعنا و اولئك هم المفلحون»
ولي اگر از آن اعراض كنند، لعنتها به دنبال سرشان خواهد بود. «و يقولون امنا بالله و بالرسول و اطعنا ثم يتولي فريق منهم من بعد ذلك و ما اولئك بالمومنين و اذا دعو اليالله و رسوله ليحكم بينهم اذا فريق منهم معرضون افي قلوبهم مرض ام ارتابوا ام يخافون ان يحيق الله عليهم و رسوله بل اولئك هم الظالمون»
* چه صحبتي با علماء الازهر و مسلمانان داريد؟
*قدریه اسلامبولی: اين كه تقوا پيشه كنند و از سرزنش سرزنشگران نهراسند و از هيچ سلطنت و سلطاني ترسي به دل راه ندهند كه اين حكومت خداوند است كه باقي خواهد ماند و نيز چيزي را كه نميدانند انكار نكنند كه خداوند عظيم، آگاهتر است. «اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنين.»
* آيا مايليد به عنوان يك مادر مسمان، صحبتي هم با جوانان امروز داشته باشيد؟
*قدریه اسلامبولی: به آنان ميگويم گفته پيامبر خدا محمد (ص) را به ياد داشته باشيد كه «زماني ميرسد كه حفظ دين بر ايشان چونان نگه داشتن زغال سرخ شده ايست بر دست» صبر و مقاومت در برابر بلايا پيشه كنند و به رسالتي كه جانهايتان را براي آن مبذول ميداريد توجه داشته باشيد و دنيا شما را نفريبد. اي فرزندانم وحدت داشته باشيد كه گرگها، گوسفندان جدا افتاده را ميخورند. تفرقه عذاب است، پس وحدت پيشه كنيد و از خدا استعانت بجوييد و صبر داشته باشيد كه زمين از آن خداست و او هر آن كسي از بندگانش را كه بخواهد وارث آن خواهد كرد و سرانجام از آن متقين است.