امير زيادزاده، كارشناس مسائل آفريقا در گفتگو با ديپلماسي ايراني ضمن اشاره به وضعيت كنوني سومالي ميگويد: چرا جامعه جهاني كه قادر است ظرف چند ساعت با تصويب قطعنامهاي نصفه و نيمه، ليبي را به خون و آتش بكشد، بيش از 20 سال سومالي را به فراموشي سپرده است؟
ديپلماسي ايراني: يكي از كشورهايي كه هر از چندگاهي خبرهاي ناگواري در مورد آن و وضعيت مردم آن و جنگهاي داخلي منتشر ميشود. در مورد ريشههاي اين مشكلات و مسئوليت جامعه جهاني در اين رابطه، با امير زيادزاده، كارشناس مسائل آفريقا به گفتگو پرداخته ايم كه در زير ميخوانيد:
آقاي زيادزاده، اخيرا دوباره سومالي به خاطر قحطي و درگيريهاي كنيا با اسلام گرايان الشباب به صدر اخبار رسانهها آمده است. به طور كلي مشكل سومالي چيست؟ و چرا تا اين اندازه از مشكلات رنج مي برد؟
كشور سومالي با وسعت 637700 كيلو متر مربع و 3025 كيلومتر نوار ساحلي در غرب اقيانوس هند، جنوب خليج عدن و در شاخ آفريقا واقع شده كه از جنوب به كشور كنيا و از غرب به كشور اتيوپي و از شمال غرب به جيبوتي محدود مي گردد.
كشور سومالي به سه منطقه استعماري سومالي ايتاليا، سومالي انگليس و سومالي فرانسه تقسيم مي شود كه سومالي فرانسه امروزه به عنوان يك كشور كوچك مستقل به نام جيبوتي در شمال غرب سرزمين اصلي سومالي قرار دارد.
سومالي بريتانيا در شمال اين كشور و در منطقه صخره اي و در حاشيه جنوبي خليج عدن واقع شده و قبايل دير و اسحق در آن مستقر هستند. اين منطقه به علت وجود منابع فراوان كاني، مورد توجه بريتانيا بوده است.
البته مدت كوتاهي پرتغاليها بر اين كشور سيطره يافتند كه توسط دولتهاي ايتاليا و بريتانيا عقب رانده شدند. لكن پس از راندن پرتغاليها و برخي ديگر از كشورهاي اروپايي، ايتاليا و بريتانيا بر سر قلمرو بيشتر با يكديگر به نزاع پرداختند تا اين كه سرزمين اصلي در اختيار ايتاليا، منطقه صخره اي و شمالي به دست بريتانيا افتاد و فرانسه قلمرو خود را هر چند كوچك لكن داراي اهميت استراتژيك به لحاظ اشراف به باب المندب، در اختيار گرفت كه پس از به استقلال رسيدن سومالي در سال 1960، بخش فرانسوي آن به عنوان كشور مستقل جيبوتي و با ادامه تسلط فرهنگي سياسي فرانسه بر آن در نقشه منطقه خود نمايي نمود.
بايد دانست كه هزاران قبيله كوچك و بزرگ در سومالي وجود دارند كه منشأ آنها پنج قبيله اصلي است كه در هنگام پيدايش اين قبايل در كشور سومالي همگي به نوعي نسباً يا سبباً به يكديگر ارتباط پيدا كرده اند.
تا دهه 80 ميلادي موضوع قبايل در سومالي چندان مطرح نبود و اين بدان معني نيست كه قبايل وجود نداشتند بلكه موضوعيت خود را به لحاظ ديني و ملي از دست داده بودند تا اين كه در دهه مذكور اروپائيان مبادرت به جمع آوري اطلاعات در اين زمينه نمودند و با نشر آن شير خفته نفاق و چند دستگي را در بين آنان بيدار نمودند و اكنون جنگ داخلي سومالي تماماً منبعث از تفكر قبيله اي است.
در يك كلام مي توان گفت كه يك سوماليايي به تنهايي يك مسلمان معتقد است (و اين مسئله اي است كه امريكا و غرب به طور كلي با آن مشكل دارند) ولي در جمع يك عنصر قبيله اي به حساب مي آيد.
بافت قبيله اي سومالي بر اوضاع سياسي اين كشور اثر مستقيم داشته و عشاير و قبايل مختلف براي نيل به قدرت و يا سهيم شدن در قدرت با يكديگر پيكارهاي دامنه داري نمودند.
آن چه كه حائز اهميت و قابل طرح است اين است كه شرايط كنوني سومالي حكايت از استقرار ندارد و حكومتهاي اعلام شده تا كنون نتوانستند بر تماميت ارضي سومالي مستولي شوند و هريك از حاكميتهاي پس از سرنگوني دولت "محمد زيادباره"، تنها توانستند در قلمرو قبيله اي و بعضاً ضعيف تر از آن (قلمرو عشيره اي) حاكم باشند كه با اندك نسيمي از جهت مخالف و از سوي قبايل رقيب يا دشمن به ناكامي نايل آمدند.
علاوه بر اين آمريكا جهت تقويت حضور ناوگانهاي نظامي خود در منطقه خليج فارس و اقيانوس هند و نيز جلوگيري از تشكيل يك كشور مسلمان و معتقد در منطقه اي استراتژيك و حياتي براي غرب، بهانهها و انگيزههاي مختلفي را جهت مداخله در امور داخلي سومالي ساخته و پرداخته نموده است چنانچه در سال 1992 ميلادي، با به كارگيري اصطلاح «زنده كردن اميد» و توسل به واژه فريبنده كمكهاي انساندوستانه وارد كشور سومالي شد تا به اصطلاح به ملت فقر زده و قحطي زده سومالي كمك كند و امروز نيز حضور خود را تبديل به يك حضور نظامي(از طريق هواپيماهاي بدون سرنشين) نموده است.
فعاليتهاي گروههاي اسلام گرا در اين منطقه چگونه است؟ آيا اين گروهها با القاعده مرتبط هستند؟
در سال 2006 اتحاديه محاكم اسلامي با پشتيباني شبه نظاميان اسلام گرا كنترل پايتخت (موگاديشو) را به دست گرفتند و پس از چند ماه اين اتحاديه توانست بر قسمت اعظم منطقه جنوبي خاك سومالي مستولي شده و در همين حال دولت انتقالي مركزي بدون قدرت و توانايي در منطقه بايدوا زمين گير شده بود كه در سپتامبر همان سال اتحاديه آفريقا موافقت نمود كه 8000 نيروي اين اتحاديه براي كمك به دولت انتقالي كه در منطقه بايدوا در عين ضعف و فتور باقي مانده بود، به منظور حفظ صلح در اين كشور وارد عمليات شوند كه در عمل، اين نيروها در لشكريان اتيوپيايي خلاصه و با توجه به كينه ديرين اتيوپي نسبت به سوماليائيها و از آن فراتر بغض اتيوپيها نسبت به مسلمانان (نه تنها مسلمانان سومالي كه مسلمانان جدائي طلب اريتره كه سرانجام به استقلال از اتيوپي دست يافتند) انگيزه اي شد كه اين كشور با برچسب تروريست بودن اتحاديه محاكم اسلامي و وابستگي آنها به القاعده به سوي اتحاديه محاكم حمله ور گرديد و نتيجه آن تقويت دولت رو به اضمحلال بايدوا و عقب راندن اتحاديه محاكم اسلامي بود.
گروه 'الشباب' در سال 1383 تاسيس شد اما با افزايش فعاليتهايش از سال 1386، خود را شاخه نظاميدادگاههاي اسلاميمعرفي و هدف خود را تاسيس دولت اسلاميدر سومالي بيان نمود.
با توجه به اين كه آمريكائيان، رهبران محاكم را به ارتباط با القاعده و طالبان متهم كرده بودند و به اقدام تجاوزگرانه اتيوپي مهر صحت زدند، اين اتهام از سوي رسانههاي غربي پخش و در اذهان جاي خود را باز كرد؛ در حالي كه مشي فكري سوماليائيها علي رغم نفوذ مالي سعودي و فعاليتهاي گسترده در سومالي، با طالبان و القاعده سازگاري ندارد.
البته به دليل گرايشهاي افراطي و خشونت طلبانه اين گروه، زمينه ورود و نفوذ فيزيكي عناصر القاعده در سومالي فراهم شده است. به دنبال حضور القاعده در سومالي و برقراري ارتباط ميان رهبران الشباب و القاعده، آمريكا نيز مجال بيشتري براي مداخله در سومالي و استمرار فعاليتهاي نيمه كاره خود - در سالهاي پس از جنگ جهاني دوم و در غالب نيروهاي "آميسوم" – پيدا كرد.
گروه الشباب كه نام كامل آن 'شباب المجاهدين' است در سال 2008 ميلادي از سوي آمريكا به عنوان يك گروه تروريستي تلقي شد.
عمليات اخير كنيا در سومالي در اخبار آمده است؟ اين عمليات با چه هدفي صورت گرفته است؟
پس از انفجار سفارت آمريكا در نايروبي (پايتخت كنيا) در سال 1998 ميلادي و حادثه 11 سپتامبر 2001 ميلادي، جايگاه كنيا در نقشه استراتژيك منطقه شاخ آفريقا، تغيير نمود و روابط ميان نايروبي و واشنگتن، بعد امنيتي و راهبردي پيدا كرد.
هفته گذشته يك آدم ربايي در خاك كنيا به وقوع پيوست كه بعد از آن آدم ربايان به خاك سومالي گريختند. در اين راستا "جرج سايتوتي" وزير امنيت داخلي كنيا با متهم كردن شورشيان گروه الشباب سومالي به ربودن اتباع خارجي، اعلام نمود؛ تماميت ارضي ما با تهديدات امنيتي جدي مواجه شده و ما نميتوانيم اجازه دهيم چنين چيزي به هيچ وجه روي دهد. اين در حالي است كه گروه الشباب چنين اتهاماتي را رد نموده و آن را نپذيرفته است. لازم به ذكر است كه اين سومين حادثه ربوده شدن اتباع خارجي در كنيا در يك ماه گذشته است.
مشخص است كه اقدام كنيا و به منظور برخورد با آدم ربايي و تعقيب آدم ربايان در خاك سومالي، تنها بهانه اي براي ورود به خاك سومالي و مقابله با گروه الشباب است چرا كه در گذشته (به عنوان مثال زمان انفجار سفارت امريكا در نايروبي) كه انگيزه كنيا براي چنين اقداماتي بيشتر بوده است؛ تعرضي به اين وسعت به خاك سومالي انجام نميگيرد. به نظر ميرسد اين اقدام كنيا در راستاي اهداف امريكا از جمله مقابله با گروه الشباب (به عنوان بزرگ ترين گروه ضدامريكايي در سومالي) صورت گرفته است.
اخبار تحركات كنيا و ورود به خاك سومالي نيز تقريبا به صورت كامل پوشش داده ميشود چراكه كنيا حركت خود را به صورت كاملا رسميانجام ميدهد بنابراين پوشش اخبار آن امري كاملا طبيعي است.
جامعه جهاني در مقابل مشكلات سومالي تا چه حد مسئولانه برخورد كرده است و چه بايد بكند؟
پرسش مكرر درباره سومالي در سالهاي اخير اين است كه چرا جامعه جهاني كه قادر است ظرف چند ساعت با تصويب قطعنامهاي نصفه و نيمه، ليبي را به خون و آتش بكشد، بيش از 20 سال سومالي را به فراموشي سپرده است؟ برخي عقيده دارند ادامه وضعيت موجود در سومالي اتفاقا خواست ابرقدرتها و كشورهاي تعيينكننده در نهادهاي تصميمگير جهاني است؛ بر اين اساس آنها سومالي را كشوري پارهپاره- سوماليلند و پونتلند كه تنها 2 منطقه خودمختار معروفتر سومالي هستند- بدون دولت مركزي مقتدر و ناامن در دريا و خشكي، ميخواهند تا منافعشان تأمين شود چرا كه در صورت تشكيل يك دولت مستقل و مورد قبول مردم سومالي، اين دولت اسلاميو مخالف با منافع غرب و به خصوص امريكا خواهد بود و مشكلات عمده اي را براي منافع آن به وجود خواهد آورد. از اين رو جامعه جهاني عزم و اراده اي براي برخورد با مشكل سومالي ندارد و يا حداقل آن كه غرب اجازه اجماع جامعه جهاني براي حل اين مشكل را نميدهد و به طور مداوم براي حل اين مسئله سنگ اندازي ميكند.