واحد مرکزی خبر- خبرگزاری فرانسه در گزارشی از مصراته به قلم مارک باستیان نوشت یکی از نزدیکان معمر قذافی از زندانی که در آن بسر می برد، آخرین هفته های عمر سرهنگ را که در زیر بمباران ها تا زمان مرگ در بیست اکتبر زمین گیر شده بود ،تعریف می کند.
او قذافی را فردی دلتنگ و نگران توصیف می کند که ترجیح می داد در لیبی بمیرد تا اینکه در دادگاه بین المللی کیفری محاکمه شود.
بیست و هفت ژوئن ، دیوان کیفری بین المللی علیه معمر قذافی، پسر او سیف الاسلام و عبدالله السنوسی رئیس سابق دستگاه های اطلاعاتی لیبی، به اتهام جرایم ضد بشری حکم بازداشت بین المللی صادر کرده بود.
منصور ضو رئیس سابق دستگاه های امنیت داخلی لیبی که در مصراته ( دویست و پانزده کیلومتری شرق طرابلس) زندانی است اطمینان می دهد این تدبیر احتمالا مسایل را وخیم کرد.
وی می گوید: حکم بازداشت دیوان کیفری بین المللی آنان یعنی او و پسرش را مصمم کرد که در داخل لیبی باقی بمانند.
قذافی می گفت من ترجیح می دهم در لیبی بمیرم تا اینکه مورنو اوکامپو دادستان دادگاه کیفری بین المللی من را محاکمه کند.
سیف الاسلام و یکی دیگر از پسرانش به نام معتصم می خواستند قذافی باقی بماند ، به ویژه سیف الاسلام که خود را جانشین پدرش می دانست و این درحالی است که سنوسی آنان را تحت فشار قرار داده بود تا لیبی را ترک کنند اما تلاش های او بیفایده بود.
نوزده اوت ، هنگامی که نیروهای شورای ملی انتقالی در دروازه های طرابلس بودند ، معمر قذافی به سرت ، شهر زادگاه خود ، گریخت زیرا خود را در این شهر محبوب می دانست.
شورای ملی انتقالی بیست وسه اوت وارد باب العزیزیه اقامتگاه او در طرابلس شدند.
ضو یاداوری می کند: قذافی از زمانی که نیروهایش از مصراته ، از پایگاه های انقلابیون ،عقب نشینی کردند می دانست کارش تماس است و بیش از پیش عصبی شده بود.
وی می افزاید: او همچنین تحت فشار بود زیرا دوستانش یعنی سیلویو برلوسکنی نخست وزیر ایتالیا ، نیکلا سارکوزی رئیس جمهوری فرانسه ، رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه ، تونی بلر نخست وزیر پیشین انگلیس او را رها کرده بودند.
این موضوع او را نابود کرد، قذافی آنان را دوستان نزدیک خود می دانست.
اوایل، دیکتاتور سابق لیبی در هتلی درسرت زندگی می کرد اما طرفداران شورای انتقالی اواسط سپتامبر به اطراف این شهر رسیدند، او سپس مکان خود را تقریبا هر روز به سبب مسایل امنیتی تغییر می داد.
آذوقه کاهش می یابد، بمب های بیشتری بر شهر فرود می آید، درگیری ها شدت می یابد و شهر را ویران می کند.
جریان برق و آب قطع می شود، موارد غذایی کم می شود.
کسی که مراقب امنیت قذافی بود، او را فردی دلتنگ و بسیار نگران توصیف می کند.
وی می گوید: دیدن سرهنگ قذافی در این وضع بسیار غیر عادی بود.
معتصم که اکنون مرده است نبرد را در سرت فرماندهی می کرد و این درحالی است که سیف که اکنون فراری است هرگز به این شهر نیامد.
منصور ضو تعریف می کند: از بیست و هفت اوت ، او در بنی ولید دیگر پایگاه طرفداران قذافی که کمی پیش از سرت به تصرف انقلابیون لیبی در آمد ، باقی ماند و از آن زمان دیده نشد.
جنگجویان حرفه ای یکی پس از دیگری زیر آتش شدید طرفداران شورای انتقالی ،جان خود را از دست دادند و شماری از داوطلبان کم تجربه از سرت برای حمایت از آنان آمدند.
این مقام سابق لیبی توضیح می دهد: قذافی کتاب می خواند و یادداشت های زیادی بر می داشت.
این معتصم بود که فرماندهی جنگجویان را برعهده داشت.
قذافی هرگز نجنگید .
او پیر بود.
نوزده اکتبر ، اوضاع ناامید کننده بود: آخرین بخش در محله شماره دو سرت به محاصره در آمد و زیر بمباران شورای ملی انتقالی و ناتو قرار گرفت.
در این هنگام تصمیم این بود که به سمت جنوب به سمت وادی جارف در نزدیکی روستای زادگاه قذافی برویم.
به عقیده ضو، این اشتباهی عظیم بود.
وی تعریف می کند: این فکر معتصم بود.
حدود چهل و پنج دستگاه خودرو ، صد و شصت تا صد و هشتاد نیرو وجود داشت که برخی زخمی بودند.
حرکت قرار بود حدود ساعت سه و سی دقیقه بامداد ( بیست اکتبر) صورت گیرد اما سه تا چهار ساعت طول کشید تا حرکت را آغاز کنند زیرا داوطلبان معتصم سازماندهی خوبی نداشتند.
کاروان پس از سپیده دم حرکت خود را آغاز کرد و به سرعت ناتو آن را شناسایی و حمله هوایی را آغاز کرد.
طرفداران شورای انتقالی آمدند و کار را تمام کردند ، بازماندگان را کشتند یا دستگیر کردند.
قذافی که زخمی شده بود در لوله آب که از زیر جاده عبور می کرد پنهان شده بود.
در همین جاده بود که آخرین کاروان او رهگیری شده بود.
جنگجویان مصراته که از او کینه به دل داشتند قذافی را گرفتند : آنان او را زدند و مورد توهین و تحقیر قرار دادند.
دو ساعت بعد، او مرد درحالی که یک گلوله به سرش و گلوله دیگری به سینه اش اصابت کرده بود.