ديپلماسي ايراني: "خاطرات سياسي" مجموعه برنامههايي است كه شبكه العربيه از نيمههاي اكتبر سال جاري ميلادي روزهاي جمعه پخش ميكند. در اين برنامه، طاهر بركه، روزنامهنگار و خبرنگار لبناني العربيه با چهرههاي سياسي مطرح دنيا مصاحبههايي را انجام ميدهد كه عموما بازگوكننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئوليتشان است.
خاطراتي كه با همراهي و تعاملشان با رهبران سياسي مختلف جهان همراه است. طاهر بركه نخستين برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزير امور خارجه سابق ليبي و آخرين نماينده ليبي در سازمان ملل كه تا قبل از آغاز انقلاب اخير اين كشور در اين سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافي جدا شد، انجام داد كه اتفاقا با قتل معمر قذافي همراه شد. ديپلماسي ايراني در نظر دارد هر هفته به طور مرتب اين سلسله مصاحبهها را منتشر كند. تا كنون چهار بخش از اين مصاحبهها پيش رويتان قرار گرفته كه در آرشيو ديپلماسي ايراني قابل دسترسي هستند و اكنون پنجمين بخش آن پيش رويتان قرار ميگيرد:
بعدا درباره چهرههاي ديگري نيز صحبت ميكنيم. ولي در اينجا در تاريخ اوت 78 توقف ميكنيم. زماني كه امام موسي صدر در هنگام سفرش به ليبي ناپديد شد. چه اطلاعاتي در دست داري كه با توجه به آنها درباره آنچه رخ داد مطمئن هستي؟
من بايد برايت روشن كنم كه من با امام موسي صدر ديدار نكردم به غير از دو بار در قاهره. زماني كه ما دانشجو بوديم او براي ما سخنراني ميكرد. وقتي ليبي هم آمد من با او نبودم. اما صحبتهايي كه بعد از آن شد من در ابتدا به اين باور رسيدم كه او در ليبي كشته شد. بعدا نسبت به اين اعتقادم شك كردم، زماني كه مرحوم يونس بن قاسم مدير سازمان امنيت برايم تعريف كرد كه او از ليبي خارج شد در حالي كه با خودش اموالي ميبرد. او ميگفت كه او در ايتاليا ربوده و كشته شد. اما بعد از آن من بن سانو، وزير كشور وقت را خواستم و به او گفتم كه من يك پاسخ صادقانه در اين زمينه ميخواهم. اين مساله مربوط به چهار سال پيش است. آنها تاكيد كردند كه او با پاسپورت و ويزاي ايتاليا وارد اين كشور شد و كذا و كذا. اما حرف ديگري نيز به من زده شد كه ميگفت كه احتمالا او را بعدا ابونضال كشت و يك چيزهايي از اين قبيل. پس سه روايت شد. يكي ميگويد كه در ليبي كشته شد، يكي ميگويد كه وارد ايتاليا شد و در آنجا ناپديد شد و ديگري اين كه او وارد ايتاليا شد و توسط ابونضال كشته شد. يكي از جدا شدههاي مهم از معمر قذافي به من گفت كه تقريبا او در ليبي كشته شد.
چرا؟ قذافي از او چه ميخواست؟
قذافي در آن موقع.. قذافي هر دفعه حالتي سراغش ميآمد. يك بار حالت قومي عربي به سراغش ميآمد، يك بار حالت اسلامي، يك بار حالت آفريقايي در آن موقع اين حالت به سراغش آمده بود كه تفسير قرآن را مجددا انجام دهد و چارچوب دين اسلام را مجددا تعريف كند. مثلا يك بار گفت قل هو الله احد، كلمه قل كه امري است جزئي از قرآن نيست. واجب است كه بگوييم الله احد الله الصمد، اين فعل امري را خداوند به محمد (ص) داد كه.. براي همين كلمه قل نيست.. اين را در دانشگاه مولايمان محمد ميگفت و اين را خطاب به سنيها ميگفت. امام موسي صدر خشمگين شد و گفته ميشود كه به او گفت تو چيزي از دين نميفهمي و به اسلام گستاخي ميكني و به پيامبر گستاخي ميكني. و ميگويند كه امام صدر معمر قذافي را توبيخ كرد. و معمر قذافي خشمگين شد، غضبي شديد...
و براي همين او را كشت؟
و براي همين او را گرفتند، او و دو همراهش و بردند به جايي كه تا به امروز مشخص نيست و كشته شد و در ليبي دفن شد.
اگر اين روايت را ملاك بگيريم چيزي به حساب سوريه گذاشته نميشود آن طوري كه قذافي در آن موقع گفت؟
يعني نكتهاي هست كه يك نفر در دوراني كه بر سر سركيس اختلاف شد، گفت...
الياس سركيس، رئيس جمهوري اسبق لبنان؟
بله، رئيس جمهوري اسبق. يكي گفت برادر او را چه كارش كنيم؟ يكي گفت به ليبي تبعيدش كنيم. (با خنده) يعني اين كه فهميدي چگونه ازش خلاص شويم. اولا كسي كه به ليبي او را فرستاد و راضياش كرد كه به آنجا برود هواري بومدين بود. بومدين امام صدر را قانع كرد كه به ليبي برو و با معمر قذافي ديدار كن براي حركت ملي. بعدا شنيدم كه بومدين وقتي حكايت ناپديد شدن امام موسي صدر را شنيد خشمگين شد و وقتي از قذافي پرسيد او جواب روشني به او داد. قذافي تلاش كرد سر اين موضوع مانور دهد، حادثه امام موسي صدر باعث تيرگي شديد ميان روابط قذافي با مرحوم هواري بومدين شد. اما نميدانم كه.. او خشمگين شد غضبي شديد از ناپديد شدن امام صدر به بومدين دست داد. براي اين كه احساس كرد كه فريب خورده است. اما نميدانم كه آيا واكنش شديدي از حافظ اسد بر سر ناپديد شدن موسي صدر بود يا خير.
آيا منظوري داري؟
چه منظوري دارم، منظورم حقيقت است.
كه او خشمگين نشد يا حافظ اسد موضعي واقعا شديد بيان نكرد؟
شايد چنين چيزي باشد. من در آن موقع از مغضوبشدگان بودم. يعني من در آن موقع زماني كه اين اتفاقها رخ داد در اقامت اجباري بودم و نميتوانستم موضوع را پيگيري كنم...
آيا بحث سر اين موضوع را بعدا هم با قذافي مطرح نكردي؟
قذافي يك روز.. من به تو گفتم قذافي چه گونه بود، قصه تلفن صحبت كردنش را برايت گفتم يا چيزهايي از اين قبيل. وقتي كه ميگفت اي عبدالرحمن از خيمه بيرون برويم. وقتي با تو مينشست او هميشه پروندهاي همراهش بود كه در آن دستگاه ضبط جاسازي شده بود. وقتي كه ميگفت بيا قدم بزنيم بفهم كه با او ضبط نيست. و به من گفت كه اي برادر عبدالرحمن من ميخواهم قصه موسي صدر را بدانم...
او از تو پرسيد؟
(با خنده) بله. من فهميدم كه اين يعني ميخواهد آمار بگيرد.. گفتم كه والله چه ربطي به من دارد، نميدانم. گفت كه من متحيرم و هر كسي يك چيز به من ميگويد. و من گفتم چگونه بفهمم من فقط ميتوانم ازشان بپرسم، كاري غير از اين بلد نيستم انجام دهم. براي اين كه دوستانم هستند و نميتوانم غير از اين چيزي با آنها بگويم. آنچه مرا بيشتر متحير كرد پاسخش نبود، نفس خود سوال بود كه خودش ميپرسيد. آيا او ميخواهد به من بگويد تو صحبت ميكني و انتقاد ميكني حواست باشد.. ها.. مثلا .. آيا از من ميخواهد كه صحبت كنم و پرس و جو شوم كه بعد از اين كه مساله لاكربي حل شد و با پرداخت اموال قصه حل و فصل شد از من ميخواهد كه همين راه را پيش بگيرم. حقيقت اين است كه آن روز من نگران شدم و از بسياري از همكاران پرسيدم كه معمر از من درباره امام موسي صدر پرسيد و من را با خودش به خارج از چادر برد بدون اين كه همراهش ضبط شد، آيا اين تهديد است يا صادق است يا اين كه ميخواهد يك راه خروجي به هر طريقي شده بيابم..
چي فهميدي؟
والله نفهميدم، او در آن وقت ميخواست همه پروندهها را حل و فصل كند و از قضيه امام موسي صدر كلافه شده بود براي اين كه يك نظر عمومي در ليبي نسبت به لبنان بود .. بعد از اين كه همه روابط را عادي كرديم و كذا و كذا.. ليبياييها لبنان را دوست داشتند. نگاه عمومي ليبياييها به لبنان اين است كه لبنان كشور فرهنگ و فيلم و آهنگ و كتاب و اينها است. به لبنان ميرفتند، از جمله سرمايهگذاران و روابط بسيار مستحكمي ميان ليبي و لبنان بود اما اين مساله معضل شده بود. من يك بار در حضور امين جميل كه او زنده است، داشتيم به همراه پسرش پير در خيمه شام ميخورديم، به معمر گفتم برادر معمر حالا كه جناب رئيس جمهور هست من سفارتخانهاي ليبيايي در بيروت ميخواهم كه مجللتر از هر سفارتخانهاي در دنيا باشد. گفت كه چرا. گفتم لبنان خودش اتاق عمليات سياسي و اقتصادي و فرهنگي است حتي براي ميهن عربي و نبايد از آن غفلت كنيم. الآن منطقه در حالت سيال است. ميتوانيم لبنان و سوريه و ايران و اسرائيل را از خلال لبنان درك كنيم. در حالي كه ما در آن غايبيم. گفت الآن دير وقت است و شب است و بعدا دربارهاش صحبت ميكنيم.
و حرف نزد؟
ابدا.
ادامه دارد...