ایرنا-رخدادهاي سياسي و اجتماعي پس از سرنگوني ديكتاتورها در كشورهاي عربي كه شاهد بيداري اسلامي هستند، نشان مي دهد كه مردم نقش اصلي در ساقط كردن ساختار حكومتي كشورشان داشتند و اين خود از گرايش روز افزون كشورهاي عربي به استقرار حكومت اسلامگرا در كشورهايشان الهام گرفته است.
تحولات در كشورهاي تونس ، مصر و ليبي پس از سرنگوني زين العابدين بن علي ، حسني مبارك و معمر قذافي به گونه اي در حال پيشرفت است كه نشان مي دهد مردم ديگر خواستار حكومت هاي وابسته به غرب نيستند اما واقعيت هايي نيز وجود دارد كه نبايد از نطر دور داشت.
با توجه به رخدادهاي جاري در اين كشورها و بويژه ليبي و برنامههاي ناتو ميتوان گفت كه در دوره پسا قذافي، بخش اعظم تحولات اين كشور با هماهنگي ناتو انجام ميشود و چه اتفاقاتي در آينده رخ خواهد داد. يعني كشورهاي غربي تلاش مي كنند تا از تحولات داخلي سرزمين عمر مختار بهرهبرداريهاي لازم را ببرند.
براي اتفاقات در حال جريان كشورهاي عربي شمال آفريقا واژه 'تحولات' مناسب است و هنوز نميتوانيم از واژه انقلاب استفاده كنيم زيرا اكثر اين تحولات فاقد رهبري و ايدئولوژي است تا بتواند كشورشان را در برابر فشارهاي غرب به پيش ببرد .
به گفته كارشناسان ، در مورد حكومتهاي آينده كشورهاي شمال آفريقا ميتوان گفت كه آنها صبغه اسلامي خواهند داشت. ساختار و ساخت جامعه و بافتي كه در اين كشورها مشاهده ميشود اسلامي است بنابراين مطالبات مردم، اسلامي خواهد بود.
با توجه به ساختار ذهني جوامع اسلامي منطقه شمال آفريقا ،حاكمان وقت ، متناسب با ساختار اسلامي عمل نميكردند و به نوعي مردم اين منطقه دچار بحران هويت شده بودند. در كشورهاي منطقه و بويژه شمال آفريقا مشكلات اقتصادي و مساله فقر مطرح نبوده است. اگر مشكلات اقتصادي در جريان انقلابات مطرح بود ميبايست كشورهاي جنوب صحرا با اين تحولات روبهرو ميشدند.
اين كارشناسان بر اين باورند كه تحولات در مناطقي اتفاق ميافتد كه از لحاظ اقتصادي دچار مشكلات جدي نيستند. كشور مصر درآمد قابل توجه صنعت گردشگري و ذخاير زيرزميني دارد. ليبي نيز با جمعيت حدود 7 ميليون نفر، منابع نفتي با كيفيت بالا دارد بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه توزيع منابع در اين كشورها مناسب نبوده است.
كشورهاي شمال آفريقا در گذشته نه چندان دور مستعمره غربيها بودند و استعمار در اين كشورها حضور داشت. بعد از جنگ جهاني دوم و استقلال، فرصت مناسبي بود تا فرايند دولتسازي و ملتسازي در اين كشورها آغاز شود اما عملاً با شروع جنگ سرد اين فرايند ناقص ماند و در اين كشورها فرصتي براي ملتسازي بوجود نيامد و دولتهايي شكل گرفتند.
كشورهاي منطقه به لحاظ ضعف در ساختار مجبور شدند تا در يكي از دو بلوك شرق وغرب قرار گيرند. بنابراين فرصتي براي تحولات بنيادين و تصميمگيري مناسب ايجاد نشد.
در كشورهاي مدنظر نميتوانيم ادعا كنيم كه 80 درصد جمعيت كشور با يك طيف خاصي همراه است و هنوز قرائتهاي مختلفي از تحولات در اين منطقه در حال انجام است. غرب نيز ارزيابي دقيقي از مخالفين ندارد و سعي ميكند تا با اداره تحولات ليبي بتواند شوراي انقلابي را ارزيابي كند.
درسال 2005 ميلادي تحولات در كشورهاي مصر و ليبي پيشبيني ميشد و موضعگيريهاي قذافي را در اين سال شاهد هستيم كه صحبت از واگذاري قدرت به فرزندش را دارد.
به اعتقاد بسياري از كارشناسان ، ليبي بايد به سمت همبستگي اجتماعي و رسيدن به نوعي همدلي پيش برود. شوراي انقلابي بايد طبق زمانبندي كه مشخص شده است به دنبال تدوين قانون اساسي باشد و در ساختار اجتماعي – سياسي كشور بافت اسلامي ديده شود و نوع مديريت متناسب با زمان مشخص شده پيش رود و در صورت نبود مشكل ،اين برنامه به انتخابات ختم ميشود.
در صورت اجرايي نشدن اين برنامه، مطالبات توسعه مردم مطرح شده و قطببنديهاي اجتماعي و سياسي آغاز ميشود كه يك نوع سهمخواهي خواهند داشت.
نكته ديگر اينكه در ليبي جنگ بوده و سلاح بين مردم توزيع گرديده است. بنابراين بايد مراقب باشند تا جنگهاي قبيلهاي و انتقامگيري اتفاق نيفتد و سلاحها جمعآوري گردد كه در رفت و آمد هاي خياباني نيز اين حمل سلاح را حتي در زير لباسهاي مردان به وضوح ديده مي شود .