دیپلماسی ایرانی-"خاطرات سياسي" مجموعه برنامههايي است كه شبكه العربيه از نيمههاي اكتبر سال جاري ميلادي روزهاي جمعه پخش ميكند. در اين برنامه، طاهر بركه، روزنامهنگار و خبرنگار لبناني العربيه با چهرههاي سياسي مطرح دنيا مصاحبههايي را انجام ميدهد كه عموما بازگوكننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئوليتشان است.
طاهر بركه نخستين برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزير امور خارجه سابق ليبي و آخرين نماينده ليبي در سازمان ملل كه تا قبل از آغاز انقلاب اخير اين كشور در اين سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافي جدا شد، انجام داد كه اتفاقا با قتل معمر قذافي همراه شد. ديپلماسي ايراني در نظر دارد هر هفته به طور مرتب اين سلسله مصاحبهها را منتشر كند. تا كنون هشت بخش از اين مصاحبهها پيش رويتان قرار گرفته است كه همگي آنها در آرشيو ديپلماسي ايراني قابل دسترسي هستند و اكنون نهمين بخش آن پيش رويتان قرار ميگيرد:
به جنگ ايران و عراق رسيديم، جنگي كه 8 سال به طول انجاميد و نقشي كه ليبي و معمر قذافي در اين جنگ داشت. نظر و موضع قذافي از اين جنگ چه بود؟
حقيقت اين است كه موضع معمر همان طور كه به تو گفتم مبتني بر درگيري با هر كسي بود كه بخواهد جاي عبدالناصر را بگيرد يا جايگاه رهبرياش را تصاحب كند. درباره حافظ اسد كه حرفش را زديم اصلا اين مساله وارد نبود چرا كه او خودش را به دليل موقعيت جغرافيايي و سياسي ويژهاي كه كشورش و خودش با آن مواضع داشتند بر اين جايگاه تحميل كرده بود. براي همين درگيري بعد از عبدالناصر ميان معمر و صدام شد. برادران ما در عربستان هيچ توجهي براي كسب جايگاه رهبري نداشتند. به مواضع و جايگاه خود راضي بودند و روحيات خاص خودشان را داشتند. براي همين از روز اول ميان معمر ]با صدام[ نفرتي وجود داشت. حتي در نخستين سفري كه ]به عراق[ داشت، زماني كه صدام حسين معاون بكر بود با كلاش ]كلاشينكوف[ جلويش ايستادند و گفتند تو بايد صدام را ببيني در حالي كه معمر به هيچ وجه نميخواست او را كه معاون بود، ببيند. براي همين بكر تلاش كرد دل صدام را به دست بياورد و آمد او ]قذافي[ را ديد و ديدارشان هم واقعا خشك بود. ]اين نكته اول، شلقم با انگشت نشان ميدهد.[ ثانيا بلافاصله بعد از كودتاي 1969 كه تلاش كردند كودتايي ]در عراق[ انجام دهند، صدام حسين به ليبي آمد و با عامر التقيص، مسئول حزب بعث...
مسئول حزب بعث در ليبي...
شاخه عراقي آن در ]ليبي[ كه بعدا توسط معمر كشته شد، ديدار كرد و صدام به او گفت حركتشان بده ]براي سرنگوني معمر[. سعدون حمادي كه عضو رهبري قطري و رئيس مجلس نمايندگان بود در ابتداي دهه شست در ليبي بود، خود او مسئوليت حزب بعث ]در ليبي[ را بر عهده داشت و با دختري ليبايي كه اصالتا فلسطيني بود ازدواج كرده بود كه به او ]عامر التقيص[ دستور ميداد. بنابر اين يك سابقه دشمني وجود داشت، علاوه بر آن دشمنياي نيز ميان بعث و عبدالناصر مطرح بود. براي همين موضع معمر از حزب بعث و عراق موضعي.. ]اين گونه بود[. بكر روابط ملايمتري با معمر داشت اما صدام فرق ميكرد. براي همين حقيقت اين است كه نه حب لعلي بلكه بغض لمعاويه بود، براي اين نبود كه ايران را دوست داشت بلكه براي اين بود كه از صدام و نه از عراق متنفر بود.
تا اين اندازه كه از ايران با سلاح در جنگ با عراق حمايت كند؟
بله او از ايران حمايت كرد ولي حقيقت را الآن بايد بگوييم، معمر در داخل ليبي با خيلي ترديدها و مخالفتها مواجه بود، من هم از جمله آنها بودم، همزمان حمايتي هم از ليبي به عراق بود اما هيچ گاه.. حتي مثلا عبدالسلام جلود در سفر سالانهاش به ايران، من در آن موقع وزير اطلاعرساني بودم، اختلافهايي ميان من و آنها به وجود آمد و من راضي نشدم برخي توافقنامهها را امضا كنم كه وقتي همه ما به مسكو بازگشتيم و آنها را خواند، ]معمر قذافي[ شب با من تماس گرفت و گفت كه چرا امضا نميكني، گفتم مساله وحدت بخشيدن ميان دو انقلاب نيست، وحدت كه با امضاي قرار و مدارها حاصل نميشود. براي همين متاسفانه يكي از اتهامهاي معمر حمايت از ايران بود! بغداد با موشكهاي ليبي هدف قرار ميگرفت. من به آنها گفتم، هر توپي كه از عراق بيايد جزئي از تاريخ ما را دارد، آيا اين كار عاقلانه است؟ سعيد الصحاف كه الآن زنده است و در ابوظبي به سر ميبرد، در آن زمان مثل من در ايتاليا سفير بود، روابط ما با هم خيلي نزديك بود، ما هر شب من و همسرم و او همسرش در خانه من يا در خانه او تا دير وقت مينشستيم و گپ ميزديم در حالي كه روابط ما با عراق قطع بود. من عراق را در روزنامهها تاييد ميكردم اما همزمان هيچ كدام از ديگري انتقاد نميكرديم، موضع ليبي در كش و قوس اين درگيري بود اما در حقيقت اين اختلاف ناشي از نفرت معمر قذافي از صدام حسين بود.
آيا درست است كه كمك تسليحاتي ليبي به ايران در پي تقاضاي سوريه بود و اين تقاضا باعث شد كه قذافي آن كمك را انجام دهد يا اين كه عوامل ديگري داشت؟
نه، معمر براي آن كار آماده بود و شايد در اين كار حتي بيشتر از سوريه دفاع ميكرد. من به تو گفتم، جناب اسد موازنههايي در نظر داشت، او ضد صدام و ضد عراق بود، حقيقت اين است كه جنگ عراق عليه ايران به هيچ وجه قابل قبول نبود ولي ميتوانست در كنار الجزاير نقش صلحجويانه ايفا كند. مثلا الجزاير ضد اين جنگ بود و حتي بنده خدا نخستوزير الجزاير، فكر كنم اسمش عبدالغني بود، كشته شد با موشك مشكوكي كه گفته ميشود موشك عراقي بود و عراقيها حتي به عروبيت الجزاير شبهه وارد كردند براي اين كه الجزايريها تلاش كردند نقش صلحجويانه ايفا كنند اما معمر از صدام حسين نفرت داشت.