دیپلماسی ایرانی-"خاطرات سياسي" مجموعه برنامههايي است كه شبكه العربيه از نيمههاي اكتبر سال جاري ميلادي روزهاي جمعه پخش ميكند.
در اين برنامه، طاهربركه، روزنامهنگار و خبرنگار لبناني العربيه با چهرههاي سياسي مطرح دنيا مصاحبههايي را انجام ميدهد كه عموما بازگو كننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئوليتشان است. خاطراتي كه با همراهي و تعاملشان با رهبران سياسي مختلف جهان همراه است.
طاهر بركه نخستين برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزير امور خارجه سابق ليبي و آخرين نماينده ليبي در سازمان ملل كه تا قبل از آغاز انقلاب اخير اين كشور در اين سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافي جدا شد، انجام داد كه اتفاقا با قتل معمر قذافي همراه شد. ديپلماسي ايراني در نظر دارد هر هفته به طور مرتب اين سلسله مصاحبهها را منتشر كند. تاكنون هجده بخش از اين مصاحبهها پيش رويتان قرار گرفته است كه همگي آنها در آرشيو ديپلماسي ايراني در دسترس هستند و اكنون نوزدهمين بخش آن پيش رويتان قرارميگيرد:
براي چه و چگونه قذافي از كتاب سبز نظام ساخت؟
در كنگره ملي اول، فكر ميكنم در دهه هفتاد بود كه اين موضوع مطرح شد كه بحث حكومت ملي و پايان حكومت نظامي به ميان آمد. يعني پس از انقلاب. به نظر من او اين كتاب را نوشت كه ديگر صحبتي از جمهوريت و رياست نشود. او اين را براي داخل ليبي نوشت ولي بعدا تلاش كرد كه به آن بعد بينالمللي هم بدهد. براي اين كه آرزو ميكرد يك شخصيت آرماني جهاني نيز باشد، او كتاب سبز را بر وزن كتاب سرخ مائو تسه تونگ نوشت. كتابي كه صحبت از حضور افراد مخلص و بزرگان در حكومت ميزد و او نيز ميخواست كه بگويد او نيز مانند مائو تسه تونگ است و انديشههاي بزرگ دارد. و براي همين درباره كتاب سبز ميگفت كه اين كتاب دين جديدي است و از اين جور حرفها. او در عين حال توهم جنگ جهاني سوم را هم در سر داشت. ولي حقيقت كار او براي اين بود كه بهانهاي براي انحلال ارتش بيابد. براي همين صحبت از ملت مسلح زد. پليس را منحل كرد و صحبت از سازمان امنيت ملي زد. نتيجه اين كارها را اكنون در انقلاب جوانان ميبينيم. به دليل وضعيت موجود ما ارتشي مثل تونس يا مصر نداريم. ارتش را منحل كرد و به آن نام ملت مسلح داد و كتائب ايجاد كرد و مسئوليت آنها را به فرزندانش سپرد. ميگفتي چرا، ميگفت براي ملت مسلح. ملت هم در نهايت منظورش فرزندانش بودند. در زمينه اقتصاد، معمر ميگفت پول خطرناكتر از اسلحه است. ميگفت ثروت و سلاح و قدرت دست ملت است. يعني خانهاي اگر اجاره ميكردي به اين معنا بود كه ميخواهي آن را بگيري. اگر كسي خودرو دارد تو ميتواني بروي آن را بگيري. طبيعتا او به فكر كار بر روي فكر طبقه متوسط و بورژوازي بود چرا كه اين طبقه است كه افكار عمومي را تشكيل ميدهد. بعد از آن توانست ميان ملت ليبي دشمني ايجاد كند. مثلا اگر كسي پنج تا خانه داشت و آنها را اجاره داده بود هر كسي كه در آن ساكن شده بود، آن خانه ديگر مال او ميشد. يعني او با يك سنگ بيشتر از صد تا گنجشك زد. از اين رو مردم را از اموالشان دور كرد و طرفداراني براي خودش ايجاد كرد و دشمنيهايي در داخل جامعه به وجود آورد. هر انساني از هر شركتي در جهان كه ميآمد ميتوانست پروژهاي به ارزش 300 ميليون دلار بگيرد. ليبي كشور مشاركتها است. حداقل كار مشاركتي در آن 20 هزار دلار است. در نتيجه نه قشر متوسط ايجاد شد كه نماينده افكار عمومي باشد كه بتواند با دموكراسي منطبق شود؛ در حالي كه هر پيشرفت و تحولي نيازمند وجود طبقه متوسط هر جامعه است. براي همين مشكل امروز ليبي اين است كه طبقهاي بسيار كوچك ثروتمندي وجود دارد كه شايد در خوشبينانهترين حالت 5 درصد باشد و فقرا 80 درصد هستند و طبقه متوسط 3 درصد. در حالي كه بايد بر عكس باشد، ثروتمندان 5 درصد باشند و طبقه متوسط 90 درصد و طبقه فقير سه درصد يا اصلا در كشوري مثل ليبي وجود نداشته باشد. از اين رو هر موقع كه هر جايي ديكتاتوري وجود باشد اولين كاري كه ميكند سازمانهاي مدني را از بين ميبرد. مثل چيزي كه قبلا در اسپانيا، توسط فرانكو، در پرتقال توسط سالازار، در روسيه يا اتحاد جماهير شوروي توسط استالين و در آلمان توسط هيتلر ديديم. معمر قذافي چه كار ميكرد، دانشكده پليس براي دختران ايجاد كرد. يا دانشكده ارتشي براي دختران به وجود آورد تا دخترها به خارج از خانه بروند كه اگر يكي از آنها ساعت دو به خانه آمد كسي نگويد كجا بودي. براي همين...
اين يعني هدفش بود؟
قطعا. مردم را به سمت كارهاي مشاركتي كشاند. مردم را به سمت اموال عمومي كشاند. افزايش تنش به اين معنا كه مردم مثلا جمع شوند و مسئولان را انتخاب كنند، آن هم به شكل علني. در حالي كه تا وقتي كه تو در جامعه قبيلهاي زندگي ميكني وقتي پسر عمويت كه جاهل و بيسواد است عليه يك پروفسور استاد راي داد تو ميروي فلاني را انتخاب ميكني كه عليه او باشد. اين مساله باعث ميشود تا آرا علنا خريده شوند و توزيع شوند. و همه اينها براي او حكم يك كيمياي سياسي، اجتماعي و اقتصادي بود براي اين كه جايگاه او را در قدرت فردياش تثبيت كند. و اين حقيقت حتي تا امروز ما را ميترساند. و ما اگر روزي خواستيم با فرهنگ 40 سالهمان به طور ويژه بر افكار عمومي غلبه كنيم با اين راه و روش ديكتاتوري رو در رو هستيم كه در مردم نهادينه شده است. روشي كه مثلا براي اين كه بتوانيم خانه، ماشين و كار بيابيم ميليونها مصلحت عمومي را از بين ميبريم. اين موضوعي است كه ما بايد به آن توجه كنيم. در مرحله پيشرو مسئوليم كه به سمت ايجاد يك فرهنگ خاصي كه معمر قذافي از آن حمايت ميكرد، نرويم. براي همين و در چارچوب اين نوع ديكتاتوري و با شناختن آن در مييابيم كه چنين اخلاقي در همه جا وجود دارد. معمر قذافي كتاب سبز را نوشت تا پيوندهاي جامعه ليبي را از بين ببرد و اين كه توجيهي براي تبليغ آن در خارج داشته باشد، بدين ترتيب كه به واسطه آن از همه جريانهاي شورشي و تروريستها در جهان حمايت كرد چرا كه فكر ميكرد جنگ جهاني سوم در پيش است...
وقتي صحبت از جنگ جهاني سوم و كلا كتاب سبز ميزد واقعا اين فكر شخص او بود يا اين كه افرادي بودند كه در ترويج آن به او ياري ميرساندند؟
نه برخي افراد بودند كه انديشههاي او را ترويج ميكردند ولي عموما همه از انديشههاي او جدا شدند و فاصله گرفتند. مرحوم صادق النيهوم يك بار مقالهاي نوشت و در آن بر لزوم وجود دموكراسي در جامعه سخن گفت كه مردم ميآيند و جمع ميشوند و بحث ميكنند ولي او خوشش نيامد. صادق النيهوم با كتاب سبز موافق نبود.