احمد بخشي، استاد دانشگاه و كارشناس مسائل آفريقا در گفتاري براي ديپلماسي ايراني به مشكلات موجود در روابط ايران و افريقا ميپردازد و بر اين باور است كه ايران در هيچ دورهاي نگاه استراتژيكي به افريقا نداشته است.
ديپلماسي ايراني: مساله مهم در روابط ميان ايران و كشورهاي آفريقايي اين است كه در اين روابط بيشتر مبتني بر سياست اعلامي بوده تا سياست اعمالي. به عبارت ديگر ايران از گذشته تا به امروز نگاه استراتژيكي نسبت به افريقا نداشته ، بلكه داراي نگاه مقطعي بوده است. اين امر هم ناشي از اين است كه طرفين يعني هم ايران و هم افريقا شناخت كاملي از يگديگر ندارند و اين عدم شناخت سبب شده تا پيشفرضهاي منفي نسبت به قاره افريقا به طور حتم در سياست تصميمگيرندگان ديپلماسي ايران تاثيرگذار باشد.
وقتي به روابط كشورهاي منطقه مثل تركيه با آفريقا نگاه كنيم مي بينيم كه اين كشور روابط بسيار گستردهاي با كشورهاي افريقايي دارد و حجم روابط تجاري آنها بسيار زياد است به نحوي كه پيش بيني كردهاند كه حجم روابط تجاري اين كشور با قاره آفريقا تا آخر امسال به نزديك به بيش از 30 ميليارد دلار خواهد رسيد.همچنين مي بينيم كه كشور چين نيز حجم روابط تجاري خود با قاره آفريقا را به نزديك 150 ميليارد دلار رسانده است. به طور حتم در مقايسه حجم تجاري ايران با كشورهاي آفريقايي مي توان دريافت كه نوع نگاه ايران به روابط با افريقا استراتژيك و عميق نيست.
روابط ايران با كشورهاي آفريقايي به شكل مقطعي و در اصل منفي است، بدين معنا كه سياستگذاران ايراني به 10 درصد آنچه را كه در رسانهها درباره افريقا اعلام ميكنند، هم عمل نميكنند. اما بايد در نظر داشت كه برقراري روابط خارجي به طور كلي به سطح روابط منطقهاي و بينالمللي بازميگردد. به طور قطع مسائلي همچون دستگيري چند ايراني با عنوان تروريست دركنيا و مسائل مختلف شبيهي كه در دو سال گدشته در روابط ايران با كشورهاي غرب آفريقا يعني نيجريه، سنگال و زامبيا مطرح شده، به سطح روابط ايران با جامعه بين الملل و نوع نگاه ايدئولوژيك ايران به سيستم بينالمللي مربوط است. مسلما اين نوع نگاه نوعي سنگاندازي در روابط است و كشورهاي منطقهاي و بينالمللي همچون كشورهاي غربي حضور ايران را در عرصه بينالمللي به ويژه قاره افريقا در تضاد با منافع خود ميدانند.
بعد ديگري كه ممكن است سبب اخلال در همان درصد كم روابط شود اين است كه سطح روابط ايران جزيرهاي است. بدين معنا كه نهادهاي مختلفي در بخش سياست خارجي ما درگير هستند كه اين نهادها در سياستگذاري برخي فعاليتهايي را انجام ميدهند كه در بعضي موارد حتي در تضاد با هم بوده است. بنابراين احتمال اينكه بخشي از اين جزاير پراكنده در روابط خارجي، با وزارت خارجه هماهنگ نباشند و فعاليتهايي را انجام دهند كه موجب چالش در روابط شود، بسيار زياد است. در نتيجه اين چالشها به سطح روابط بازميگردد، يعني ممكن است به عنوان مثال با سودان روابط دچار تيرگي شود كه دليل آن هم اين است كه كشور ثالثي همچون مصر در روابط ايجاد اختلال كند، چراكه احساس كند اگر ايران به سودان نزديك شود با توجه به اختلافهايي كه ميان مصر و سودان وجود دارد، ايران به عنوان عامل سومي در روابط آنها وارد ميشود. همچنين در موارد مختلفي كه به عنوان مثال امروزه كنيا مطرح شده و در دو سال پيش مسائلي كه در مورد شرق افريقا مطرح شده بود كه اين مسائل نيز به نوع نگاههايي كه رژيمهاي سياسي دارند و ممكن است هر دورهاي مانورهاي تبليغاتي دهند به اين عنوان كه حضور ايران عليه منافع غرب است و از اين طريق همان 10 درصد حضورش را نيز به نحوي خنثي كنند.
در ادامه بايد اضافه كرد منطقه شرق افريقا براي حضور القاعده و نيروهاي افراطي، منطقه خاصي است و از سوي ديگر سال گذشته كشور جديدي با نام سودان جنوبي كه منطقه ژئوپولتيك منطقه شرق افريقا را تحت تاثير قرار ميدهد، شكل گرفت كه بحث حضور اسرائيل و منافع غرب و امريكا را در آن منطقه داريم. تمامي اين عوامل دست به دست هم ميدهد كه تفاوت نگاه ايدئولوژيك اين باشد كه نوعي دگرسازي و يا دشمن سازي در روابط داشته باشيم كه در بسياري موارد ممكن است نوك پيكان حمله به سمت ايران باشد.
موضوع ديگري كه در اين روابط تاثيرگذار است، تنش در روابط ايران و غرب است. اين تنش نه تنها در روابط ايران و افريقا اختلال ايجاد ميكند، بلكه در سطح منطقهاي هم تاثيرگذار است. در سياست خارجي سه سطح ملي، منطقهاي و بينالمللي به نحوي با يكديگر ارتباط داشته و يا همان زنجيره به هم پيوستهاي است كه نميتوان اين فاكتور را در تحليلهاي خود ناديده گرفت.
بنابراين بحث روابط ايران و افريقا از نگاه داخلي و مسائل مربوط به آن را بايد عامل اصلي دانست، بدين معنا كه 50 درصد از آن مربوط به مباحث داخلي است. 50 درصد ديگر ناشي از مسائل منطقهاي و بينالمللي است كه بر روابط ايران با كشورهاي افريقايي موثر است. يعني نميتوان گفت كه سطح روابط ايران با افريقا دچار اخلال شده تنها به اين دليل كه روابط ايران با غرب دچار چالش است، بلكه در داخل ايران هم استراتژي هايي وجود دارد كه در تضاد با گروههاي مختلف قرار ميگيرد.
در نهايت بايد گفت كه سياستهاي ايران نسبت به افريقا در چند مورد خلاصه ميشود:
1. سياست ايران نسبت به آفريقا جزيرهاي است
2. سياست ايران دولتمحور است
3. سياست خارجي ايران در آفريقا مبتني بر نگاه كوتاه مدت است
4. هيچگونه هماهنگي ميان نهادهاي مختلف با محوريت وزارت امور خارجه كه محور اصلي ما در سياست خارجي است، وجود ندارد
5. در برخي موارد حتي سطح روابط پايينتر از دولت است، يعني بيشتر شخص محور ميشود. به عبارت ديگر استراتژي واحدي وجود ندارد و زمانيكه دولت عوض ميشود، نود درصد استراتژيها تغيير كرده و هزينههاي دوبارهاي براي ايجاد روابط صرف ميشود.
بر همين اساس است كه سطح روابط دچار فراز و نشيب زيادي است. همچنين بايد در نظر داشته باشيم كه روابط ايران در برخي موارد حتي تبليغاتي ميشود كه بعد منفي دارد. به عنوان مثال در دولتي بحث روابط جنوب و يا افريقا به اندازهاي مطرح ميشود كه حتي در محافل داخلي هم به گونهاي فرض مي شود كه بسياري از سرمايهها به سوي اين كشورها روانه شد. اين در حالي است كه در واقعيت چنين روندي طي نميشود و ايران تنها در سطح حداقلي تخم روابطي را ميكارد كه همين ميزان كم نيز به دلايلي كه ذكر شد، بهرهبرداري نميشود و معمولا بسياري از وعدهها عملياتي نميشود. يكي از موارد ديگر تاثيرگذار بر اين وضعيت بوركراسي شديد اداري حاكم بر سيستم سياسي ايران است، بدين معنا كه ممكن است توافقنامهاي ميان دو وزيرخارجه امضاء شود اما نهاد سومي اراده و يا توانايي براي تحقق اهداف آن را نداشته باشد. بنابراين تمامي اين مسائل سبب ميشود كه در مقابل كشورهاي افريقايي نيز پس از مشاهده چندين مورد منفي، هويت و سياست خارجي ايران خدشهدار شود.