طي يك هفته گذشته هريك از كشورهاي ليبي، تونس، مصر، سودان و مالي كه درشمال و يا مركز آفريقا واقعند، ناآراميها و يا مناقشاتي را شاهد بودند.
بهصورتي كه به نظر ميرسد، اين منطقه بارديگر به سوي ناآرامي پيش ميرود؛ در اين خصوص با جعفر قنادباشي كارشناس مسائل آفريقا به گفت وگو نشستيم.
***
به نظر شما عوامل و ريشههاي چنين وقايعي را در كجا و يا دركدام موضوعات بايد جستوجو كرد؟
اينگونه رويدادها برخلاف خيزشهاي مردمي يك سال و نيم پيش، از عوامل و ريشههاي مشترك و كاملاًمشابهاي برخودار نيستند، با اين حال، برخي از آنها را ميتوان، پس لرزههاي وقوع انقلاب و خيزش عمومي دراين كشورها محسوب كرد و برخي ديگر را پيش درآمد خيزشها و حركتهايي تازه و كنش و واكنشهاي مربوط به آن دانست. چنانكه آنچه اينك در ليبي، مصر يا تونس جريان دارد، وقايع متفاوتي است كه بطور طبيعي بعد از هر انقلاب و خيزش مردمي ممكن است اتفاق بيفتد. البته دستهاي از اين مناقشات مربوط به اختلافاتي است كه بر سر تدوين قانون اساسي و انتخاب نوع ساختارسياسي جديد ميان احزاب و گروههاي سياسي پديد آمده و اينك بخش قابل توجهي از توان جوامع مسلمان در مصر، تونس و ليبي را به خود مشغول داشته است. مناقشاتي كه نميتوان، نقش مستقيم يا غير مستقيم دولتهاي غربي و رژيمهاي مرتجع منطقه را درآن انكار كرد. زيرا در هر سه كشور، اين احزاب مورد حمايت آنها هستند كه (احزابي كه حضور يا احياي آنها در صحنههاي سياسي بعد از انقلاب، به كمك انواع كمكهاي مالي، سياسي و تبليغاتي دولتهاي غربي و رژيمهاي مرتجع منطقه صورت گرفته است) در مسير تدوين قانون اساسي مبتني بر فرهنگ اسلامي اين كشورها،سنگ اندازي ميكنند و دربرپايي نظامهاي سياسي جديد به جاي مدلها و الگوهاي اسلامي و بومي، به الگوهاي غربي و وارداتي ميانديشند.
اما در كشورهاي نامبرده (مصر، تونس و ليبي)، بعضأ، تجمعاتي اعتراضآميز و همچنين زد و خوردهايي كه برخي از آنها، ابعادي مسلحانه دارد، رخ ميدهد؛ آيا اين وقايع را هم بايد ناشي از اختلاف بر سر چگونگي تدوين قانون اساسي بدانيم؟
خير؛ همانطور كه گفته شد، تنها دستهاي ازمناقشات و منازعات، آن هم در صحنه سياسي، مربوط به اختلاف بر سر تدوين قانون اساسي و انتخاب نوع ساختارسياسي جديد است و بقيه (البته اغلب آنها) بهطور طبيعي از شرايط بعد از انقلاب ناشي ميشوند. چنانكه دراين باره ميتوان به چند دسته از اين نوع مناقشات اشاره كرد. ابتدا اختلافات و مناقشاتي كه در خصوص به كارگيري، جايگاه و موقعيت كنوني مقامات و صاحب منصبان رژيم سابق اين كشورها رخ ميدهد و در واقع از جريان تداوم و تعميق انقلاب سرچشمه ميگيرد. بديهي است زماني كه در وراي اين مناقشات طبقات و قشرهاي مختلف مردم حضور دارند و خواستار كنارهگيري و كنارگذاشتن صاحب منصبان رژيمهاي سابق هستند، ضرورتاً بايد با رويكردي مثبت، به آن نگريست. چنانكه مخالفت شديد مردم مصر با تثبيت قضات و مقامات ارشد قوه قضائيه سابق، نمونه روشن اين گونه مناقشات هستند. درليبي و تونس نيز طي يكسال گذشته ازجمله درهفته قبل، شاهد چنين مناقشات ومنازعاتي در خصوص ضرورت كنارگذاشتن عناصر غيرانقلابي و مقامات سابق صورت گرفته است. اما دسته ديگر مناقشاتي است كه با توجه به ضرورت پاسخگويي به مطالبات انقلابي نظير مطالبات اقتصادي و يا مطالبات مرتبط با سياست خارجي به وقوع ميپيوندد؛ مناقشاتي كه بازهم يك سوي آن طبقات و قشرهاي مختلف مردم هستند و به نوعي نشانه تداوم انقلاب و خواست عمومي براي تحقق اهداف انقلاب بشمار مي رود. نظير چنين مناقشات در قالب برگزاري راهپيماييها، تجمعات و حتي زدوخوردهاي محدود خياباني با نيروي پليس در كشورهاي تونس، ليبي و مصر دريك سال اخير (بعد از روي كارآمدن نظام جديد) بهصورت متعدد رخ داده و حتي هفته گذشته نيز نمونههايي از آن در كشورهاي نامبرده به وقوع پيوسته است.
بر اين اساس، آيا ميتوان درگيريهاي مسلحانه چندگاه يكبار در ليبي را نيز در اين دسته از مناقشات جا داد و به عبارتي، اين درگيريها را در راستا و همجهت با تداوم انقلاب در ليبي دانست؟
واقعيت آن است كه درگيريها و زدوخوردها در ليبي، دو دسته هستند؛ درگيريهايي كه تنها براي دستيابي به اهداف طائفهاي، محلي و قبيلهاي صورت ميگيرد و درگيريهاي مسلحانه ديگري كه در اعتراض به باقي ماندن شرايط گذشته و تحقق نيافتن شرايط انقلابي به وقوع ميپيوندد، آن هم درحالي كه جامعه مسلمان و انقلابي ليبي، نگران برخي مهره سازيهاي دولتهاي غربي در ميان دست اندركاران جديد اين كشور است و نميتواند به صاحب منصباني كه روابط نزديكي با اروپا و امريكا دارند، اعتماد كند. البته هم در ليبي و هم در عرصه رسانههاي خارجي سعي شده است تا اين نوع درگيريها به دروغ، اقدامي تبهكارانه معرفي شود و عاملين آن افرادي خشن و خشونت طلب معرفي شوند.
درخصوص مناقشات و منازعات اخير در سودان و مالي چه ميتوان گفت؟ با توجه به اينكه، در اين دو كشور، انقلابي شبيه به آنچه در تونس، ليبي و مصر شاهد بوديم، رخ نداده است؟ آيا همانطور كه در ابتدا اشاره كرديد، رويدادهاي اين كشورها، پيش درآمدي براي انقلاب است؟
درخصوص وقايع سودان اين طورنيست؛ به عبارت ديگر برخلاف تبليغات يكسال ونيم گذشته رسانههاي غربي، اين كشور در شرايط انقلاب و خيزش قرارندارد. واضح است كه دولت سودان برخلاف رژيم مبارك درمصر، رژيم قذافي در ليبي و رژيم بن علي درتونس، از پايگاه نسبتاً مطلوبي در ميان مردم برخوردار است كه در واقع، ناشي از ماهيت اين دولت و مواضع ضدامريكايي وضدصهيونيستي اين دولت است. البته اعمال فشارهاي فوق العاده غرب عليه دولت عمرالبشير و كوششي كه غرب براي جدايي بخش جنوبي اين كشور به كار برد نيز، موقعيت آن را درميان مردم مستحكمتر ساخته است. اما درگيريها و زدوخوردهاي پراكنده اخير، بخشي مربوط به نواحي مرزي با سودان جنوبي و بخشي ديگر به منطقه غربي دارفور است، يعني درگيريها و زدوخوردهايي كه به هيچ وجه تازگي ندارد و البته دنياي غرب به صورت آشكار به عنوان عامل اصلي برافروزنده شعلههاي جنگ و خونريزي در اين دومنطقه محسوب ميشود
درخصوص جمهوري مالي كه در قلب آفريقا واقع است، چطور؟ آيا همان «پيش درآمدي» كه در ابتدا به آن اشاره كرديد، در اين كشور غرب آفريقا، به وقوع پيوسته و به گفته شما، اين كشور درآستانه خيزش و انقلاب، قرار دارد؟
بله، اين كشور اسلامي، تحت تأثير امواج بيداري در آستانه خيزش و انقلاب قرارداشت كه توطئه وسيع و گستردهاي در بخش شمالي آن به اجرا گذاشته شد؛ توطئهاي كه مجموعهاي از نهضتهاي اسلامي شمال و غرب آفريقا را مورد هدف قرار داده و با قراردادن آنها در رديف گروههاي افراطي همانند القاعده، زمينه سركوب آنها را فراهم كرده است. براي تشريح اين توطئه وسيع و پيچيده، فرصت بيشتري لازم است كه بايد در گفتوگويي جداگانه به پرداخته شود. به هرحال آنچه ابتداي امسال در پايتخت مالي به وقوع پيوست و اقداماتي كه پس ازآن به ناآراميهاي گسترده درنيمه شمالي اين كشور انجاميد، به نوعي پيش درآمدي براي خيزشهاي عمومي بود كه، در ورطه توطئهاي بزرگ وخطرناك افتاد.