ناامنیهای کنونی در لیبی و تاکید بر جایگاه قبیله ای در این کشور در دهه های گذشته و توطئه های استعماری از جمله بسترهای زمینه ساز تجزیه لیبی است.
به گزارش فارس، هفته نامه الکفاح العربی در مقالهای به قلم "جاد بعلبکی" به اوضاع لیبی و توطئههای شخصی، قبیلهای و منطقهای، مافیاهای قدرت، سلاح های توزیع شده در میان مردم، انبارهای مهمات به غارت رفته و صدها موشک زمین به هوا و ناامنی های نگران کننده در لیبی اشاره و تاکید می کند که این عوامل تقریبا دستگاه های رسمی را ناکارآمد کرده است، این عبارت ها را به اختصار می توان لیبی بعد از قذافی دانست، این در حالی است که دیدگاه مشخص و افق خوبی در انتظار این کشور نیست.
تجزیه لیبی از توطئه تا توجیه
از زمان اعلام مقامات محلی در منطقه برقه واقع در شرق لیبی مبنی بر اینکه می خواهد ایالتی فدرالی را در این کشور از مرز های مصر در شرق تا سرت در غرب تشکیل دهد، جنجال ها در مورد انگیزه های این طرح و توطئه های تجزیه طلبانه افزایش پیدا کرده است. نظرات زیادی در این باره مطرح می شود و برخی آن را توطئه ای عربی و برخی دیگر نیز توطئه ای غربی می دانند که برای تقسیم ثروت های نفتی لیبی در مرحله بعد از قذافی صورت می گیرد.
دلیل کسانی که این درخواست را دارند، این است که لیبی بعد از دوره قذافی به محور و مرکز ثقل بیشتری از زمان دوره قذافی تمایل پیدا کرده و این، بحران اعتماد میان شرق و غرب را افزایش داده است، آنها می گویند که گروه زیادی از لیبیایی ها نمی خواهند زیر حاکمیت طرابلس باشند و دلیل آنها هم این است که از 200 عضو کنگره ملی لیبی 120 عضو آن در طرابلس هستند و این به معنی آن است که تصمیم های سیاسی در لیبی منحصر به پایتخت است و بقیه مناطق در حاشیه قرار دارند.
بسترهای رشد طرح های تجزیه طلبانه در لیبی
واقعیت این است که نیروهایی که غرب آنها را ساماندهی کرده بود، بعد از سرنگونی قذافی از سرخوردگی زیادی رنج می برند، از سوی دیگر شبه نظامیانی که به خیابان ها ریخته و در خدمت ناتو کار کرده بودند نیز همچنان در خیابان ها هستند، از سوی دیگر به نظر می رسد دولت کنونی از کنترل امور ناتوان است.
همچنین در ماههای اخیر این نتیجه حاصل شده است که شورای انتقالی قذافی که پیش از دولت این کشور، قدرت را در دست داشت، فاقد یک بصیرت سیاسی مطلوب برای اتخاذ تصمیم های مهم و قطعی است و در ماههای انتفاضه نیز تمام توجه خود را معطوف به این کرده بود که دولت قذافی را سرنگون کند و به مشروعیت بین المللی برسد و بتواند اموال بلوکه شده لیبی را به کشور بازگرداند، به هین علت زمان زیادی برای برنامه ریزی برای آینده لیبی در مرحله انتقالی نداشته است، علاوه بر اینکه منابع انسانی لازم برای انجام این مأموریت را نیز در اختیار نداشته است.
در این شرایط ابهام زیادی در پایتخت و شهرهای بزرگ ایجاد شده و نظرات تجزیه طلبانه از سه اقلیم برقه و فزان شنیده می شود، به این ترتیب با وجود طرابلس این کشور بر اساس این طرح قرار است به سه کشور تبدیل شود.
احتمال انفجار اوضاع در لیبی قبل از برگزاری انتخابات
در یکی از گزارش هایی که مرکز مطالعاتی استراتفور تهیه کرده، 4 پدیده مرتبط با درخواست های تجزیه طلبانه در لیبی مطرح شده است:
- انتخابات محلی در شهر مصراته (غرب)
- درگیری ها در شهر بنی ولید
- درگیری های قبیله ای در منطقه الکفره (جنوب شرق)
- ناامنی در منطقه جبل نفوسه (غرب)
این پدیده ها را اگر به برخی مسایل نگران کننده داخلی و وجود سلاح های فراوان در نزد شبه نظامیان اضافه کنیم، این موضوعات می تواند زمینه ای برای ایجاد ناامنی های بیشتر در این کشور باشد و مقدمه را برای ایجاد تغییرات ناگهانی و دراماتیک فراهم کند.
عبدالله الکبیر روزنامه نگار معروف لیبیایی در این زمینه می گوید: شاید درخواست های فدرالیته در این زمان برای تجزیه کشور باشد، ما در آینده صداهای دیگری را از مجموعه ها و مناطق دیگر لیبی خواهیم شنید که همین خواسته ها را مطرح خواهند کرد، چرا که به علت نفوذ شبه نظامیان الزنتان و مصراته بر پایتخت فدرالیته خواهان می ترسند که سهمی به آنها نرسد.
شیخ صادق الغریانی مفتی لیبی معتقد است که درخواست برای فدرالیته کردن لیبی آغاز تجزیه این کشور است و تجزیه نیز قطعا به اختلاف منجر خواهد شد و درگیری هایی را در مسایل مربوط به منابع ثروت ایجاد خواهد کرد، این همان چیزی است که دشمنان لیبی می خواهند.
چرا برقه به عنوان یک بخش جدایی طلب مطرح شده است؟
الکفاح العربی در ادامه به بررسی خصوصیات منطقه برقه می پردازد، این منطقه از بخش بنی جواد در نزدیکی خلیج سرت در غرب تا نقطه مرزی المساعد در مرز لیبی و مصر کشیده شده است، با وجود اینکه قانون اساسی در سال 1951 وحدت بین برقه و طرابلس و فزان را مورد تاکید قرار داده، اما حضور قدرت مرکزی در چهار دهه حاکمیت قذافی باعث شده تا اهالی این منطقه خصوصیت های منطقه ای خود و عوامل تاریخی و اقتصادی و اجتماعی و دینی را حفظ کنند.از میان عوامل جغرافیایی می توان به صحراهای وسیعی اشاره کرد که میان این سه اقلیم وجود دارد و آنها را از هم جدا نگه داشته است، چرا که راههای ارتباطی سریع نیز غیر از اتوبان طرابلس و بنغازی در حال حاضر در لیبی وجود ندارد و به همین علت ارتباط میان این سه بخش با مشکل مواجه است، از این رو لیبیایی های شرقی بیش از اینکه خود را به طرابلس نزدیک بدانند ، به مصر نزدیک می دانند، لیبایی های غربی نیز خود را بیشتر به مغرب عربی نزدیک می داند تا بخش مرکزی.
از منظر تاریخی ساکنان برقه تاکید می کنند که اقلیم آنها خصوصیات ویژه ای دارد که در دو بعد قابل بررسی است، ساختار اجتماعی قبیله ای ویژه و ساختار سیاسی ویژه که در شبکه مناسبات اقتصادی و قبیله ای به وجود آمده و از زمان محمد السنوسی روحانی لیبیایی در اواسط قرن 19 شکل گرفته و قبایل شرق را با هم متحد کرده است، این ائتلاف قبیله ای همچنین موفق شده بود تا مسیرهای تجاوزی میان آفریقای مرزی و سواحل دریای مدیترانه را نیز تحت کنترل بگیرد.
مردم منطقه معتقدند که منطقه الزنتان توافقنامه های قبیله ای با هواداران قذافی دارد که عمر آنها بالغ بر دویست سال است.
تاریخچه طرح های تجزیه طلبی در لیبی
خبرگزاری سوئیس اینفو در روز 20 مارس گذشته به نقل از دکتر مصطفی عمر التیر جامعه شناس در دانشگاه طرابلس نوشت که درخواست برای استقلال اقلیم برقه چیز جدیدی نیست، و قدمت آن به استقلال این کشور بعد از خروج ارتش ایتالیا باز می گردد، البته پیشتر نیز لیبی سه اقلیم فرعی بود که همان طرابلس، برقه و فزان بوده است، اما هنگامی که ایتالیا تصمیم گرفت بخشی را در شمال آفریقا به اشغال خود درآورد، لیبی را با اقلیم های سه گانه اشغال کرد که بخشی از امپراتوری عثمانی بوده، مردم لیبی قبل از اینکه تسلیم ایتالیایی ها بشوند، 20 سال برای تمامیت ارضی خود جنگیدند.
التیر می افزاید که تعدادی از لیبیایی های مهاجر فعالیت سیاسی خود را در این زمینه آغاز کردند، این فعالیت ها از جنگ جهانی دوم آغاز شده است و تعداد استقلال طلبان نیز از همان زمان رو به افزایش گذاشته است، وی همچنین توضیح می دهد که خانواده السنوسی لیبیایی نبوده و از الجزایر به این کشور مهاجرت کرده و در تمامی بخش ها منتشر شده اند، اما بیشترین انتشار این خانواده در بخش برقه است. موسس این رویکرد موفق شده تا توجه علمای دیگر را نیز به خود جلب کند. هنگامی که ایتالیا به این کشور حمله کرد، نیروهای مبارز لیبی در تمام بخش های این کشور منتشر شده بودند، گروه های موجود در برقه نیز تحت لوای سنوسی ها با هم متحد شدند و بعد از پیروزی متفقین در جنگ، ارتش ایتالیا از این کشور عقب نشینی کرد و سیل بازگشت مهاجران لیبیایی به این کشور آغاز شد، به این ترتیب بود که صداهای استقلال طلبانه در این کشور افزایش پیدا کرد.
جنبه مشترک وابستگی در اعلام استقلال برقه در سالهای 1949 و 2012
دکتر التیر با اشاره به تشابه زیاد اعلام فدرالیته اخیر با اعلام استقلال برقه در سال 1949 به ارتباطات گسترده و ویژه انگلیس با ادریس السنوسی اشاره کرده و گفت که در آن زمان انگلیس با اعطای حاکمیت خودمختار به برقه زیر نظارت امارت های خود موافقت کرده بود و به این ترتیب استقلال برقه در سال 1949 اعلام شد، در آن زمان هماهنگی عملیاتی زیادی میان این طرح با برنامه های سیاسی انگلیس وجود داشت، این تصمیم در همین راستا الان هم اتخاذ شده و از اهالی برقه خواسته شده تا اعلام فدرالی کنند و بقیه لیبیایی ها نیز به آنها بپیوندند، همچنین تصمیم بر این است که در صورت مخالفت لیبیایی ها با طرح فدرالیته کردن لیبی، این منطقه به یک دولت مستقل تبدیل شود.
این مقاله می افزاید که وجود بخش زیادی از منابع نفتی در بخش های شرقی لیبی مشوق اصلی اعلام فدرالیته کردن این کشور است، اقلیم برقه از مرزهای لیبی با مصر واقع در شرق این کشور تا مرکز کشور کشیده می شود و از بخش شمال به دریای مدیترانه و از جنوب نیز تا مرزهای سودان و چاد امتداد دارد، دلیل دیگری که جدایی طلبان برای مطالبات خود مطرح می کنند، ظلمی است که در دوره قذافی علیه بنغازی روا داشته شده است.
عبدالمنصف البوری نویسنده و تحلیلگر مسایل سیاسی که اصالتا اهل بنغازی است، در این زمینه می گوید که مناطق شرقی و بنغازی در دهه های گذشته از انزوا و محرومیت رنج برده اند. نظام قذافی هیچ طرح توسعه ای در این بخش به راه نینداخته، به عنوان مثال فرودگاه این شهر از زمان جنگ حهانی دوم هیچ تغییری نکرده است.
رابطه قبیله گرایی و تجزیه طلبی در لیبی
البوری البته نسبت به چشم پوشی از واقعیت های بافت جمعیتی لیبی هشدار داده و گفت: موضوع قبیله گرایی در این کشور همچنان وجود دارد و تا آینده طولانی نیز وجود خواهد داشت، اما تعامل با این موضوع باید در وهله اول از نحوه دیدی باشد که به این مسایل معطوف می شود.
البوری می افزاید: ریشه های قبیله گرایی کنونی در لیبی به سالهای بسیار دور در طول تاریخ باز می گردد، نقش اجتماعی و اقتصادی این پدیده همچنان مثبت است، اما می توان با قطع و یقین گفت که نقش سیاسی قبیله ها عمدتا در دوره قبل از تاسیس لیبی جدید بوده است.
وی می افزاید: قرار بود که با تشکیل دولتی ملی و رویکرد جامعه لیبی به سوی شهروندی و ایجاد موسسات دولتی، نقش سیاسی قبیله در این میان کاهش یافته یا از بین برود، این موضوع می بایست به صورت مستقیم یا غیر مستقیم روی دهد تا زمینه را برای ایجاد موسسات سیاسی در کشور فراهم کند، اما این اقدام صورت نگرفت، چرا که بعد از رسیدن کشور به استقلال نیروهای سیاسی در کشور از فعالیت های رسمی در دولت منع شدند و همان روش دوره حاکمیت خارجی ها در حاکمیت قذافی در کشور اجرا شد، استمرار خلأ سیاسی بعد از وقوع انقلاب در سال 1969 و جرم دانستن کارهای سیاسی و حزبی، کشور را به تسریع در روند قبیله ای و تاکید بیشتر بر آن سوق داد، بویژه اینکه بی ثباتی و ناامنی به اوج خود رسیده بود.
الکفاح العربی در پایان تاکید می کند: با وجود اینکه انتظار می رود که نظام جدید در لیبی راهی برای متحد کردن کشور در عرصه های سازمان های دولتی، مردمی و قبیله ای بیابد، اما طرح فدرالی همچنان در دوره بعد از قذافی در لیبی باقی مانده، این همان نگرانی است که در مورد طرح های تجزیه طلبانه لیبی مطرح می شود، طرح هایی که ممکن است بخشی از طرح "خاورمیانه جدید" آمریکا و غرب باشد.