اگرچه عملکرد قابل انتقاد و ضعیف محمد مرسی و اخوانیها در دولت مصر منجر به مشکلات جدی برای اخوان شده و عملا از حمایت اجتماعی آنها کاسته است اما اخوانیها همچنان نیرویی تاثیرگذار در حال و آینده مصر محسوب میشوند.
یکی از اصلیترین سوالاتی که این روزها و پس از سرنگونی حکومت اخوانی مصر با کودتای نرم ارتش این کشور مطرح است، بقا یا عدم بقای اخوانالمسلمین در عرصه سیاسی مصر است. آیا اخوانیها میتوانند باز هم در عرصه سیاسی مصر حضور داشته و نقشی موثر ایفا کنند و یا اینکه پایان مرسی به منزله پایان رویاهای «شیخ حسن البنا»، بنیانگذار اخوانالمسلمین خواهد بود؟
این گزارش قصد دارد به شکل خلاصه به این سوال پاسخ دهد که آیا با برکناری مرسی از قدرت، اخوانالمسلمین از صحنه سیاسی مصر حذف شده است یا همچنان بهعنوان بازیگری اصلی، مطرح خواهد بود؟
پیش از آن لازم است نگاهی کوتاه به تاریخچه جنبش اخوانالمسلمین بیاندازیم.
* اخوانالمسلمین، از اندیشههای حسن البنا تا اندیشههای تکفیری
جنبش اخوانالمسلمین در سال 1928 توسط شیخ حسن البنا در شهر اسماعیلیه مصر بنیان نهاده شد اما نکته مهم در خصوص این جنبش آن است که در مرزهای مصر باقی نماند و به اقصینقاط کشورهای اسلامی سنیمذهب پاگذاشت. مرامنامه اولیه اخوانالمسلمین مرامنامهای بسیار گسترده بود و طیف وسیعی از مفاهیم را در برمیگرفت.
اصول راهبردی این مرامنامه عبارتند از دعوت به اسلام ناب سلف صالح، عمل به سنت پیامبر اسلام (ص)، خودسازی و تهذیب نفس، تشکیل سازمان سیاسی برای اصلاح حاکمیت، تاکید بر کسب علم و دانش و فنآوری، بهسازی اجتماعی، کسب ثروت و تقویت جسمانی.
روشن است که این اصول، فراتر از مرامنامه یک حزب سیاسی است و دربرگیرنده کلیات است. اما به هر حال واضح است که اولا، اخوانالمسلمین جنبشی سلفی بوده است و ثانیا به فعالیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نظر داشته است؛ لذا در یک کلام باید اخوانالمسلمین را بر اساس اصول راهبردیش، جنبشی سلفی – سیاسی نامید که بهدنبال حکومت و قدرت است و برای قدرت نیز معنایی موسع قائل است که قدرت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، علمی و فردی را دربرمیگیرد.
جریان اخوانی در واقع یک جریان واکنشی بود. در شرایطی که امپراتوری عثمانی بهعنوان آخرین میراثدار خلافت اسلامی فروپاشیده و روشنفکران عرب در سرزمینهای تحت استعمار بهدنبال توسعه مفاهیم ملیگرایانه و سکولار غربی بودند، اخوانیها بهنوعی خواستار بازگشت نظام خلافت اسلامی بر اساس عملکرد پیامبر اکرم (ص)، صحابه و تابعین بودند اما از سوی دیگر و در عین تمنای بازگشت به سنتهای اسلامی، خواستار کسب علم و دانش نوین و ثروت نیز بودند.
بهعبارت بهتر، اندیشه اخوان واکنشی به عقبماندگی جوامع اسلامی از یکسو و غربزدگی از سوی دیگر بود. در اندیشههای بدوی اخوانالمسلمین، کمتر اثری از نگاه تکفیری بهچشم میخورد. نگاه تکفیری در اندیشه اخوان را باید محصول فشارهای سیاسی پس از سال 1954 و سرکوبهای شدید جمال عبدالناصر علیه این جنبش اسلامی دانست که اندیشمندان ردهبالای اخوانی را به گوشه زندانها برد و اندیشههای ردهمیانی را به متن تفکر اخوانی کشانید. حسن البنا در بدو تاسیس اخوان علنا این جنبش را «حقیقتی صوفیانه» خوانده بود که نشان از نگاه واسع وی به فرق اسلامی داشت اما اخوانیها از دهه 1980 به بعد، صاحب نوعی اندیشه تکفیری شدند که به سلفیگری وهابیون نزدیک شد. تکفیر در اندیشه معاصر اخوان اگرچه از تکفیر حکام شروع شد اما تا حدودی به تکفیر سایر مسلمین نیز انجامید.
از منظر سیاسی، تاریخچه اخوان شامل دورهای از سرکوب شدید در دوران جمال عبدالناصر و دورانی از تحمل شدن همراه با فشار در عصر زمامداری سادات و مبارک است. بالاخص در دوران زمامداری حسنی مبارک، اخوانیها موفق شدند پای به پارلمان مصر هم بگذارند و این در حالی بود که موضع سیاسی آنها همواره در حد اپوزیسیون بود.
انقلاب علیه مبارک در مصر، فرصتی بینظیر برای اخوانالمسلمین بهوجود آورد تا به قدرتی دست پیدا کند که از سال 1928 بهدنبال آن بود و بهخاطر آن کشته میداد و اعضایش تحمل حبس میکردند اما این فرصت با اشتباهات مشخص محمد مرسی در سیاست داخلی و خارجی و با فرصتطلبی نظامیان بهراحتی و ظرف تنها یکسال از دست رفت.
* دال مرکزی گفتمان اخوان و نیازهای جوامع اسلامی
دال مرکزی گفتمان اخوانالمسلمین در واقع چیزی جز همان واکنش توامان به عقبماندگی جوامع اسلامی و غربزدگی نیست. از این رو و با توجه به واقعیات موجود در غالب جوامع اسلامی بالاخص جوامع عرب شمال آفریقا و بخشهایی از خاورمیانه، این دال مرکزی همچنان کارآمدی خود را دارد.
از سوی دیگر، گفتمان اخوانی تا حدود زیادی یک گفتمان «هویتی» و برساخته «روابط بینالاذهانی تاریخی» در سرزمین مصر و دیگر سرزمینهای اسلامی است و همین امر باعث میشود که همواره بخشهای مذهبی جوامع سنیمذهب، نگاهی ویژه به آن داشته باشند. به هر روی، اخوانالمسلمین هنوز بزرگترین جنبش اجتماعی – سیاسی جهان عرب است.
از دهه 1980 به بعد، اخوانیها با بخشی از نیروهای سلفی – وهابی منطقه نیز رابطهای بسیار خوب برقرار کردند. علیرغم اختلافات اخوان با سلفیهای سنتی برآمده از خاندان آلشیخ در عربستان سعودی، ارتباط میان اخوانالمسلمین و سلفیهای جهادی کاملا حسنه است. آنچه این روزها در سوریه میگذرد، نشان از همین واقعیت دارد.
از این رو، گفتمان اخوان گفتمانی مندرس نیست و هنوز قابلیت فعالیت در اکثر جوامع عربی و سنیمذهب خاورمیانه و شمال آفریقا را دارد. از این همین روست که اکنون تقریبا در تمام کشورهای عربی از حوزه خلیج فارس گرفته تا شمال آفریقا و حتی در منطقه کردستان عراق، شاخهای از اخوانالمسلمین وجود دارد.
* اخوانالمسلمین، بخشی از سرمایه اجتماعی مصر
مصر بهعنوان یک موجودیت تمدنی دارای سوابق طولانی است اما به عنوان یک موجودیت سیاسی مستقل یا «دولت – ملت»، فاقد سوابق چندان طولانی است و یکی از کشورهای خاورمیانه است که خود و تحولاتش، تا حدود زیادی محصول نظام بینالمللی است.
از این رو در تاریخ اجتماعی – سیاسی چنین کشوری، سرمایههای اجتماعی چندان وسیع نیستند. قوای مسلح در مصر بهشکل یک سرمایه اجتماعی درآمدهاند و این از آن روست که اولین بار هویت سیاسی مستقل مصر را نظامیان برآوردند. محبوبیت همیشگی جمال عبدالناصر در مصر از همین روست. بلاتردید در مصر امروزین، نظامیگری همچنان در راس سرمایههای سیاسی – اجتماعی است.
اما نظامیگری یک نقطهضعف بزرگ دارد و آن اینکه با هویت تاریخی مردم مصر ارتباط جدی برقرار نکرده است. بزرگترین نیروی سیاسی – اجتماعی مصری که توانسته است با این هویت ارتباط برقرار کند و به یک سرمایه اجتماعی – سیاسی بزرگ تبدیل شود، جریان اسلامگرا و در راس آن اخوانالمسلمین است.
بدون تردید، پس از قدرت سیاسی نظامیان، بزرگترین ریشهها را در فضای سیاسی مصر، اخوانالمسلمین دارد و نهتنها در مصر که در غالب کشورهای عربی برای خود نفوذ و قدرت مهیا کرده است. یکی از برتریهای اخوان بر نظامیان این است که نفوذ خود را به سایر کشورهای عربی و اسلامی هم توسعه داده است. پس از برکناری مرسی با کودتای نظامی، در برخی کشورهای اسلامی بهنفع وی تظاهرات شد اما کمتر دیده شد که تظاهراتی مردمی در حمایت از اقدام ارتش برگزار شود.
همچنین، در بین گروههای سیاسی غیرنظامی مصر، اخوانالمسلمین همچنان دارای برترین تشکل و سازماندهی سیاسی – اجتماعی است که موسسات مذهبی و خیریه نقش مهمی در آن ایفا میکنند.
* اخوانالمسلمین از عرصه سیاسی مصر حذفشدنی نیست
دستکم در بازه میانمدت، اخوانالمسلمین یکی از قوای تاثیرگذار در عرصه سیاست داخلی و حتی سیاست خارجی مصر خواهد بود. کاهش نفوذ اخوانیها، مستلزم تغییر در بدنه اسلامگرایان مصری است که شاید در بلندمدت ممکن باشد اما در کوتاهمدت و میانمدت بعید بهنظر میرسد.
در شرایطی که تعداد مخالفان مرسی از موافقان او بیشتر است اما تعداد موافقان وی که این روزها در خیابانهای شهرهای مختلف مصر تظاهرات میکنند، همچنان قابل توجه است. در حالی که شیوخ الازهر از برکناری مرسی حمایت کردهاند، اکثر طلاب این مرکز اسلامی از مرسی حمایت میکنند.
با این شرایط، میتوان گفت که اگرچه عملکرد قابل انتقاد و ضعیف محمد مرسی و اخوانیها در دولت مصر منجر به مشکلات جدی برای اخوان شده و عملا از حمایت اجتماعی آنها کاسته است اما اخوانیها همچنان نیرویی تاثیرگذار در حال و آینده مصر محسوب میشوند و بهاین راحتی نیز حذفشدنی نیستند.
نه فقط در عرصه سیاسی مصر، بلکه در عرصه سیاسی منطقه، اخوان همچنان یکی از بازیگران سیاسی غیردولتی تاثیرگذار است. شاید آنچه اخوان از آن ضربه خورد این بود که تنها تجربه مبارزه را داشت و فاقد تجربه حکومتداری بود.