زمینههای مشترکی برای بهبود روابط بین ایران و اخوانالمسلمین حتی پس از درگیریهای سوریه وجود دارد.
از سال 2011، نوعی رویارویی تمامعیار بین قدرتهای منطقهای و بینالمللی در حوزه خاورمیانه آغاز شده که همچنان ادامه دارد. در یک سو، روسیه، ایران، سوریه و حزبالله لبنان قرار گرفتند و در سوی دیگر ایالات متحده، اسرائیل، اتحادیه اروپا، شیوخ عرب خلیج فارس، ترکیه، اخوانالمسلمین و جریانهای سلفی قرار داشتند.
در این رویارویی تمامعیار، نبردی سخت درگرفت که سوریه مرکز ثقل آن بود. در کشاکش این نبرد تقریبا تمام نیروهای غربی، ارتجاعی و سلفی در برابر محور مقاومت شیعی منطقه قرار گرفتند. نبردی که تاکنون بیش از یکصد هزار کشته بر جای گذاشته است و شهرهای آباد سوریه را به ویرانه تبدیل کرده است. نبردی که در کشاکش آن، صدها هزار شهروند سوری از خانه و کاشانه خود آواره شدند.
بیتردید یکی از مهمترین بازیگران غیردولتی که در دوران چالش سوریه، در برابر محور مقاومت قرار گرفت، جنبش اخوانالمسلمین بود. اخوانالمسلمین در دوران حیات خود، با پانعربیسم، اسرائیل و ارتجاع عربی در خاورمیانه در تقابل قرار داشته است. یکی از جدیترین تقابلات اخوانیها بهعنوان جریانی فرامرزی با پانعربیسم، تقابل آنها با حکومت سوریه بوده است. اخوانیها هرگز تقابل پانعربها با اسرائیل را یک فرصت برای اتحاد با برادران عرب و مسلمان خود ندیدند و همواره در عین تقابل با اسرائیل، تقابل با حکام سوریه را حفظ کردند. جدیترین درگیری بین اخوانیها و حکومت سوریه در دهه 1980 رخ داد که در آن بیش از 20 هزار نفر کشته شدند.
با این وجود، بههرحال اخوانالمسلمین یک جریان ریشهدار در میان برادران اهل سنت ماست. جریانی که از مصر تا سوریه و عراق و حاشیه خلیج فارس، همواره در صحنه حاضر بوده و هست و انکار نقش آن خودفریبی است. از سوی دیگر، ما و اخوانیها دو دشمن مشترک هم داریم، ارتجاع عربی و اسرائیل. این بدان معناست که زمینههای مشترکی برای بهبود روابط بین ایران و اخوانالمسلمین حتی پس از درگیریهای سوریه وجود دارد. بالاخص آنکه در بین اخوانیها، بدنه جوانی وجود دارد که نهتنها سلفی نیست، بلکه مواضع آن در حالت کلان با مواضع جمهوری اسلامی ایران تشابهات زیادی دارد.
متاسفانه این روزها نگاه اخوانالمسلمین بیشتر به سمت جریان سلفی است و طیف سلفی اخوان جریان غالب بر این تفکر هستند اما سقوط محمد مرسی، رئیسجمهوری اخوانی از قدرت با کودتای ارتش مصر میتواند در مواضع اخوان تغییراتی را ایجاد کند:
اولا، سلفیها و حزب اصلی آنها، «حزب النور»، در کنار مخالفان مرسی قرار گرفتند و همین امر میتواند روابط بین اخوان و سلفیها را تحتالشعاع قرار دهد
ثانیا، با درگیریهای گسترده با کودتاچیان مصری، تمرکز اخوان به وقایع داخلی مصر جلب شده است و طبعا سوریه کمتر مورد توجه آنهاست
ثالثا، با تدبیر جبهه شیوخ مرتجع عرب، رهبری شورشیان سوریه از دست نیروهای نزدیک به اخوان خارج شده و به دست نیروهای نزدیک به آلسعود رسیده است. «احمد الجربا»، شخصی که اکنون ریاست گروه موسوم به ائتلاف ملی سوریه را بر عهده دارد، یک چهره قبیلهای کاملا نزدیک به ریاض است، چهرهای که اخوان چندان نمیپسندد.
در مجموع، اخوان امروز در شرایطی قرار گرفته که باید آن را استیصال خواند. از یکسو رئیسجمهورش را در مصر از دست داده است، از سوی دیگر طرفدارانش در خیابانهای مصر کشته میشوند، در سوریه از جریان رهبری شورشیان کنار گذاشته شده است و خلاصه آنکه در یک کلام، «کاخ آرزوهای اخوان فروریخته است.»
این وضعیت اخوانالمسلمین برای دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دستکم میتواند حایز فرصتهای زیر باشد:
1- تلاش برای کاهش تنشها با اخوان در عین تلاش برای جداسازی اخوانالمسلمین از جریانهای سلفی که با ایران تضاد آنتاگونیستی دارند
2- جداسازی اخوانیها از شورشیان سوریه که بالاخص در دو منطقه حمص و حماه، عملا بدنه اجتماعی آنها را فروخواهد شکست؛
3- بهبود روابط با ترکیه به تبع بهبود روابط با اخوانالمسلمین که دو منفعت اصلی برای ایران در پی خواهد داشت: اول، بهرهمندی از ظرفیت روابط ترکیه با غرب برای چانهزنی در مساله هستهای و دوم، استفاده از ظرفیتهای اقتصادی گسترده ترکیه برای مقابله با تحریمهای اقتصادی.
4- خارج کردن سوریه از افکار عمومی منطقه بهعنوان مساله اول جهان اسلام و بازگرداندن مساله فلسطین به این جایگاه
5- تقویت جبهه ضد اسرائیلی و همچنین تضعیف جریان سلفی و جریانهای وابسته به شیوخ عرب.
بنابراین، عملا وضعیتی که امروز اخوانالمسلمین با آن مواجه شده است، برای دیپلماسی ایران بهمنزله یک فرصت است. البته تحقق این فرصتها تنها زمانی ممکن است که نوعی تنبه در جریان اخوانی نسبت به عملکرد دو سال گذشته ایجاد شود. اخوانیها هم باید متقابلا درک کنند که تنها جریان اسلامی قدرتمند منطقه که میتوانند به آن اعتماد کنند و مطمئن باشند که پشت سرشان را خالی نخواهد کرد، ایران است.
البته فهم این موضوع برای اخوان نباید کار سختی باشد، کافی است نگاهی به وضعیت سوریه بیندازند. بشار اسد به ایران اعتماد کرد و هرگز با خیانت مواجه نشد اما مرسی به سعودیها اعتماد کرد و اکنون در زندان است.