تحولاتی که منطقه از زمان انقلابهای عربی شاهد آن بوده، موجب شده کشورهای عربی با مشغول شدن به اوضاع داخلی خود از مهمترین قضیه جهان اسلام و عرب یعنی «قضیه فلسطین» غافل بمانند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در قاهره، «احمد عبده طرابیک» نویسنده و تحلیلگر مصری در تحلیلی درباره بازتاب تحولات جاری منطقهای بر قضیه فلسطین مینویسد که حوادث سریع و متوالی منطقه خاورمیانه بعد از شروع انقلابهای عربی بازتاب منفی گستردهای بر قضیه فلسطین داشته است، به گونهای که قضیه فلسطین تحت الشعاع این حوادث قرار گرفته و مقاومت و هر اقدامی در این راستا انجام داده، با تبلیغات صهیونیستی جنایتی نابخشودنی و مستوجب مجازات جلوه داده شده است.
در واقع رژیم صهیونیستی بیشترین بهره را در سطح روند مذاکرات جاری با تشکیلات خودگردان فلسطینی میبرد، مذاکراتی که بدون نظارت واقعی کشورهای عربی یا اسلامی برگزار میشود و آمریکا و اسرائیل تنها ناظر و مجری این مذاکرات هستند و آن را مطابق میل و اراده خود پیش میبرند.
اسرائیل نیز همگام با سرعت تحولات روند شهرک سازی را همزمان با مذاکرات تشدید کرده و با این روند اسرائیل بیشترین بهره را از حوادث جاری منطقه میبرد. این شرایط باعث شده که برخی در مورد نقش اسرائیل و متحدانش در آمریکا یا کشورهای غربی پیرامون حوادث منطقه به ویژه در کشورهایی که در قضیه فلسطین تاثیرگذار بودند و در رأس آنها مصر و ترکیه قرار داشتند، سئوالاتی را مطرح کنند.
جهان اسلام و عرب در قبال قضیه فلسطین که در رأس اولویتهای جهان اسلام قرار دارد، به صورت نگران کنندهای سکوت کرده و دست رژیم غاصب صهیونیستی را برای ارتکاب انواع جنایتها علیه شهروندان فلسطینی باز گذاشته است.
هیچ یک از اعراب و مسلمانان در قبال این توحش رژیم صهیونیستی و گسترش شهرک سازی و حتی محاصره نوار غزه و تجاوز به این منطقه حساسیت و واکنش نشان نمیدهند تا جایی که تشکیلات خودگردان فلسطین در رام الله و رژیم صهیونیستی در تل آویو به عنوان متحد و دوست علیه نیروهای مقاومت هماهنگی و همکاری امنیتی میکنند.
سایه تحولات و حوادث جاری منطقه از زمان شروع انقلابهای عربی بر مسئله فلسطین سنگینی میکند و این فرصت کافی در اختیار رژیم صهیونیستی برای تعمیق شکاف موجود به نفع خود و شانه خالی کردن از هرگونه تعهد در مقابل روند مسالمت آمیز قرار داد، به گونهای که گویی این رژیم از هر گونه فشار در امان است و در مقابل چشم انداز بحرانی کشورهای عربی که طبق اطلاعات میدانی در آیندهای نزدیک ثباتی برای آنها متصور نیست و گرفتاری این کشورها به ویژه مصر در مسائل داخلی که روند تحولات سیاسی این کشور دارای بیشترین تاثیر بر تحولات سایر کشورهای عربی میباشد و با توجه به محوریت استراتژیک آن در ساختار منطقهای کشورهای و همچنین گرفتار شدن سوریه در بحران داخلی و در سایه مداخلات خارجی در آن، به نظر میرسد که بیتوجهی به قضیه فلسطین ادامه داشته باشد. به ویژه آنکه در مقطع کنونی کشورهای عربی و اسلامی از ارائه هر گونه حمایت موثر، خارج از چارچوب مواضع همگرایی که در جریان تجاوز اخیر اسرائیل به نوار غزه دیده شد، ناتوان هستند. در حالی که روند تغییر و اصلاح مورد نظر و بازگشت ثبات به منطقه نیاز به بازه زمانی 5 الی 10 ساله دارد تا آرزوهای حمایت واقعی از قضیه فلسطین محقق شود.
علی رغم اینکه اشغالگری، تجاوز و عربده کشی رژیم صهیونیستی مسئله جدیدی نیست و نمایانگر اقدامات اصیل استعمار اراضی و شهرک سازی صهیونیستی در فلسطین اشغالی است، ولی به نظر میرسد که شهرک سازی در اراضی اشغالی از زمان شروع انقلابهای عربی به دور از هر گونه اعمال فشار تشدید یافته و این اقدامات در عین حال بازتاب میزان نگرانی داخلی رژیم صهیونیستی از نتایج انقلابهای عربی و بازتاب نتایج درگیری کشورهای عربی با این رژیم است. رژیم صهیونیستی پیش بینی میکند که این تحولات به نفعش نباشد.
اگر سیاست رژیم صهیونیستی در سلطه بر اراضی و تصمیمات در سایه بیتوجهی کشورهای عربی به قضیه فلسطین، تداوم شکاف داخلی فلسطینی، طرفداری بیحد و حصر آمریکا از رژیم صهیونیستی و تلاشهای غربی برای ترسیم مجدد نقشه منطقه در راستای منافع این رژیم، به صورت همزمان ادامه یابد، چیزی از مساحت اختصاص یافته برای تشکیل کشور مورد نظر فلسطین باقی نخواهد ماند؛ چرا که اسرائیل 80 درصد از اراضی کرانه باختری را تصاحب کرده و تنها 20 درصد از آن برای فلسطینیان باقی مانده که 12 درصد فلسطین تاریخی را شامل میشود. این طبق دیدگاه رژیم صهیونیستی، فراتر از چارچوب تشکیل دولت خودگردان به دور از حاکمیت و امنیت اعطا شده از جانب مسئولان این رژیم در نوار غزه نخواهد بود.
سکوت بینالمللی و جهان عرب در قبال قضیه فلسطین، دست رژیم صهیونیستی را در زمینه تداوم اقدامات خود از طریق یهودی سازی قدس اشغالی، آواره ساختن ساکنان آن، تجاوز به مقدسات دینی، ادامه اجرای طرح نژاد پرستانه «براور» در زمینه مصادره 800 هزار دونم از اراضی النقب و آواره ساختن اهالی آن و همچنین سیاست کشتار، بازداشت، مصادره اراضی و تخریب منازل باز گذاشته است. همه این اقدامات در سایه سلطه رژیم صهیونیستی بر منابع طبیعی فلسطین، سیطره بر بخشهای کلیدی اقتصادی و در اختیار گرفتن گذرگاه، مرزها، تجارت خارجی، فلج کردن زندگی در کرانه باختری از طریق دیوار نژادپرستانه حائل، شهرک سازیها، محاصره نوار غزه، جدا کردن شهر قدس، محروم کردن تشکیلات خودگردان از درآمدهای گردشگری و سلطه بر 62 درصد از اراضی منطقه موسوم به «ج» در کرانه باختری طبق پیمان «اسلو» علی رغم تمامی امکانات سرمایه گذاری، صنعتی و طبیعی در آن صورت میگیرد.
این در حالی است که تشکیلات خودگردان در منطقه موسوم به «أ» که شامل شهرها، روستاها و اردوگاهها میشود، محصور است و رژیم صهیونیستی فلسطین را به حیات خلوتی تبدیل کرده است که هر وقت و هر گونه که صلاح بداند در راستای منافع اقتصادی و امنیتیاش از آن استفاده میکند.
در سایه شرایط بحرانی کشورهای عربی و تداوم شکاف داخلی فلسطین و تشدید تجاوزات رژیم صهیونیستی علیه اراضی اشغالی، دولت آمریکا در 6 دیدار وزیر خارجه این کشور به منطقه از زمان شروع چهار ساله دوم ریاست جمهوری اوباما، توانسته است طرف فلسطینی و اسرائیلی را برای بررسی قضیه آوارگان، قدس، شهرک سازی، مرزها، امنیت، اسرا و مسئله آب در سقف زمانی میان 6 تا 9 ماه برای رسیدن به توافق مسالمت آمیز در مورد پایان بخشیدن به نزاع عربی – اسرائیلی بر سر میز مذاکرات بکشاند.
نفوذ آمریکا به روند حل و فصل بعد از 4 سال رکود در دوره ریاست جمهوری اوباما در قبال هر نوع تحرک جدی برای تحقق صلح یک دستاورد بزرگی به شمار میآید. واشنگتن طی این سالها تنها در زمینه تمایل به پایبندی تل آویو به پرونده حل و فصل، بیطرف کردن نقش سازمان ملل از طریق ممانعت از بین المللی کردن مسئله توسط فلسطینیان و چشم پوشی از تجاوزات رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی بدون مطرح کردن هیچ چشم اندازی برای پایان بخشیدن به نزاع یا داشتن ارادهای برای راه حل میانه، عمل میکرد و نهایت اقدام آن سفرها و اقداماتی مبنی بر تداوم توجه به این پرونده بود، اینکه روند صلح همچنان بعد از گذشت 22 سال از کنفرانس مادرید و 20 سال از اسلو بدون تحقق امر ملموسی ادامه دارد.
موفقیت آمریکا محدود به شروع مجدد و بیپایان چرخه مذاکرات محدود نمیشود، بلکه تشکیلات خودگردان را به امتیازدهی بیشتر، نادیده گرفتن توقف شهرک سازی به عنوان پیش شرط از سرگیری مذاکرات، تعیین مرجعیت مشخص طبق مرزهای 1967، آزادی اسرای فلسطینی از زندانهای رژیم صهیونیستی که پیش از امضای پیمان اسلو در سال 1993 بازداشت هستند و بسنده کردن به توافق ناقص و ناتمام در زمینه آزادی 104 تن از اسرا از حدود 11 هزار زندانی فلسطینی و آن هم در 4 مرحله، سوق داد که اسرائیل میتواند بار دیگر اسرای آزاد شده را بازداشت کند، همانطور که این اقدام را در قبال اسرایی که در مبادله با گلعاد شالیت نظامی اسیر صهیونیستی نزد جنبش حماس آزاد شدند، انجام داد.
جبهه مخالف از سرگیری مذاکرات در منصرف کردن تشکیلات خودگردان فلسطین از تصمیم خود در سایه تداوم شهرک سازی، فقدان مرجعیت و تداوم تجاوزات رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان موفق نشد و در مقابل اقدامات طرف فلسطینی در سازمان ملل بر خلاف مطالبات مردم و گروههای مختلف مبنی بر محاکمه رژیم صهیونیستی به خاطر جنایتهایش در اراضی اشغالی متوقف شده است، این در حالی که قرائن و نشانههای موجود نشان میدهد که دولت آمریکا طرح مشخصی برای حل و فصل نزاع ندارد و تنها میخواهد این نزاع را مدیریت کند. همچنان هشدارها در مورد سرانجام روند حل و فصل مسالمت آمیز و کنار گذاشتن تمام گزینههای دیگر در سایه شرایط مساعد برای وقوع انتفاضه سوم در اراضی اشغالی و تلاش آمریکا برای بستن این پرونده پابرجاست؛ ولی ممکن است این مسئله حقوق فلسطینیان را نادیده گرفته و همچون گذشته با نقض تعهدات توسط رژیم صهیونیستی مواجه شود.
معظل اصلی تکیه همیشگی رهبران فلسطین به مذاکرات به عنوان تنها گزینه استراتژیک است، در حالی که رژیم اسرائیل در سایه پارلمان نژاد پرست خود که بیش از یک سوم کرسیهای آن توسط شهرک نشینیان رادیکال و عناصر راستگرای افراطی اشغال شده و دولت راستگرای افراطی توجهی به آن ندارند و همچنین اختلاف واقعی میان احزاب مختلف چپگرا، راستگرا و دینی در قبال قضیه فلسطینی و مخالفت با بازگشت به مرزهای 1967 و تقسیم قدس، حق بازگشت آوارگان، توقف شهرک سازی در قبال تشکیل کشور بدون حاکمیت و بدون سلاح فلسطین یا مخالفت کلی با آن وجود دارد.
این در حالی است که مذاکره کننده فلسطینی به تنهایی تلاش میکند به سقف زمانی مشخص به توافق نهایی در زمینه اشغالگری و تشکیل کشور فلسطین در مرزهای 1967 برسد، ولی نهایت آنچه که طرف مذاکره کننده اسرائیلی میتواند بدان برسد، یک توافق موقتی برای بررسی مسائل در جلسه مذاکرات میباشد، چرا که نخست وزیر رژیم صهیونیستی در سال 2009 در سخنرانی خود در دانشگاه «بار ایلان» یعنی در پایگاه یهودیان حریدیم با راه حل تشکیل دو کشور موافقت کرده است، به شرطی کشور فلسطین بدون سلاح باشد، کشور یهودی اسرائیل را به رسمیت بشناسد، در مذاکرات بدون پیش شرط شرکت کند و موافقت اسرائیل با آن نیز ناشی از درک دیر هنگام حقوق ملت فلسطین در زمینه تشکیل کشور نیست، بلکه صرفا برای به دست آوردن زمان است چرا که طرف اسرائیلی در سایه تحولات جاری منطقه به توانایی خود در فرار از فشارهای جاری واقف است، علاوه بر این ورود به مسیر مذاکرات هرگز منجر به تغییر واقعیتهای جاری نخواهد شد و نیازی به تقویت توان رژیم صهیونیستی در زمینه شهرک سازی نخواهد داشت و تنها تلاشی دیگر برای مدیریت نزاع خواهد بود و نه حل و فصل نهایی آن.
حوادث 30 ژوئیه 2013 مصر فرصتهای تحقق آشتی فلسطینی را حداقل در موقعیت کنونی دشوار کرد؛ چرا که قاهره ناظر اصلی این پرونده است و این در سایه تغییر معادلات قدرت میان جنبشهای فتح و حماس در قبال مصر، بهانه جوییهای طرفهای استفاده کننده از تداوم شکاف میان طرفین به عنوان توجیه و بهانهای برای روی گردانی از آن، تمایل به مدیریت شکاف موجود به جای پایان بخشیدن به آن و همچنین وتوی آمریکا و اسرائیل علیه تحقق آشتی میباشد، به گونهای که حرکتی بدون توجه به خسارتهای ناشی از آن به تداوم مذاکرات دل خوش کرده است و این در سایه تداوم شهرک سازی، فقدان مرجعیت و درخواستها برای برگزاری انتخابات صورت میگیرد و جنبش حماس به خاطر هزینههای هنگفت سیاسی آن برای خود با برگزاری این انتخابات مخالفت میکند.
اگر این صحیح باشد که نتایج انقلابهایی که با خواست و اراده مردم و با امید به آزادی و آیندهای بهتر، عدالت اجتماعی و دموکراسی محقق شد، یاری گیر و حامی و نشان دهنده عمق عربی و اسلامی مقاومت ملت فلسطین علیه رژیم صهیونیستی و تحقق اهداف آزادی و تعیین سرنوشت، بازگشت آوارگان به خانه و کاشانه خود خواهد شد و فلسطین نیز باید به یک چنین مرحلهای برسد، انقلابی که پایان بخش شکاف داخلی و محقق کننده وحدت ملی میان گروههای و اقشار مختلف ملت فلسطین طبق یک استراتژی ملی و جامع و در بردارنده تمام اشکال مقاومت برای مقابله با طرحهای رژیم صهیونیستی در زمینه شهرک سازی، یهودی سازی و مذاکرات بینتیجه باشد.
این روزها اینگونه به نظر میرسد که هر کس از اسرائیل به عنوان دشمن جهان اسلام و عرب یاد کند، خارج از عرف و چارچوب مورد پذیرش قرار گرفته است، اکثریت قریب به اتفاق رهبران عرب به خاطر سرگرم شدن به سرنگونی سایر رهبران عربی که با آنها اختلاف سیاسی دارند، این مسئله را فراموش کرده و یا عمدا دشمن صهیونیستی را به فراموشی سپردهاند و یا اینکه رهبران عرب نمیخواهند کسی این موضوع را به آنها یادآوری کند. اولویت اکثر حاکمان عربی دستخوش تغییر و تحول شده و تهدید آمیز و خطرناک بودن این دشمن به درجات پایینتر اولویتهای آنها سقوط کرده است تا جایی که برخی کشورهای عربی همکاری با رژیم صهیونیستی را بعد از نزدیکی بین ایران و آمریکا ضرورتی اجتناب ناپذیر تلقی میکنند.