دیپلماسی ایرانی: تا چند روز دیگر چهارمین اجلاس وزیران چین و آفریقا برگزار میشود. نفوذ اقتصادی و سیاسی چین در قاره سیاه هر روز بیشتر میشود و غرب با نگرانی ناظر توسعه این روابط است. نگرانی غرب از نفوذ چین در آفریقا زمانی بیشتر شد که هنگامی که در سالهای 2006 تا 2008 جهان بر سر مسئله دارفور در سودان و جنایتهای بشری صورت گرفته در آن منطقه با دولت سودان در گیر بود، دولت چین در حال رایزنی با دولت سودان برای اخذ امتیازهای اقتصادی به ویژه در بخش نفت و انرژی بود. در آن برهه زمانی چین آماج انتقادهای تند و آتشین شد که غربیها پکن را متهم کردند که فقط به فکر منافع اقتصادی است و توجهی به حقوق بشر و مسائل انسانیای که جهان با آن درگیر است، نمیکند. اما آیا غربیها واقعا نگران مسائل انسانی آفریقا بودند یا ظهور رقیبی جدی که میرفت با تاکتیکی تازه نفوذ سنتیشان را در این قاره سیاه تحت تاثیر بگذارد، نگرانشان میکرد؟
چین در آفریقا به دنبال چیست؟
از اواسط دهه ۱۹۹۰ چین نفوذ خود را در آفریقا گسترش داد. این گسترش نفوذ پس از گذشت بیش از یک دهه اکنون به جایی رسیده که میتوان گفت چین در تمام نقاط آفریقا از فقیرترین کشورها تا غنیترین آنها حضور موثر دارد. البته هدف در درجه اول منافع اقتصادی است.
هلموت آشه استاد مطالعات آفریقایی در دانشگاه لایپزیگ در این باره به دویچه وله میگوید: «چین در آفریقا فقط به دنبال مواد خام مثل نفت و مس و آلومینیوم نیست. البته چین به این مواد نیاز دارد زیرا این کشور بزرگ به کارگاه صنعتی دنیا بدل شده و چرخهای این کارگاه بدون مواد اولیه نمیچرخد. اما چین در عین حال به بازار آفریقا هم نظر دارد چرا که میخواهد کالاهای خود را در این بازارهای تشنه کالا به فروش برساند.»
چین همه گونه کالایی را با قیمت ارزان به بازار آفریقا میفرستد، از رادیو و تلویزیون گرفته تا پارچه و لباس و دمپایی. علاوه بر آن شرکتهای چینی در صنایع مادر و زیرساختهای کشورهای آفریقایی نیز فعال هستند. چینیها را میتوان در ساخت جاده، راهآهن و فرودگاههای آفریقاییها مشاهده کرد. از سال ۲۰۰۴ تا کنون میزان تجارت چین و آفریقا بیش از 10 برابر شده است.
اما چین در آفریقا فقط به دنبال منافع اقتصادی نیست. منافع سیاسی نیز مورد توجه چینیها قرار دارد. پکن به عنوان یک قدرت جهانی قصد دارد در مجامعی مانند سازمان ملل متحد برای خود متحدانی داشته باشد. برای همین از هر فرصتی استفاده که پیش آید از پیکار خود با استعمار دم میزند و در این عرصه همبستگی خود را با آفریقا نشان میدهد.
از سوی دیگر جمهوری خلق چین از نظر موازین سیاسی به هیچ وجه سختگیر نیست. مثلا موضوعاتی مانند دموکراسی و حقوق بشر برای چینیها چندان اهمیت ندارد. این موضوع سبب شده تا استقبال آفریقاییها از چینیها بیشتر شود و بر روی آنها به عنوان یک متحد مفید حساب ویژهای باز کنند. دنیس تول کارشناس بنیاد علم و سیاست در برلین در این باره میگوید: «طبیعی است که این موضع چین برای بسیاری از کشورهای آفریقایی خوشایند است، زیرا دوست ندارند از دموکراسی چیزی بشنوند. آنها به این ترتیب خود را از فشارهای غرب راحت میکنند.»
چینیها از همکاری با رژیمهای دیکتاتوری ابایی ندارد. برای اثبات این ادعا میتوان به متحدان آفریقای چین در سودان، زیمبابوه و گینه اشاره کرد. در ماه اکتبر یک شرکت چینی با دولت نظامی گینه قراردادی تجاری به میزان ۷ میلیارد دلار منعقد کرد. تنها چند هفته قبل از آن نظامیان حاکم بر این کشور عده بیشماری از مخالفان دولت را در پایتخت به گلوله بسته بودند. همین موضوع سبب شده که مجامع حقوق بشری از چین به دلیل سیاستهای صرفا منفعتطلبانهاش انتقاد کنند.
در گذشته دولتهای آفریقایی جز همکاری با کشورهای غربی راه دیگری نداشتند. بسیاری از آنها به کشورهای غربی وابسته بودند اما غرب در دورانی طولانی به اندازه کافی آفریقا را جدی نگرفت و چشمان خود را بر بسیاری از فجایع این قاره بست. در بسیاری مواقع نیز به جای کمک به پیشرفت و نجات کشورهای آفریقایی از فقر از آنها صرفا بهرهبردای سیاسی و اقتصادی میکردند. این موضوع در همان زمانها نیز مورد انتقاد بسیاری از فعالان حقوق بشر قرار میگرفت. مثلا در افریقای جنوبی که مسائل نژادی در دهه 60 و 70 میلادی در اوج خود بود، دولتهای غربی ابایی از همکاری نزدیک با دولت نژادپرست وقت نداشتند. همین مسئله باعث شده تا عدهای این پرسش را مطرح کنند که چرا هنگامی که غرب به خصوص اروپا صرفا منافع اقتصادی را در آفریقا مد نظر داشت و برای رسیدن به این هدف چشمان خود را بر بسیاری از فجایع انسانی آفریقاییها بست انتقادها محلی از اعراب نداشت، ولی حالا که چین میرود که رفته رفته جای اروپا را با همان شیوههای سیاسی اروپایی بگیرد، موج انتقاد اروپاییها متوجه آن کشور شده است؟
آنچه مسلم است با تحولات ژرف جهانی، امروزه نقشها و کارکردها در جهان از جمله در آفریقا از نو تعریف میشود. رقابتهای تازه میتواند به سود آفریقا باشد و این قاره را در مرکز توجه سیاستهای جهانی قرار دهد. اما آیا غرب سیاست درستی را پیش میبرد؟ هلموت آشه عقیده دارد که غرب هنوز به اهمیت شرایط تازه پی نبرده است. او میگوید: «غرب هنوز پیامدهای نفوذ قدرتهای بزرگ فردا مانند چین و هند و برزیل را در قاره آفریقا به درستی درک نکرده است.»
این نیز روشن نیست که آفریقا تا کجا میتواند از رشد قدرت چین در این قاره بهرهبرداری کند. زیرا با نفوذ چین در بازار آفریقا، صنعت بومی و به همراه آن اشتغال در این کشورها به خطر خواهد افتاد.